تشیع زیسته: مغفول در علوم اجتماعی؛ موثر بر واقعیت اجتماعی

(نگاهی به کتابشناسی انتقادی جامعه شناسی تشیع)

۱-تشیع زیسته، یعنی تشیع واقعی حاضر در «تاریخ» و «جامعه» تاکنون از سوی متفکران ایرانی، چندان از منظر جامعه‌شناسی موضوع مطالعه قرار نگرفته و کتابهای زیادی پیرامون آن به رشته تحریر در نیامده است. این را می‌توان یکی از مهمترین یافته‌های نزدیک به پنج سال جست‌و‌جو و پژوهش یک تیم ۲۰ نفره از پژوهشگران علوم اجتماعی دانست که همه تلاش خود را مصروف یافتن آثاری کرده‌اند که اگر نه در حوزه «جامعه شناسی تشیع» قرار بگیرند، دست کم از قسمی «رویکرد اجتماعی» برخوردار باشند.(شریعتی و دیگران، ۱۳۹۶ : ۳۰)

 آنچه با تسامح برخوردار از نوعی «رویکرد اجتماعی» دانسته شده و در این کتاب معرفی شده  نیز عمدتا از کیفیتی نازل و ضعفهای جدی روش‌شناختی و نظری برخوردار است، به نحوی که تنها می‌تواند به عنوان نشانه‌های ضعف جدی این حوزه‌ پژوهشی مورد استناد قرار گیرد. بسیاری از مهمترین پرسش‌های مرتبط با حوزه‌های پژوهشی مرتبط با «جامعه شناسی تشیع» همچنان بی‌پاسخ‌اند و با اندکی تسامح می‌توان گفت تشیع واقعی حاضر در جامعه و تاریخ،( نه آراء  کلامی و فلسفی و فقهی موجود در کتابهای شیعی) تاکنون برای ما ناشناخته است. در مورد پیوند تشیع زیسته با آموزه‌های کلامی و فقهی و عرفانی و ... تقریبا هیچ چیز نمی‌دانیم، اطلاعات جمعیت‌شناختی ما در باب پراکندگی جمعیتی و جغرافیایی تشیع در دوره‌های مختلف تاریخی بسیار ناچیز است و نقش جریانات مختلف اجتماعی شیعی(فقهی، صوفی، مهدویت‌گرا و ... ) در ادوار تاریخ ایران چندان موضوع مطالعه نبوده است. امکانات هیچ‌ دوره‌بندی تاریخی بر اساس تحول اجتماعی دین موجود نیست. ادوار تحول جامعه‌شناختی مناسک شیعی، رابطه جریانات مختلف شیعی با قدرت سیاسی، چگونگی تکوین نهاد روحانیت و مرجعیت و حتی زمینه‌های اجتماعی شکل‌گیری نظریه ولایت‌فقیه، ربط انقلاب و دین و تحول آن در اثر شرایط پس از انقلاب همگی پرسش‌های پیش روی «جامعه‌شناسی تشیع»‌اند که می‌بایست به مثابه برنامه‌های تحقیقاتی پیش روی به تدریج موضوع مطالعه قرار گرفته و پاسخ‌های خود را بیابند، چنانکه به خصوص در رساله‌های دانشجویی دهه ۸۰ بدین‌سو تلاش‌های موثری برای پاسخگویی به این دست سوالات صورت گرفته است.   با این همه، تامل در باب روندهای کلی تحول اجتماعی تشیع در دوره‌های مختلف تاریخی و در دوره معاصر و اندیشیدن به سوالات کلانی مانند رابطه تشیع زیسته با اقتصاد و شیوه تاثیرپذیری آن از فرهنگ‌های منطقه‌ای مستلزم سامان‌یافتن تعداد قابل توجهی از پژوهش‌های جامعه‌شناختی است که بتواند به تدریج این حوزه‌ مطالعاتی را شکل داده و ابعاد و پیچیدگی‌های آن را در پاسخ به مسائل مختلف این حوزه مطالعاتی روشن سازد. مقدمه‌های نوشته‌شده بر بخش‌های مختلف کتاب تلاش کرده تصویری از برخی مسائل حوزه‌های مختلف جامعه‌شناسی تشیع را روشن‌ سازد.

۲-جامعه‌شناسی تشیع حوزه مطالعاتی بسیار جوانی است. پیش از انقلاب، از یکسو سرشت غیر مذهبی بخش مهمی از طبقه دانشگاهی جامعه ایران باعث می‌شد که علاقه چندانی برای مطالعه جامعه‌شناختی دین موجود نباشد و از سوی دیگر سیطره شکلی از تفکرات چپ که دین را روبنای اقتصاد و معلول شیوه تولید می‌دانستند، سبب می‌شد تا مطالعه مستقل پدیده‌های دینی با رویکرد جامعه‌شناسانه چندان ارزشی نیابد. نگاه خطی به تاریخ و باور به عقب نشینی دین با پیشرفت فرآیندهای مدرنیزاسیون نیز بر عدم لزوم توجه به دین می‌افزود. تا پیش از انقلاب تنها علی شریعتی بود که صراحتا ادعا می‌کرد قصد مطالعه دین جامعه خود با رویکردی جامعه‌شناسانه را دارد. برخی پژوهش‌های دیگر نیز که ذیل «طرح آینده‌پژوهشی» علی اسدی و مجید تهرانیان دست‌کم تا حدی به اهمیت جامعه‌شناختی دین در آن زمان پی ببرده بودند و خبر از تحولات گسترده در حوزه‌هایی مانند درآمد موقوفه‌ها و آستانها، فروش کتب مذهبی و ... می‌دادند، تا همین‌سالهای اخیر در حاشیه ماندند و چندان توجهی را جلب نکردند. با پیروزی انقلاب و  وقوع انقلاب فرهنگی، جامعه‌شناسی به طور کلی به مدت بیش از یک دهه در دانشگاه‌های ایران به کما رفت، سنت تجربی‌ای که آهسته آهسته در موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران شکل گرفته بود، مضمحل شد و دهه ۷۰ در علوم اجتماعی ایران زمانی آغاز شد که مسئله «جامعه» تا حدی زیادی در میان روشنفکران جای خود را به «متن» داده بود. روشنفکران ایرانی در دهه ۷۰، همگی به مسئله فهم و تفسیر پرداختند و «مطالعات تجربی» در حال و هوای پست‌مدرن فضاهای روشنفکری و آکادمیک ایران بیش از پیش حاشیه‌نشین و گاه تحقیر شدند. از «ساختار و تاویل متن» تا «قبض و بسط تئوریک شریعت» و تا «زوال اندیشه سیاسی» و خیلی آثار دیگر مسئله  «فهم» و «اندیشه» برای روشنفکران ایرانی دست بالا را گرفته بود، ایده‌های گفتمانی و متفکرانی مانند فوکو قدر می‌دیدند و سایر جریانات فکری حاشیه‌نشین می‌شدند. «ارغنون» نیز اگرچه مبتکر انتقال برخی از مهمترین متون نظری جامعه‌شناختی به فضای آکادمیک ایران بود، اما کمتر نسبتی با ایجاد گشایش برای «مطالعه تجربی» و در عین حال انتقادی واقعیت اجتماعی جامعه ایران می‌یافت. ضعیف بودن مطالعات انسان‌شناختی از یکسو و سیطره قسمی پژوهش‌های کمی مبتذل از سوی دیگر به حاشیه‌نشینی «مطالعات تجربی اجتماعی» دامن می‌زد و دشواری مطالعه دین در زمانه وجود حاکمیت دینی بر ناممکن بودن مطالعات «جامعه‌شناختی دین» می‌افزود. منظور از مطالعه جامعه‌شناختی دین با رویکرد تجربی، هرگونه مطالعه‌ای است که نمودهای خارجی دین را در جامعه و تاریخ  با روش‌های جامعه‌شناسانه موضوع مطالعه قرار می‌دهند. از کلاسیک‌های جامعه‌شناسی مانند دورکیم، مارکس و وبر گرفته تا فرانکفورتی‌ها و بوردیو و ... همگی فارغ از اختلافات بنیادین روش‌شناختی خود، دست‌کم برخی آثار مهمشان را به همین شیوه به رشته تحریر درآورده‌اند.  

۳-آغاز پروژه مطالعاتی «جامعه‌شناسی تشیع»، نقدی مستتر بر «مسئله‌نشناسی» آکادمی جامعه‌شناسی ایران را با خود به همراه داشته است. یکی از مهمترین حوزه‌های رقم‌زننده سرنوشت جامعه ایران در عرصه‌های مختلف‌دین-، توسط جامعه‌شناسی برای چند دهه به سکوت برگزار شده و اگرچه از دهه ۸۰ بدینسو به همت برخی پژوهشگران عمدتا جوان، توجه اندکی به آن صورت گرفته، اما همچنان در نسبت با میزان اثرگذاری آن در شکل‌دهی به واقعیت اجتماعی کاملا حاشیه‌ای محسوب می‌شود. مجموعه گسترده‌ای از پژوهش‌های غیر جدی، فاقد پروبلماتیک معین و بی‌بهره از برنامه پژوهشی مشخص، همچنان متن آکادمی علوم اجتماعی را تشکیل می‌دهند و هرگونه سراغ گرفتن از «جدیت» را تنها باید در حاشیه آکادمی جست‌وجو کرد. اشکال مختلف حکومتیِ مطالعه دین نیز در این سالها علی‌رغم دست‌یابی به منابع مالی و رانت‌های حکومتی نتوانسته‌اند داده‌های درخوری در حوزه «مطالعه جامعه‌شناختی دین» ارائه کنند. متفکران متاثر از جریان چپ نیز همچنان در غفلت‌ورزیدن از مطالعه جامعه‌شناختی دین تقریبا اجماع دارند.  همه اینها به کنار؛ در چرخش جدید جامعه‌شناسان برجسته‌ای چون یوسف اباذری به سمت «مطالعات تجربی» با رویکرد انتقادی نیز اگرچه «تحولات اقتصادی» چند دهه اخیر با رویکردی انتقادی موضوع توجه قرار گرفته است اما همچنان ربط این چرخش نظری و روش‌شناسانه با «تحولات دین» کاملا مغفول مانده و در توجه به «دیالکتیک» «فرهنگ» و «اقتصاد» در ساخت واقعیت اجتماعی، دین از عرصه فرهنگ کاملا حذف شده است، در حالی که دست‌کم می‌توان یکی از مهمترین بخش‌های فرهنگ در جامعه ایران را دین دانست. در حقیقت می‌توان گفت سیطره نوعی نگاه طبقه متوسط‌محور در جامعه‌شناسی انتقادی ایران -بدون توجه به نقش دین در زندگی طبقه متوسط-، فرهنگ را به سینما و تئاتر و موسیقی و رمان و داستان و سبک زندگی طبقه متوسط تقلیل داده و راه را برای مطالعه تجربی فرهنگ زیسته به خصوص در طبقات پایین جامعه که پژوهش‌های تجربی نشان می‌دهند دینداری در میان آنها رواج بیشتری دارد، مسدود نموده است. رسوب باور به تاریخ خطی و عقب‌نشینی دین همزمان با پیشرفت مدرنیته نیز همچنان وجود داشته و ضرورت مطالعه دین را کمرنگ‌تر نموده است. نتیجه آنکه مدرس سرشناس و صاحب‌ایده چند دهه جامعه‌شناسی فرهنگی و نظریه فرهنگی، هیچ‌گاه «دین» را در تاملات خود پیرامون فرهنگ محل توجه قرار نداده و عجیب‌ آنکه پس از دست‌کم یک‌دهه از حضور سارا شریعتی و رونق گرفتن مطالعات جامعه‌شناختی دین در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، هنوز گفت‌وگوی جدی میان «جامعه‌شناسی دین» و «جامعه‌شناسی انتقادی» شکل نگرفته است. البته فراتر از پروژه کتابشناسی جامعه‌شناسی انتقادی تشیع، می‌توان این نقد را به «جامعه‌شناسان تشیع» نیز وارد دانست که تاکنون چندان در باب نسبت «دین و اقتصاد» به پژوهش نپرداخته‌اند.

۴-«کتاب‌شناسی انتقادی جامعه‌شناسی تشیع» در متن خود حاوی یک توصیف و  یک دعوت است. اگر بر اساس یافته‌های این کتاب بپذیریم که تاکنون جامعه‌شناسی ایران تنها در حاشیه به مطالعه اجتماعی دین پرداخته است و اگر بپذیریم که بدون تحلیل تحول جامعه‌شناختی دین، هرگونه تحلیل از کلیت اجتماعی جامعه ایران ناتمام و ناقص است، و اگر بتوانیم از سیطره نگاه‌های خطی و طبقه متوسط‌محور به «تاریخ» و «جامعه» رها شویم و اگر دین را به روبنای تحولات اقتصادی تقلیل ندهیم، راهی گشوده خواهد شد که ثمره آن بدل شدن «دین» به یکی از موضوعات محوری تاملات جامعه‌شناسان ایرانی خواهد بود. چنانکه سارا شریعتی با ارجاع به مفهوم «امر اجتماعی تام» مارسل موس نوشته است «امر اجتماعی تام، به همه افراد جامعه مربوط می‌شود، همه سطوح و نهادهای اجتماعی را درگیر می‌کند، همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در آن حضور دارند و در زندگی روزمره افراد تاثیرگذار است... به نظر می‌رسد موقعیت جدید دین، تکثر امر دینی و گستردگی‌اش در حوزه‌های مختلف حیات اجتماعی، دین را به مثابه امر تام اجتماعی مطرح کرده است. این مفهوم به پژوهشگران اجازه می‌دهد تا تعامل‌گرایی روش‌شناختی را در مطالعات دین به کار گیرند و امر دینی را در رابطه و تعاملی که با دیگر سطوح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برقرار می‌کند در نظر گیرند.»(شریعتی و دیگران، ۱۳۹۶ : ۲۵) و می‌افزاید «دین در ایران و مشخصا تشیع نقش هسته سخت فرهنگی را ایفا می‌کند و به عنوان یک فرهنگ عمومی، با زبان و باورها و رفتار و زندگی روزمره اقشار اجتماعی و همه افراد جامعه، فارغ از هر نوع اعتقادی، درآمیخته است. در این حال به سختی می‌توان عرصه‌ای از زندگی بدون ارجاع به دین و بدون در نظر داشتن نقشی که دین ایفا می‌کند، تحلیل کرد»(همان : ۲۷)    هم‌از این‌روست که «کتابشناسی انتقادی جامعه‌شناسی تشیع» آغاز دعوتی است برای جامعه‌شناسی ایران که «نیندیشیده» مهم چند دهه اخیر را موضوع اندیشه و تامل قرار دهند. بر خلاف آنچه واقعیت آلمان زمان مارکس ایجاب می‌کرد، نقد دین در ایران به پایان نرسیده است. دین در عرصه حاضر است.  پژوهش‌های تجربی نشانه‌ای از به حاشیه رفتن آن را به دست نمی‌دهند هر چند تغییر اشکال آن را ملاحظه و مطالعه می‌کنند. لذا جدی نگرفتن آن هر پروژه انتقادی و اصلاحی را ناقص و ناتمام خواهد گذاشت. «کتابشناسی انتقادی جامعه‌شناسی تشیع» آغاز این راه است.