شبِ مردگان و روزِ زندگان: تشیع امروز و مسئله مرگ

 

 اکنون شهیدان کارشان را به پایان برده‌اند، و خاموش رفته‌اند، همه‌شان، هر کدامشان، نقش خویش را خوب بازی کرده‌اند: معلم، موذن، پیر، جوان، بزرگ، کوچک، زن، خدمت‌کار، آقا، اشرافی و کودک، هر کدام به نمایندگی و بعنوان نمونه و درسی به همه کودکان و به همه پیران و به همه زنان و به همه بزرگان و به همه کوچکان! مردنی به این زیبایی و با این‌همه حیات را انتخاب کرده‌اند.

علی شریعتی؛ پس از شهادت

 

۱- ظاهرا همه پذیرفته‌اند که عده‌ای «بی‌گناه»، «قربانی» شده‌اند. عده‌ای که گاه تا حد «شهید» برکشیده شده‌اند و رسما «شهید» نامیده ‌شده‌اند، این‌بار نه فقط به دست مخالفان یا در نزاع «مذهب علیه مذهب»؛ همگان واقعه قتل بی‌گناهان را پذیرفته‌اند.


۲- قتل نفس در ادیان، در زمره مذموم‌ترین رفتارهاست؛ به خصوص در ادیان ابراهیمی. «قتل مکن»، از جمله فرمان‌های ده فرمان موسی در تورات است.(عهد عتیق، سفر خروج، ۲۰/۱۵؛ ۱۳۹۲ : ۳۵۸) در سفر تثنیه آمده است «ریختن هرگونه خون بی‌گناه را از اسرائیل محو ساز تا کامروا باشی»(عهد عتیق، سفر تثنیه، ۱۹/۱۳؛ ۱۳۹۳: ۶۵۶) در انجیل لوقا می‌خوانیم وقتی از عیسی پرسیدند «چه باید بکنم تا حیات جاویدان را به میراث برم؟»، عیسی پاسخ داد: «احکام را می‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، گواهی دروغ مده، پدر و مادر خویش را ارج بنه»(عهد جدید، انجیل لوقا، ۱۸/۲۰؛ ۱۳۸۷: ۴۱۴) از پیامبر اسلام  نقل شده است «دل بنده هميشه پذيراى بيم و اميد است، تا آن‌گاه كه خونى را به ناحق بريزد. پس چون خون ريخت، دلش واژگون شود و بر اثر گناه، مانند كوره آهنگرى تفتيده و سياه شود و ديگر نه كار خوب را خوب داند و نه كار بد را زشت شمارد»(کنز العمال؛ جلد ۱۵ : ۲۳)[i] و نقل شده است «سركش‌ترين مردم بر خداوند متعال كسى است كه آن را كه قصد كشتن او را نداشته است بكشد، و آن را كه او را نزده بزند.»(کنز العمال؛ جلد۵ : ۸۷۲)[ii] و نقل شده است «اگر همه دنيا نابود شود، نزد خدا اهميتش كمتر از خونى است كه به ناحق ريخته شود.»(کنز العمال، جلد ۱۵ : ۳۲)[iii] و نقل شده است «اى مردم! من در ميان شما باشم و جنازه مقتولى پيدا شود و قاتلش معلوم نباشد؟! اگر اهل آسمان‌ها و زمين در كشتن مرد مسلمانى همداستان شوند، هر آينه خداوند همه آنان را، بى‌شمار و بى‌حساب، عذاب دهد.»(کنز العمال، جلد ۱۵ : ۳۳)[iv] و نقل شده است: « هر كس [حتى] با نيم كلمه حرف در كشتن مؤمنى كمك كند، روز قيامت خدا را در حالى ديدار كند كه بر پيشانيش نوشته شده است: نوميد (محروم) از رحمت خدا.»(کنز العمال، جلد ۱۵: ۳۱)[v] خون‌ریختن و ضرب و قتل بی‌گناه، حیطه ممنوعه‌ای است که ورود به آن پایان امید به رستگاری است.

۳- تشیع، مذهب سوگ است. سوگ مظلومانی که به ناحق به خاک و خون کشیده‌ شده‌اند. از بیت‌الاحزان فاطمه تا محراب مسجد کوفه و دشت نینوا و زندان هارون و سرداب غیبت، تشیع همواره امامان خویش را یا بر خون افتاده یافته است یا مظلوم یا منزوی. حافظه تاریخی تشیع، زخم‌خورده و سوگوار است. از امام دوم شیعیان نقل شده است: مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ.

 

۴- خون، برای اقلیت‌ به حاشیه‌ رانده شده «حریم» و «حرمتی» صد چندان می‌یابد. از امام سجاد از پیامبر نقل شده است: «كسى كه در ريختن خون گستاخ و بى پرواست، شما را نفريبد؛ زيرا براى او نزد خداوند قاتلى است كه مرگ ندارد. عرض كردند: اى رسول خدا! آن چه قاتلى است كه نمى‌ميرد؟ فرمود: آتش.»[vi] و از امام علی نقل شده است «بپرهيز از خون‌ها و خون‌ريزي‌هاى بناحق. زيرا هيچ چيز، بيش از خون‌ريزى بناحق، موجب كيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داورى در ميان مردم پردازد، نخستين داورى او در باره خون‌هايى است كه مردم از يكديگر ريخته‌اند. پس مباد كه حكومت خود را با ريختن خون حرام تقويت كنى، زيرا ريختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد، بلكه آن را از ميان بر مى‌دارد يا به ديگران مى سپارد.»(نهج‌البلاغه، نامه ۵۳)  تشیع، هرگز نتوانسته سیطره خود را به شیوه‌ای عرفی بر جامعه اعمال کند، نمی‌تواند حکومتی عرفی شود و از عوارض دینیِ عملش در امان بماند.

 

۵-آموزه‌های ادیان به کنار؛ مناسک، به تعبیر امیل دورکیم، ضامن حفظ و تداوم وجدان جمعی در جامعه‌اند. آنگونه که موس و هوبرت در پژوهش خود درباره «سرشت و کارکردهای قربانی» نشان داده‌اند، مراسم اعطای قربانی، یکی از بنیادی‌ترین مناسک‌های دینی است که مرز میان قدسی و عرفی را تعیین کرده و امکان گذار میان قدسی و عرفی را فراهم می‌کند و به امر قدسی تعین می‌بخشد. قربانی، خود مقدس است و جماعت قربانی‌کننده را تقدس می‌بخشد. در کتاب اللهوف علی قتلی الطفوف، امام حسین فرمانی از رسول خدا را نقل می‌کند که به او گفته است «حسين بيرون برو كه مشيّت خداوندى بر اين است كه تو را كشته ببيند»(لهوف، جلد ۱ : ۶۴)[vii] حسین قربانی می‌شود و با قربانی شدن خود، حقیقت تشیع را تقدس می‌بخشد. آن را از هرگونه امر عرفی جدا می‌کند و با مستند کردن ضرورت قربانی‌شدن خود به سخن بنیانگذار، پیوند میان قدسی بنیانگذار و تداوم تداریخی مذهب خویش را تثبیت می‌کند.

 

۶- پس از حسین، «یادآوری» حقیقت، از عرفی‌شدن تشیع ممانعت می‌کند. خون، عرفی نمی‌شود. به امر روزمره تن نمی‌دهد. برای اقلیت به حاشیه‌ رانده شده، گرامی‌داشت یاد مظلومین و قربانیان، در مناسک و آیین‌ها به طور مضاعف، ضامن تداوم حیات و حفظ هویت و همبستگی اقلیت است. از امام حسین در روز عاشورا خطاب به امام سجاد نقل شده است «فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.»(موسوعه امام حسین، جلد چهارم، ۲۸۳-۲۸۵)[viii] مناسک عزاداری، هر بار در امر عرفی تَرَک انداخته و همبستگی درونی جامعه شیعی را حفظ کرده است. شیعه، از هر گردهمایی برای یادآوری حادثه کربلا استفاده کرده است. جشن باشد یا مراسم تشییع هر بنده‌ی خدا، فرقی نمی‌کند. شیعه باید گریزی به کربلا بزند. مراسم سوگ مردمان عادی، با مراسم سوگ امامان پیوند خورده است. مردمان، مراسم سوگ عزیزان و امامانشان را مشابه هم برگزار می‌کنند. تشییع و ختم و سوم و هفتم و چهلم و چهارماه و ده‌روز و سال و بعد از آن سال‌ها و سال‌ها، همگی بهانه‌هایی‌اند برای دور هم جمع شدن و به یادآوری «قربانی»؛ «غریب‌ترین غریبان»، «ثارالله». آنها مرده خود را شبیه امام خود می‌خواهند و جزء را به کل متصل می‌کنند. برای آنها هر قربانی، یادآور حسین است و ضمانت بقای تشیع.

 

۷- تاریخ تشیع، تاریخ شکست است. در تاریخِ شکست، پیروزی به آخرالزمان موکول می‌شود. زمان به پایان رسیدن زمان و امامت مستضعفان. تا پیش از پایان تاریخ، مستضعغان به امامت نخواهند رسید. «تاریخ» مکان وقوع شکست‌های پیاپی است. نظریه «پیروزی» و تشکیل دولت تدوین نمی‌شود. هرچند بنا به مصالحی، همکاری‌هایی با سلطان -العمل مع السلطان عنوان رساله‌ای است از سید مرتضی- تجویز شود. اما نظریه غالب، «حکومت جور» است. از همین روست که برای آن‌ها «یک حاکم است بر همه تاریخ، یک ظالم است که بر تاریخ حکومت می‌کند، یک جلاد است که شهید می‌کند و در طول تاریخ، فرزندان بسیاری قربانی این جلاد شده‌اند، و زنان بسیاری در زیر تازیانه‌های این جلاد حاکم بر تاریخ، خاموش شده‌اند و به قیمت خون‌های بسیار، آخور آباد کرده‌اند، و گرسنگی‌ها و بردگی‌ها و قتل عام‌های بسیار در تاریخ از زنان و کودکان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و از معلمان، در همه زمان‌ها و همه نسل‌ها»(علی شریعتی، پس از شهادت، مجموعه آثار ۱۹: ۲۰۱) شریعتی فلسفه تاریخ شکستِ شیعی را تا انتهای منطقی خود رانده است و از آن آیین همیشگی «انتظار، مذهب اعتراض» ساخته است: «در همه زمان‌ها و همه نسل‌ها». روایتی که تا پیش از او هرگز منطقِ درونی‌اش را تا انتهای رادیکال خود دنبال نکرده بود.

اما پیروزی انقلاب و روی کار آمدن حکومت شیعی، فلسفه تاریخ تشیع را دچار گسست کرد و قطب مقابل را نیز تا انتهای منطقیِ رادیکال خود راند: تشکیل حکومتِ شیعیِ پیروز. لحظه پارادوکسیکال رستگاری همگان؛ اما درون تاریخ. لحظه‌ »غلیان اجتماعی» که به قول دورکیم «بی‌آزارترین شهروند عادی را می‌بینی که یا به قهرمان یا به جلاد تبدیل می‌شود». لحظه‌ای که در آن «تعالی و تباهی» همراهند.(دورکیم، صور بنیانی حیات دینی، ۱۳۸۴ : ۲۸۸) در ذهنیت عمومی، هیچ بازگشتی به مفاهیم «شهید» و «قربانی» بدون در نظر گرفتن دو تاریخ شکست و پیروزی و گفت‌وگو با آن‌ها ممکن نیست.

 

۸- تشیّعِ پیروز، تلاش کرد منطق مظلومیت را بدون شکست، بازسازی کند: «پیروزِ مظلوم»، در برابر دشمنان سلطه‌گر خارجی. جنگ ایران و عراق، نشانه‌ای بود بر تداوم این مظلومیت، همچنان که انواع تحریم‌ها و حمله به هواپیمای مسافربری ایران بر  فراز خلیج فارس و وقایع دیگر. اشکال مختلف سوگ و مظلومیت اینگونه توانست درون «تشیع پیروز» هم به حیات خود ادامه دهد. اما آنچه در نظام گفتاری «تشیع پیروز مظلوم» شکاف‌ افکند، پیدایش و عمومیت‌یافتن و تداوم غیر قابل انکار مظلومان و زندانیان و قربانیان و مستضعفان درون همین نظام، اما در اعتراض به آن بود. گذر زمان، نظام انقلابی مدعی را در مقام نظم مستقر موظف به پاسخ‌گویی قرار می‌داد. در دوره‌ای که رسانه‌ها بر خلاف گذشته نزدیک، همه‌چیز را در برابر چشمان همگان قرار می‌دادند. سوگ و عزا لاجرم می‌بایست معنایی متفاوت از گذشته پیدا می‌کرد: معنایی در حال تکوین.

 

۹- در حالی که تشیع، مدام به مرگ می‌اندیشد و سوگ، مدرنیته به زندگی می‌خواند و آینده. نیچه در پایان قرن نوزدهم می‌گفت «... اینکه مردمان ابدا نخواهند به اندیشه مرگ بیندیشند، من را شاد می‌کند! بسیار دوست‌دار آنم که صدها بار اندیشه زندگی را برای آنها خواستنی‌تر کنم.»(Nietzsche, 1882، به نقل از صنعتی، ۱۳۹۲: ۷)[ix]  «پیشرفت»، «آینده»، «موفقیت». قرار بود همه انسان‌ها سوژه‌های موفقی باشند. به همین دلیل بود که به تعبیر نوربرت الیاس مرگ به پشت صحنه زندگی اجتماعی رانده می‌شود.[x] با این‌همه نهضت رمانتیسیسم، دهشت دو جنگ جهانی و جنگ‌های استعماری در قرن بیستم، مرگ و الهیات آن را همواره در کانون توجه قرار داد و غرب هرگز از تامل در باب مرگ بازنایستاد. اما سوژه نولیبرالی که پس از سال‌های ۱۹۸۰ تکوین یافت، اندیشه «پیشرفت» و میل به «موفقیت» را در جهانی «موقتی‌سازی‌شده»، که همه‌چیز در آن در لحظه‌ای، چون برق و باد رخ می‌دهد، به افراط راند تا مگر یک‌شبه میلیاردر شود و زیبا شود و منزلت یابد و قدرت یابد و شاد باشد و اگر نشد و نیافت هم خواب و خیالش را ببیند. او دیگر حوصله تاریخ و عزا و سوگ نداشت. خیلی زود میل داشت به زندگی روزمره بازگردد. او تابِ قدسی را نداشت. قدسی‌ای که آزمونش را هم پس داده بود. مرگ این‌گونه به حاشیه رفت و هر چه بیشتر به صاعقه بدل شد. صاعقه‌ای که آنی می‌آید و آنی می‌رود. نه قبلی دارد و نه بعدی.

 

۱۰- در جایی که همه‌چیز مقدس است، در واقع هیچ‌چیز مقدس نیست. در زمانه‌ای که قدسی بیش از هر زمان دیگر ادعای عمومیت دارد، به نحوی پارادوکسیکال، پیوند قدسی و عرفی قطع شده است. قدسی تقدس‌زدایی‌شده، معنای قدسی را از آن گرفته است و به چیرگی امر عرفی و امر روزمره و منطق اقتصادیِ آن‌‌ها در دلِ عمیق‌ترین لایه‌های امر قدسی انجامیده است. هر سخنی به زبان قدسی، ناگزیر گامی در عمومیت‌بخشی بیشتر به امر قدسی و تقدس‌زدایی ناگزیر از آن است، در جامعه‌ای که از عمومیت‌یافتگی امر قدسی خسته شده است. لاجرم سخن‌گفتن به زبان قدسی، تعلیق یا بی‌معنا‌ شده است. با این‌همه منعِ قدسیِ سوگ، به فاصله‌گذاری عملی با قدسی منجر می‌شود و در همین فاصله‌گذاری «قربانی»، تقدسی نو می‌یابد. تقدسی مبهم و فاصله‌دار با قدسیِ سنتی یا قدسیِ حاضر در ساختار قدرت. در جست‌وجوی معنایی جدید، در شرایطِ دشوارِ بی‌معناییِ قدسیِ تقدس‌زدایی‌شده‌ای که همه‌جا عمومیت یافته است. پایان «شبِ مردگان» بارِ دیگر با سرنوشت «روزِ مستضعفان» پیوند می‌خورد. 

 

۱۱- تشیع مردمان سوگ‌وار، در میانه «ایدئولوژی موفقیت» و اقتضائات «حکومت شیعی» تنها مانده است. اجازه «یادآوری» نمی‌یابد. نمی‌تواند «قربانیان» خویش را به سنت تاریخی‌اش با «شهدای کربلا» مقایسه کند. مرثیه عزیرانش را بخواند اما در پایان بگوید «اما، امان از غربت فرزند زهرا...». جامعه نمی‌تواند مردگانش را دفن کند و در مراسم سوگ به آرامش برسد. گردهمایی‌هایش تعلیق شده‌اند. در یک کلام تشیع مردم سوگوار به رسمیت شناخته نمی‌شود. نمی‌تواند به رسم تاریخ سنتی‌اش، از مردگانش برای تداوم زندگی اجازه بگیرد. «غیبت دین و زبان الکن دین‌داران»[xi] تداوم می‌یابد. انگار جامعه می‌خواهد خیلی زود زندگی روزمره را از سر بگیرد تا مگر «موفق» شود، خسته است و نمی‌خواهد همچون گذشته جنگ «مذهب علیه مذهب» راه بیندازد. اما با مردگانی دفن نشده، شبِ مردگان سحر نمی‌شود. مردگانی که در جست‌وجوی صبح رستگاری دیر یا زود باز آرامش جامعه را خواهند ربود. چه قربانی خودِ یاد است و یاد امرِ روزمره را پس می‌زند. «قربانی» یا «شهید» حیات را انتخاب کرده است. بی‌اجازه یا با اجازه. روزِ زندگان، از دستِ شبِ مردگان خلاصی نخواهد یافت. مگر آنکه با هم به رهایی برسند.



[i] - لا يَزالُ قَلبُ العَبدِ يَقبَلُ الرَّغبَةَ و الرَّهبَةَ حتّى يَسفِكَ الدمَ الحَرامَ، فإذا سَفَكَهُ نُكِسَ قَلبُهُ، صارَ كأنَّهُ كِيرٌ مُحْمٍ أسوَدُ مِن الذَّنبِ، لا يَعرِفُ مَعروفا و لا يُنكِرُ مُنكَرا

[ii] - إنّ أعدى الناسِ علَى اللّه ِ تعالى  القَاتِلَ غيرَ قاتِلِهِ، و مَن الضَارِبُ غَیرِ ضارِبِه 

[iii] - لَزَوالُ الدنيا جَميعا أهوَنُ علَى اللّه ِ مِن دَمٍ سُفِكَ بغيرِ حَقٍّ .

[iv] - يا أيُّها الناسُ، أ يُقتَلُ قَتيلٌ و أنا بَينَ أظهُرِكُم لا يُعلَمُ مَن قَتَلَهُ ؟! لو أنّ أهلَ السماءِ و الأرضِ اجتَمَعُوا على قَتلِ رجُلٍ مُسلمٍ لَعَذَّبَهُم اللّه ُ بلا عَددٍ و لا حِسابٍ .

[v] - مَن أعانَ على قَتلِ مؤمنٍ بشَطرِ كَلِمَةٍ لَقِيَ اللّه َ يَومَ القِيامَةِ مَكتوبٌ بينَ عَينَيهِ : آيِسٌ مِن رَحمَةِ اللّه ِ .

[vi]- لا يَغُرَّنَّكُم رَحبُ الذِّراعَينِ بالدَّمِ، فإنَّ لَهُ عِندَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ قاتِلاً لا يَموتُ . قالوا : يا رسولَ اللّهِ، و ما قاتِلٌ لا يَموتُ ؟ فقالَ : النارُ

[vii] -  يَا حُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً 

[viii] - یا وَلَدی بَلِّغْ شیعَتی عَنِّیَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبی ماتَ غَریباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضی‌ شَهیداً فَابْکُوهُ

[ix] - نگاه کنید به صنعتی، محمد(۱۳۹۲) درآمدی به مرگ در اندیشه غرب، مجله ارغنون، شماره‌های ۲۶و ۲۷(مرگ)، صص ۱-۶۵

[x] - نگاه کنید به الیاس، نوربرت(۱۳۹۲) تنهایی محتضران، ترجمه یوسف اباذری، مجله ارغنون، شماره‌های ۲۶ و ۲۷(مرگ)، صص ۴۴۷-۴۵۷

[xi] - عنوان مقاله‌ای از محسن حسام مظاهری که در کانال تلگرامی‌اش با عنوان «دین، فرهنگ، جامعه» منتشر شده است.