شیئ‌وارگی مداحی معاصر

حسن رحمانی*

چکیده:

من در این مقاله تلاش می‌کنم از رهگذر آرائ لوکاچ درباره‌ی شیءوارگی، آگاهی طبقاتی، آگاهی کاذب و طبیعت ثانویه، با بررسی تاریخ اجتماعی مویه و مداحی، روند شیءوارگی مداحی را شرح دهم. از تاریخچه زاری در اسلام و تشیع شروع می‌کنم و بعد، رابطه مداحی و موسیقی را بررسی می‌کنم تا نشان دهم چگونه تحولات اجتماعی و سیاسی، مداحی را به دوران معاصر رسانده‌است. در بخش اصلی این مقاله، مداحیِ معاصر را مطالعه می‌کنم و میان این سه دوره مداحی معاصر تمایز قائل می‌شوم: مداحی سنتی، مداحی محلی، مداحی پاپ. در نهایت فرایند شیئ‌وارگی را به طور مشخص در جریان مداحی پاپ نشان خواهم‌داد.  

کلید واژه‌ها:

شیئ‌واره، آگاهی طبقاتی، آگاهی کاذب، طبیعت ثانویه، دستگاه انتظام‌بخش مذهب، متولی، بانی و مداحی پاپ.

مقدمه:

چیزی که امروز به عنوان مداحی و مداح از آن یاد می‌کنیم در یک فرایند تاریخی اجتماعی سیاسی تکامل یافته‌است. ریشه در مویه برای شهید اول به شیوه قوم بنی‌ظفر نزد پیامبر دارد و در گذر زمان کاملا متحول شده‌است. در زمان آل‌بویه، قرن چهارم هجری، دسته‌ی سینه‌زنی در شهر به راه افتاده‌است و در قرن نهم خواندنِ فارسی کتاب روضه‌الشهدا اثر ملاحسین کاشفی، روضه‌خوان‌ها را پدید آورده‌است و در دوران صفویه، قرن دهم، اشعار آهنگین و آلات موسیقی نظامی به آن افزوده شده‌است. مداحی به مراجع و وعاظ خدمت کرده و در عین حال رقیب جدی آنها بوده‌است. بخش‌هایی از موسیقی ایران را حفظ کرده و در نابودی بخش‌هایی از آن نقشی مهم ایفا کرده تا به دوران معاصر رسیده که معنادارترین تطور خود را تجربه کرده‌است. از همین رو این مقاله پس از بررسی مختصر تاریخچه مداحی و ارتباط آن با موسیقی ایرانی، با نظر به آرائ لوکاچ، به مفصل‌بندی مداحی معاصر در سه بخش: مداحی سنتی، مداحی محلی یا دوران جنگ ایران و عراق، و مداحی پاپ می‌پردازد و نشان خواهدداد دستگاه انتظام‌بخش مذهب چگونه و چرا اینگونه با مداحی رفتار کرده‌است؟ چطور حاج‌اکبر ناظم از بنیان‌گذاران مداحی سنتی، برای مدت چهار سال به حسینیه قنات‌آباد تهران که در آن می‌خواند راه داده نمی‌شود؟ یا دلایل تغییر خاستگاه موسیقایی مداحی از موسیقی سنتی و رسمی مرکز به موسیقی نواحی و محلی در دوران جنگ ایران و عراق چیست؟ و یا چرا در دهه شصت و اوایل هفتاد شمسی به سرعت نهادهای صنفی مداحان مانند جامعه مداحان تهران و شمیران، جامعه مداحان آستان مقدس حضرت معصومه، جامعه مداحان استان یزد، جامعه مداحان شهرستان کرج و بابل و کاشان و مشهد و . . . تأسیس می‌شود؟ و چطور مداحان که بنا بود مبلغین تشیع و رابط مراجع و نهاد رسمی دین با جامعه و مردم باشند رفته‌رفته خود حاملین تشیع و از ناظمین مذهب شدند؟

چند نکته: علت اینکه این مطلب نه شبیه مقاله علمی است و نه نوشته روزنامه‌ای و نه گزارش یک تحقیق، این است که همه این کارها را به طور ناقص از سال 89 انجام داده‌است. آنچه در این نوشته حائز اهمیت است: اولا قطعه‌های آورده شده از لوکاچ و بعد از آن، مطالعه من در باره برنامه‌های طراحی‌شده دستگاه انتظام‌بخش مذهب در جهت‌دهی به مداحی و در نهایت، گوشزدشدن خطر عوام‌سازی و رشد خرافات -نه فقط برای منتقدین بلکه بیشتر برای برنامه‌ریزان و مجریان و مخاطبین این برنامه‌ها- در دیگر برنامه‌های در حال اجرا است. به ویژه گسترش امامزاده‌ها که مطالعه‌ای مستقل می‌طلبد و باید خود حدیث مفصّلش را بخوانید از این مجمل. در مورد برخی ریشه‌شناسی‌های موسیقایی، میان موسیقی‌شناسان و میان مکاتب موسیقی اختلاف نظرهایی وجود دارد. همین امر در تاریخچه مویه، میان مورخان و میان اسلام‌شناسان جاری است که به کلیت استدلال متن آسیب نمی‌زند. چرا که، دو بخشِ تاریخچه مویه و مداحی و مداحی و موسیقی ایرانی اهمیتی حاشیه‌ای در متن دارند.

 

تاریخچه‌ی مویه و مداحی:

انگلس در شرح ماتریالیسم تاریخی در کتاب لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه‌ی کلاسیک آلمان از این نکته آغاز می‌کند که ذات تاریخ مبتنی بر این است که هیچ چیزی بدون قصد آگاهانه و هدف عامدانه روی نمی‌دهد. برای درک تاریخ باید ازاین نکته فراتر رفت. چرا که از یک سو اراده‌های فردی بی شمار و فعال در تاریخ غالبا نتایجی سراپا متفاوت و حتی متضاد با نتایج قصد شده به بار می‌آورند و در نتیجه انگیزه‌های آنها نیز در مجموع نتایج به‌دست آمده، فقط نقش و اهمیتی فرعی دارد. از سوی دیگر باید این نکته را روشن کرد که در پسِ خودِ این انگیزه‌ها چه نیروهای محرکی نهفته است و کدام علل تاریخی در مغز انسان‌های فعال در تاریخ به چنین انگیزه‌هایی بدل می‌شود؟[1]

شیعیان ریشه عزاداری را در خشنودی پیامبر اسلام در برگزاری مراسم مویه و زاری پس از شهادت حمزه، شهید اول، می‌دانند. ابن هشام مي‌نويسد: بعد از اتمام جنگ احد که پیامبر به خانه خود مي‌رفت، عبورش به محله «بني عبدالاشهل» و «بني‌ظفر» افتاد و صداي زنان آنها که بر کشتگان‌شان گريه مي‌کردند به گوش او رسيد و موجب شد كه اشک بر صورت او جاري گردد و در پي آن فرمود: «ولي کسي نيست که بر حمزه بگريد.» رؤساي قبيله بني‌عبدالاشهل پس از آگاهي از اين موضوع، به زنان قبيله‌یشان دستور دادند، لباس عزا بپوشند و به در مسجد بروند و در آن جا براي حمزه اقامه ماتم کنند. رسول خدا که صداي گريه آنها را شنيد، از خانه خويش بيرون آمده، از آنها سپاس‌گزاري کرد و فرمود: «به خانه‌های خود بازگرديد خدايتان رحمت كند که به خوبي مواسات خود را انجام داديد.» [2]  پیوند مویه را با مدیحه سرایی به محمد حنفی، برادر امام حسن مجتبی نسبت می‌دهند. بعد از شهادت امام حسن به دستور محمد حنفی مراسمی با مدح و مویه برگزار می‌شود[3]. تا دوران امام صادق نشانی از این ترکیب به چشم نمی‌خورد؛ اما در همان دوران اشعاری در مدح امام حسین برای گریستن سروده می‌شود. تغییر شکل عمده بعدی در این فرایند در زمان آل‌بویه، قرن 4 هجری، رخ می‌دهد. دسته‌های سینه‌زنی در شهر برای اولین بار به راه می‌افتند. معزالدین دیلمی، پایه‌گذار آل‌بویه عراق و خوزستان و کرمان، دستور می‌دهد روز عاشورا همه بازارها تعطیل شود و مردم در خیابان‌ها عزاداری کنند. پس از آن در دوره‌های سلجوقیان و خوارزمشاهیان این نوع عزاداری و مراسم به شدت افول می‌کند تا قرن نهم هجری که کتاب روضه‌الشهدا نوشته ملاحسین کاشفی به زبان فارسی، روضه‌خوانی و روضه‌خوان‌ها را پدید آورد و به واقع، مردم کسانی که این کتاب را از بر داشتند و برای دیگران می‌خواندند روضه‌خوان نامیدند. بعد از این در دوره صفویه، قرن 10، با به قدرت‌رسیدن شاه‌اسماعیل به کمک نیروهای نظامی قزلباش‌های متشکل از نیروهای پراکنده شاملو، روملو، ترکان، رساق و ذوالقدر بود که مذهب شیعه توسط ایشان رسمی شد. در نتیجه این هم‌پیمانیِ نظامی‌مذهبی آداب و آلات نظامی به سمت مراسم عزاداری سرازیر شدند[4]. جایگزینی اشعار ترکی و فارسی به جای اشعار عربی، ورود اسب و شمشیر و کتل و سنچ و طبل و غیره، همه از این دست بودند. نمونه‌هایی از این نوع عزاداری هنوز در اطراف آذربایجان مرسوم است که به آن «شاخ سین» به معنی شاه‌حسین می‌گویند و در آن اعضا با نظمی خاص با حرکات شمشیر در هماهنگی با موسیقی نظامی به صورت جمعی اشعار حماسی در بحر رجز می‌خوانند. قدرت مرکزیِ سیاسی که همواره منتقدینی در دینداران سنتی داشت، می‌دید که حضور روضه‌خوان‌ها از اقتدار مراجع به خوبی کاسته اما از طرفی خود ممکن بود تا جایی قدرتمند شود که برای او ایجاد مسئله کند. از همین رو همواره با سیاستی دوگانه (با دست پس‌زدن و با پا پیش‌کشیدن) با این گروه تازه سر از تخم درآورده رفتار می کرد.

 در دوره زندیه و سپس قاجاریه رفته‌رفته از رنگ و بوی نظامی مراسم عزاداری کاسته و به یک معنا مردمی‌تر شد و اشکال جدیدی مانند شبیه‌خوانی، مناجات‌خوانی، تعزیه و غیره پدیدار شدند و بستری برای به وجودآمدن مداحی شکل گرفت. در همین دوران بود که این گروه جدید میان شیعیان شروع به شکل‌گیری کرد و ممکن بود نظم روابط قدرت را به هم بزند و با مراجع و وعاظ رقابت کند. از همان آغاز برخی مراجع و وعاظ در مقابل این گروه‌های تازه تأسیس موضع‌گیری کردند.

مداحی و موسیقی ایرانی:

موسیقی ایرانی، چه موسیقی سنتی و دستگاهی و چه موسیقی محلی و نواحی با مداحی رابطه متقابلی داشته‌اند. به هم آسیب رسانده‌اند و از هم بهره گرفته‌اند. از یک طرف، مداحی با استفاده از دستگاه‌های موسیقی ایرانی و نواهای محلی به سرعت در میان مردم جا باز کرد و در عین حال با تقویت نیروی مذهبی نقش مخربی به ضرر موسیقی ایرانی ایفا کرد. البته این غلط است که بگوییم مذهب همواره موسیقی را طرد کرده است؛ اما این را می‌توان به روشنی دید که هرگز مذهب رسمی با موسیقی -به ویژه اگر در خدمت مذهب نباشد- میانه خوبی نداشته است. از طرف دیگر، مداحی کمک کرد تا بخشی از موسیقی ایران به ویژه در دوره‌هایی که فشار بر ثبت و ترویج موسیقی اوج می‌گرفت، حفظ شود و از بین نرود. مانند نقشی که موسیقی زورخانه‌ای در بخش دیگری از موسیقی ایرانی ایفا کرد. البته بخش اعظم موسیقی ایرانی را عرفای مسلمان ایرانی اعم از شیعه و سنی حفظ کردند و توانستند آن را با عنوان موسیقی متعالی در خانقاه‌ها ثبت و ترویج کنند.

صفی‌الدین ارموی، عبدالقادر مداغی و زین العابدین حسینی قسمت‌هایی را به نام پرده «مبکی» یعنی گریه آور و حتی چند مقام موسیقی ایرانی را به نام «شدالبکا» یعنی کمربند گریه می‌شناختند. مداحان تا مدت‌ها برای نشان‌دادن استعداد خود می‌بایست حافظه قوی خود را در نگهداری اشعار به نمایش می‌گذاشتند و برای نشان‌دادن مهارت خود می‌بایست می‌توانستند بیت راستگویان حجازی به نوا می‌گفتند// که حسین کشته شد از جور مخالف به عراق  را در دستگاه‌های مختلف اجرا کنند. شور، چهارگاه، سه‌گاه، همایون، نوا و حجاز دستگاه‌هایی بودند که بیشتر مورد توجه مداحان قرار داشت. مناجات‌خوان‌ها بیشتر دشتی، شور، اصفهان و همایون می‌خواندند و نوحه‌های عزاداری بیشتر در چهارگاه و بیات‌ترک و سه‌گاه خوانده می‌شد.

تاریخ رابطه مداحی و موسیقی بین دوره قاجار تا ابتدای قرن حاضر پر است از کسانی مانند ابوالحسن اقبال‌آذر که محرم و رمضان در دربار قاجار مناجات‌خوان بود و گاهی در عمارت عالی‌قاپو به عنوان یکی از بزرگان آواِز موسیقیِ ایران می‌خواند تا رحیم موذن‌زاده اردبیلی که اذان معروفش را در گوشه‌ی روح‌الارواح آواز بیات‌ترک در سال 1334در رادیو ضبط کرد.

از نگاه هوشنگ جاوید[5]، قبل از دوران پهلوی، موسیقی مذهبی یکی از شاخه‌های موسیقی محلی و نواحی قلمداد می‌شد و از حمایت‌های رسمی کم‌وبیش بهره می‌برد. با ممنوعیت مداحی در دوره پهلوی اول و قطع تمام حمایت‌های دولتی، حاملین موسیقی مذهبی از مناجات‌خوان‌ها و چاووش‌خوان‌ها و سحرخوان‌ها و تعزیه‌خوان‌ها به مداحان که بین عوام از مقبولیت بیشتری برخوردار بودند، تغییر کرد و به یک معنا باز مردمی‌تر شد.

مداحی معاصر:

این مقاله، مجموعه دیندارانِ اغلب شیعه ایران را به عنوان یک جامعه در نظر می‌گیرد. جامعه‌ای که در آن ترکیبی از منزلت اجتماعی مذهبی و سرمایه اقتصادی تعیین‌کننده طبقات است و میزان بهره‌مندی از آنها، زیردستان و زبردستان را شکل می‌دهد. با این فهم طبقاتی از جامعه دینی است که عزاداران و به طور کلی مشارکت‌کنندگان مراسم مذهبی را –درعین حال که مصرف کنندگان آن هستند- به نوعی تولیدکنندگان و کارگران آن می‌انگارم. تولیدکنندگانی که زمان و بدن و مشارکتشان را به عنوان کالا عرضه می‌کنند تا در این فرایند تولید سهیم باشند. به بیان لوکاچ: "کارگر به ناگزیر باید در نظر خودش مالک نیروی کارش جلوه کند، نیرویی‌که به کالا بدل شده‌است. وجه مشخص وضعیت ویژه‌اش در این است که این نیروی کار، یگانه دارایی اوست. سرنوشت وی از این لحاظ برای تمام جامعه، حالت نوعی و نمونه‌وار دارد که این عینیت‌یابی و کالاشدن کارکرد انسان، سرشت انسان‌زدوده و انسان‌زداینده مناسبات کالایی را با عریانی تمام به نمایش می‌گذارد."[6]

اگر مسیر تحول فرایند کار را از کار دستی، پیشه‌وری، همکاری ساده و نظام کارگاهی تا صنعت ماشینی دنبال کنیم، نوعی عقلانی‌شدنِ هموارهِ فزاینده و نابودی هر چه بیش‌تر صفات کیفی، انسانی و فردی کارگر را می‌بینیم و این همان فرایندی است که به یک معنا، مویه و مداحی در تاریخ تشیع طی کرده‌است. یعنی تطور از انسانی‌ترین شکل بیان حزن که لازم و طبیعی است و کیفیتش مبین آن است به شکلی ضدانسانی و ماشینی در اندازه‌های صنعتی که تنها کمیت و عقربه ساعت معرف آن شده‌است. قوانین به ظاهر شکست ناپذیر این نظام تولید را لوکاچ، «طبیعت ثانویه» می‌نامد و از دیدگاه انتزاعی، این آگاهی طبقاتی را نوعی ناآگاهی می‌داند که بر اساس موقعیت اقتصادی، تاریخی و اجتماعی طبقه افراد تعیین می‌شود که «آگاهی کاذب» را شکل می‌دهد . مارکس می‌نویسد: «در پی تسلط ماشین بر انسان وضعیتی پدیدار می‌شود که در آن فعالیت اجتماعی خود انسان‌ها در نظر آنان به صورت اشیاء در می‌آید. اشیایی که انسان‌ها به جای سلطه بر آن‌ها، زیر سلطه‌یشان می‌روند. و انسان‌ها در پس کارشان محو می‌شوند و عقربه‌ی ساعت به معیار دقیق سنجش نسبت فعالیت دو کارگر بدل می‌شود. درست همان‌گونه که این عقربه نسبت سرعت لوکوموتیو را می‌سنجد. کیفیت دیگر مطرح نیست. کمیت تعیین‌کننده همه چیز است. ساعت با ساعت سنجیده می‌شود و روز با روز".[7]

مداحی را در دوران معاصر به سه دوره تقسیم کرده‌ام: مداحی سنتی، مداحی محلی(مداحی جنگ) و مداحی پاپ.

مداحی سنتی: مداحی سنتی را به دوره‌ای نسبت می‌دهم که خاستگاه موسیقایی مداحی مانند قبلش موسیقی سنتی بود ولی استفاده از موسیقی و ریتم‌های جدید رونق معناداری گرفته‌بود. از بنیان‌گذاران آن می‌توان حاج اکبر ناظم (1288-1363) را ذکر کرد که در هیئت نوباوگان در حسینیه قنات‌آباد تهران می‌خواند و پس از شهرت، با مخالفت‌های جدی از طرف روحانیت سنتی نسبت به سبک‌های سنت‌شکنانه‌اش مواجه شد، به طوری که برای چهار سال طرد شد و به حسینه قنات آباد راه داده نمی‌شد. نام این دوره را بیشتر از این رو سنتی گذاشته‌ام که در سال‌های بعد از حاج اکبر ناظم، مداحان محافظه‌کارتر و سنتی‌تر بر سر آن ایستادگی کردند تا ماهیت متأخر مداحی، قلب نشود. کسانی چون کافی، عزیز دولابی، حسن دولابی، محمد علامه، مرشد اسماعیل، کوثری، علی انسانی و منصور ارضی و غیره

مداحی محلی: در این روند مردمی‌ترشدن مداحی، جنگ ایران و عراق وقفه‌ای جدی به حساب می‌آید. دوره‌ای که خاستگاه موسیقایی مداحی به جای موسیقی دستگاهی و سنتی ایرانی بیشتر به سمت نواهای محلی ایران، طبیعتا خوزستان و جنوب از همه بیشتر، سوق پیدا کرد. گرایش‌های مرکززدایانه نظری و بالطبع موسیقایی و بصریِ مردم به طور معناداری تحت تاثیر شرایط جنگ تقویت شده‌بود. اتحادی معرفتی و عمل‌گرایانه میان حکومت و مردم در راستای پیروزی در جنگ، مداحانی چون آهنگران و کویتی‌پور و غیره را پر و بال داد. مداحی دوران جنگ با تغییر خاستگاه موسیقایی‌اش، هم از خاستگاه موسیقایی مداحیِ گذشته‌اش تقدس‌زدایی کرد و هم از ظرفیت تبلیغی (رسانه‌ای) مداحی برای دستگاه انتظام‌بخش مذهب پرده برداشت. این دوره از مداحی به سرعت با پایان یافتن جنگ، افول کرد؛ البته نشانه‌هایی از آن در مداحی امروز هم باقی مانده‌است و خواهدماند.

پس از دوران جنگ، نهاد رسمی دین در صدد سر و سامان‌دادن به نظام مداحی برآمد. در یکی از این اقدامات، مقام رهبری برنامه ملاقاتِ ثابتِ سالانه با مداحان ایجاد کرد و در اولین دیدار خود با مداحان در سال 1369 در قامت رهبر جمهوری‌اسلامی به تمجید و تشویق و تایید پرداخت.[8] این تاییداتِ هر ساله در دیدار سالانه همزمان با سالگرد ولادت حضرت فاطمه تا سال 79 ادامه داشت. اواخر دهه 60 و اوایل 70  نهادهای صنفی مداحان شروع به شکل‌گیری و فعالیت جدی کردند. جامعه مداحان تهران و شمیران، مجمع ذاکرین حسینی تهران، جامعه مداحان آستان مقدس حضرت معصومه، جامعه مداحان استان یزد، جامعه مداحان شهرستان کرج، بابل، کاشان، مشهد و غیره از این دست هستند. مداحان سنتی در دهه هفتاد از قالب یک گروه مذهبی در خدمت روحانیون، کاملا خارج شدند و منافع مشترک درونیشان، انجمن‌های صنفی آنها را تقویت کرد و به سرعت وارد معادلات سیاسی شدند و شبکه‌های جدید اجتماعی پدید آوردند و ریشه‌های تاریخی و منظومه نظری برای خود فراهم کردند. در تناظر با روحانیت شیعه که خود را امتداد مسیر رواه‌الحدیث و نُواب اربعه و نُواب عام می‌داند و تحصیل و تفسیر و ارشاد را از وظایف انحصاری خود قلمداد می‌کند، مداحان خود را با تعبیری دو پهلو و شاعرانه، «لسان حسین» خواندند و خود را ملبّس به عبا و کلاه کردند. نقش زبان امام حسین و تشیع را منحصرا به عهده گرفتند و از مفسرین کلام پیشی گرفتند. مدرسه مداحی و کرسی مداحی دانشگاهی تأسیس کردند و حتی از سال 1392 اعلام آمادگی برای ایجاد دانشگاه مداحی کردند و طرح‌ها و برنامه‌ها ریختند.[9]

به یک معنا، ساختاری مشابه نهاد روحانیت اما به‌روزتر و زیرک‌تر به وجود آوردند. جدای از بازسازی ریشه‌های تاریخی و منظومه نظری، آنچه مهمترین تأثیر در استقلال مداحان از روحانیت را داشت، استقلال نسبیِ مالی بود که با چرخش به سمت نیروهای نظامی و نیمه‌نظامی رخ داد. تأمین هزینه‌ها و بالطبع تعیین راهبردها، دیگر در اختیار روحانیت سنتی نبود. این مسیر تا جایی پیش رفت که در برخی هیئت‌ها، منبری‌ها و وعاظ به طور کامل حذف شدند. نگرانی مراجع در مورد از دست‌دادن پایگاه اجتماعی خود در مقابل این طبقه جدید که با مردم -بیشتر جوانان- بدون واسطه ارتباط برقرار کرده بود، منجر به موضع‌گیری‌های تندی شد. در یکی از شاخص‌ترین و تندترین موضع‌گیری‌ها، آیت‌الله مکارم شیرازی گفت: «مذهب را از اهل آن بیاموزید نه از مداح بی‌سواد.»

انصار حزب‌الله تاریخ آغاز به کار این تشکیلات را دی ماه سال 1370 عنوان می‌کند. حجه‌الاسلام پروازی از رهبران اولیه انصار،تأسیس این تشکیلات را از دل هیئت‌های رزمندگان اسلام در دهه شصت می‌داند و فعالیت منسجم آن را از سال 1372 و با ابتکار برخی از فرماندهان سپاه بر شمرده‌است. هیئت رزمندگان اسلام مهمترین شبکه رسمی‌ای بود که بنا داشت فضای اجتماعی جدیدی را برای جذب نیرو ایجاد کند. مجموعه‌ای که در سال 1372 با 18 نفر اعلام موجودیت کرد، با حمایت شگفت‌آور حاکمیت، در سال 1387 تقریبا در همه مراکز استان و بسیاری از شهرستان‌ها و حتی شهرهای کوچک دفاتری با اعضای فعال داشت. به هر تقدیر، تا سال 1374 این مجموعه آنقدر انسجام گرفته بود که در یکی از اولین اقدامات خود انتشارات مرغ آیین را به آتش کشید. از اواخر دهه 70 دیگر صنف مداحان نیازی به مشوق‌ها و محرک‌های نهاد رسمی دین نداشت ولی هنوز ترمزش در اختیار این نهاد بود. از یک طرف، فشارهای روحانیت سنتی -که زودتر از نهاد رسمی دین این خطر را فهمیده بود- و از طرف دیگر، قوت گرفتن مداحی پاپ که ممکن بود دودش در چشم نظام برود، زنگ خطری بود که منجر به تغییر استراتژی دستگاه انتظام‌بخش مذهب در مواجهه با مداحان، و انتقادات تند رهبری در سال 80 در دیدار با آنان شد. اتخاذ سیاست انتقاد رسمی-حمایت غیررسمی از طرف حاکمیت در مقابل مداحان، هم پاسخ مناسبی به درخواست روحانیت سنتی بود و هم بستر مناسبی شد برای حذف و یا اعمال فشار بر  مداحان پاپی که در مسیری نه متضاد، بلکه متفاوت از خواست و نگاه جریان مسلط عمل می‌کردند.

اساسِ ساختارِ کالایی آن است که رابطه و پیوند میان اشخاص به صورت شیء و در نتیجه به صورت نوعی عینیت خالی در می‌آید. عینیت مستقلی که چنان به دقت عقلانی و فراگیر به نظر می‌رسد که تمام نشانه‌های ذات اساسی خویش یعنی رابطه بین انسان‌ها را پنهان می‌کند.[10] «نکته بسیار مهم در این پدیده ساختاریِ بنیادی آن است که فعالیت و کار خود انسان به صورت چیزی عینی و مستقل در برابرش قرار می‌گیرد، چیزی که با قوانین خاص خود، که با انسان بیگانه است و بر وی تسلط می‌یابد. این امر هم در عرصه عینی روی می‌دهد هم در عرصه ذهنی؛ در عرصه عینی دنیایی از اشیا و مناسبات چیزها نمودار می‌گردد که البته قوانین حاکم بر آن را انسان‌ها به تدریج می‌شناسند، ولی حتی در این حالت نیز به صورت قدرت‌های شکست‌ناپذیری در برابر انسان‌ها قرار می‌گیرند که گویی تمام نیروی‌شان را خود تولید می‌کنند. فرد می‌تواند با شناخت این قوانین به نفع خود بهره بگیرد، اما قادر نیست با فعالیتش فرایند واقعی آن را دگرگون سازد. در عرصه ذهنی، فعالیت انسان از وی جدا می‌شود و به کالایی بدل می‌گردد که تابع عینیت بیگانه‌باانسانِ قوانینِ طبیعیِ جامعه است و مانند هر محصول مصرفی که جنبه کالایی پیدا کرده باید مستقل از انسان به راه خود برود.»[11]

 

مداحی پاپ: دیگر مداحی سر و سامان گرفته بود و پاپ شده بود، یعنی به غایت شیئ واره. پاپی که پاپِ پاپ هم نبود و تنها کسانی می‌توانستند ارائه‌اش کنند که بانیان و متولیان مداحی، قبل از مردم، تأییدشان کنند. دوره حاضر را هم از حیث خاستگاه موسیقایی و هم از حیث مخاطب دوره مداحی پاپ نامیده‌ام. رفته‌رفته بازگشت سازهای جنوبی و اجرای صحنه به مداحی افزوده‌تر شد تا امروز که اهمیت کمیت در همه عرصه‌های آن به مرز جنون‌واری رسیده‌است. با بازگشت به ابتدای همین بخش جان ضدانسانی و غیرطبیعی مداحی شیئ‌واره شده یا همان مداحی پاپ روشن می‌شود. اما زیردستان «(پرولتاریا) سرشت ضدانسانی موقعیت طبقاتی خود را در عرصه‌ی اقتصادی آسان‌تر از عرصه‌ی سیاسی، و در عرصه‌ی سیاسی آسان‌تر از عرصه فرهنگی درک می‌کند.»[12]

 

نتیجه:

نقاط عطف تاریخی

دوره

خاستگاه موسیقایی

بانی و متولی

توضیحات

آل‌بویه

قرن 4

-

حکومتی و مردمی

حرکت دسته سینه‌زنی در خیابان و تعطیلی بازار برای اولین بار.

صفویه

قرن 10

موسیقی نظامی

حکومتی و نظامی

تغییر اشعار از عربی به ترکی و فارسی، ورود اسب و کتل و سنچ و طبل.

قاجاریه

قرن 12

موسیقی دستگاهی ایران

حکومتی و مذهبی

افول رنگ و بوی نظامی و مردمی‌ترشدن مداحی.

پهلوی

قرن 14

موسیقی دستگاهی ایران

مردمی و مذهبی

ممنوعیت مداحی و قطع حمایت‌های رسمی.

سنتی

قبل از دهه 60

و در دهه 70

موسیقی دستگاهی ایرانی

مردمی و مذهبی

تحت حمایت و تاثیر نهاد رسمی دین.

محلی

دهه 60

موسیقی نواحی و محلی

حکومتی و نظامی

بازگشت به طبیعت و جنگ، مرکزگریزی و  اهمیت موسیقی نواحی.

پاپ

دهه80 به بعد

موسیقی عامه پسند ایرانی و غیرایرانی

مردمی و نظامی

شیءوارگی کامل بخش اعظم مداحی و تغییر منابع مالی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لوکاچ معتقد است کل واقعیت بشری و آگاهی و علم شیئ‌واره شده‌است. او نشان داد در نظام سرمایه‌داری، بت‌انگاریِ کالاها به همه حوزه‌های زندگی اجتماعی راه می‌یابد. در این نظام، کارخانه به الگوی همه روابط اجتماعی و سرنوشت کارگر به سرنوشت نوع بشر بدل می‌شود. روابط و فعالیت‌های اجتماعی و بهای انسان بیش از پیش با مقیاس ارزش مبادلاتی پول تعیین و تعریف می‌شود. لوکاچ شیئ وارگی را نتیجه کالایی‌شدن جهان اجتماعی می‌داند و مولد آگاهی کاذب طبقاتی. «طبقه‌ای که به علت موقعیت طبقاتی خود نتواند کلیت جامعه کنونی را دریابد، طبقه‌ای که تفکر او برمبنای منافع طبقاتی‌اش، تا واپسین پیامدهای منطقی‌اش پیش برود و به غایت آگاهی ممکن خود دست یابد ولی نتواند کلیت جامعه را درک کند، محکوم به ایفای نقشی فرودست در جامعه است و هرگز نمی‌تواند در سیر تاریخ تاثیری بازدارنده یا پیش‌برنده داشته باشند. چنین طبقاتی به انفعال و تزلزل و نوسان بین طبقات حاکم و طبقات انقلابی محکومند و طغیان‌های احتمالی آنها نیز ضرورتا ابتدایی، توخالی و بی‌هدف است. آنها ممکن است پیروزی‌هایی بدست آورند اما سرانجام‌شان شکست قطعی است. »[13] این ویژگی‌هایی که لوکاچ برای طبقاتی که محتوم به شکست هستند -اگر بر آگاهی کاذب مسلط نشوند- ذکر می‌کند، همان نکاتی است این مقاله تلاش کرد در فرایند شیئ‌وارگی مداحی معاصر نشان دهد. و روشن کند چگونه این ساختار کالایی‌شده جداشده از پیکره تشیع -به عنوان یک کلیت- در خدمت نظامیان قرار گرفته و چگونه به ضد حکومت و مردم یعنی ایران تبدیل خواهدشد.



[1] جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه: محمد جعفر پوینده، نشر تجربه، ص 154

[2] عبد الملک ابن هشام حميري، سيره النبويه، ترجمه سيد هاشم رسولي، اسلاميه، ج 4، ص 122

[3] ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه، 1360، ج 2، ص 3

[4] پشرو چلکووسکي، تعزيه هنر بومي ايران، ترجمه داوود حاتمي، علمي فرهنگي، ج 1، 1367 ش، ص 10

[5] پژوهش‌گر موسیقی و فرهنگ عامه

[6] جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه: محمد جعفر پوینده، نشر تجربه، ص 224

[7] کارل مارکس، سرمایه، جلد 3، ص 314

[8] سایت Khamenei.ir بخش بیانات رهبری، سال 1369، ولادت حضرت فاطمه، دیدار با مداحان.

[9]  مجله دعبل، اسفند 1392، شماره 14، صفحه 32-35

[10] جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه: محمد جعفر پوینده، نشر تجربه، ص211

[11]  همان، ص 216

[12] همان، ص 201

[13] جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه: محمد جعفر پوینده، نشر تجربه، ص 163

 

* عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران (این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید