«جریان‌های فکری در حوزه معاصر قم» : در غفلت از نام‌ها و نشانی‌ها

«جریان یا جریان‌های فکری در حوزه معاصر کدام‌اند؟ ویژگی‌های آنها کدامند؟ چه کسانی آنها را نمایندگی می‌کنند؟ مبانی فکری این جریانها چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ جریانهای فکری در حوزه معاصر در چه سطوحی فعالیت می‌کنند و آثار مترتب بر این فعالیتها کدام است؟ نقاط هم پوشانی و تفاوت جریانهای مختلف فکری کدام است؟»(طباطبایی‌فر، ۱۳۹۴ : ۲۲)

سید محسن طباطبایی‌فر تلاش کرده  دریک مقدمه و  ۴ بخش مجزا، به پرسش‌های فوق پاسخ دهد.

نویسنده کتاب متولد سال ۱۳۵۳ و از پژوهشگران «حوزه و فقه» است و پیش از این نیز از او کتب و مقالاتی در زمینه فقه و روحانیت منتشر شده است. «وجوه فقهی نقش مردم در حکومت» و «نظام سیاسی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه» نام دو عنوان از آثار ایشان است که پیش‌تر انتشار یافته است.

در اثر حاضر، او در یک دسته بندی کلان، جریان‌های فکری معاصر در حوزه را به سه دسته «نص‌گرا»، «اجتهادی» و «عقل‌محور» تقسیم می‌کند و در سه بخش جداگانه، هر یک را معرفی نموده است. در مجموع با در نظر گرفتن زیرمجموعه‌های هر یک از این سه عنوان کلی، ده جریان، به عنوان جریانات اصلی معاصر فکری حوزه علمیه معرفی شده است. فصل اول کتاب نیز به «تمهدیدات نظری» لازم برای دسته بندی و معرفی این جریانات اختصاص یافته است.

در بخش اول کتاب، «جریانات فکری حوزه»  به طور کلی با مشخصاتی چون «انسجام و سازواری درونی منطقی»، «مرزگذاری با جریانات مشابه»، تحرک و پویایی (صاحب اثر بودن)، «عدم ابتنا بر افراد»، «سازگاری با جریانات رقیب»، «نامیرایی و تبعیت از قانون ظهور و خفا»، «عدم التزام به ساختار تشکیلاتی و فیزیکی»، «تحول اصلاحی» و «تابع قلت و کثرت عددی تابعین و نمایندگان آنها نبودن اقتدار جریانات فکری حوزه» توصیف شده اند، اما نویسنده معیار اصلی خود برای دسته بندی این جریانات را «تلقی هر یک از آنها از بحران معاصر» ذکر نموده است.(همان : ۴۲) و همچنین جریان اجتهادی را جریان اساسی حوزه علمیه قم می داند که بقیه جریانات در حاشیه و در گفت و گوی با آن شکل می گیرند.(همان : ۴۴)

در زیرمجموعه جریان «اجتهادی» دو جریان «اجتهاد سنتی» با نمایندگانی چون آیت‌الله یعسوب الدین جویباری، آیت‌الله موسوی دهسخری، آیت الله سید تقی طباطبایی و آیت‌الله وحید خراسانی و «اجتهاد پویا» به رهبری آیت‌الله خمینی معرفی شده اند. رویکرد اجتهاد سنتی «نوعی تکلیف گرایی و التزام به اجرای تکالیف شرعی بدون توجه به آثار اجتماعی و سیاسی آن است. در این رویکرد امکان فرآوری نصوص برای جریان زندگی اجتماعی امروزی وجود ندارد و صرفا با دغدغه اجرای احکام دین به اجتماع می نگرد»(همان : ۶۹) در این دیدگاه «دینی شدن جامعه نه به معنی تصدی‌گری متولیان دین و نه به مفهوم وابسته کردن روحانیت و حوزه‌های علمیه به دولت، بلکه به معنای اقامه شعائر دینی با مرزبانی روحانیت و نهاد مرجعیت است»(همان : ۷۰) «تحقق کامل شعائر دینی در هر شرایط و با هر هزینه ای» دغدغه اصلی این جریان است.(همان : ۷۰)

 در برابر جریان اجتهاد «پویا» به همت آیت‌الله خمینی «فقه را از کنج حجرات و بحث‌های طلبگی به صحنه اجتماع آورد و تلاش کرد پاسخ معضلات مختلف اجتماعی را از فقه بیابد»(همان : ۷۱) «حفظ فقه سنتی و جواهری و تداوم آن»، «پرهیز از نفوذ تحجر و جکود فکری بر فقه سنتی»، «عدم کفایت اجتهاد مصطلح و رایج در حوزه‌های علمیه برای پاسخ ‌گویی به نیازهای زمانه»، «لزوم خروج فقه از حالت فردی و عبادی و توسعه اجتهاد از شیوه‌های رایج و مصطلح با مبنا قرار دادن نیازهای بشری، شرایط زمان و مکان، مصالح اسلام، کشور و مردم»، و «لزوم ورود سیاست و حکومت در مباحث فقهی»  در زمره ویژگی‌های این جریان ذکر شده است که به گفته نویسنده «از سوی شاگردان و هم عصران آیت الله خمینی با اقبال مواجه شد و بسیاری از مراجع در حال حاضر بر اساس روش اجتهاد پویا به استنباط احکام پرداختند.»(همان : ۸۶) به طوری که «امروزه کمتر مجتهدی در حوزه از ویژگی‌های اجتهاد سنتی دفاع می کند و غالبا خود را طرفدار بهره گیری از روش عقلانی برای مراجعه به نصوص دینی می دانند»(همان : ۸۶) در شرح این جریان به آثار افرادی چون آیت الله منتظری، آیت الله سید محمد باقر صدر، آیت‌الله سبحانی، آیت‌الله بروجردی ارجاع داده شده که دامنه این جریان را هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ محتوایی بسیار گسترده می سازد. «پاسخگویی به همه نیازهای بشری به کمک فقه»(همان : ۷۲) ویژگی اصلی این جریان است که دامنه فقه را به عرصه‌های مختلفی چون حکومت و اقتصاد و علوم و ... باز می کند.

سومین بخش از کتاب به معرفی جریان «نص گرا» اختصاص دارد که «خود را به ویژگی‌های روش اجتهادی ملزم می داند، روش هایی چون توقف بر مصرحات منصوصات، تاکید بر فهم سنتی اجتهاد و ایجاد پیوند با نظم قدمایی. افزون بر آن جریان نص گرا، هنگامی که از سطح اجتهادی خارج می شود و به سایر عرصه‌های حوزوی ورود می کند گاه در سطح منصوصات می ماند و حاضر نیست هیچ سطحی از کاربرد عقل را بپذیرد در حالی که دسته‌ای دیگر از این جریان حیطه‌های بسیار محدودی را برای جولان عقل باز می گذارند»(همان : ۹۲) بر این اساس نویسنده کتاب از دو جریان «عدم توجه به عقلانیت (نسل اول مکتب تفکیک)» و جریان «توجه نسبی به عقلانیت» سخن گفته است. ویژگی اصلی جریان عدم توجه به عقلانیت تلاش برای «جریان نص در زندگی بشری و کنار نهادن هر امری است که خارج از شریعت بر فهم و سریان متنی در زندگی انسان اثر می گذارد»(همان : ۹۸)

 جریان «توجه نسبی به عقلانیت» خود به ۴ دسته تقسیم شده است: «نسل دوم مکتب تفکیک (نوتفکیکیان) با نمایندگانی چون محمدرضا حکیمی و آیت الله سید جعقر سیدان، «خالص سازی معارف اسلامی»(همان : ۱۰۶) از معرفت فلسفی و عرفانی دغدغه اصلی این جریان است.

«جریان ضدیت با مفاهیم جدید(تجددستیزان)» با نمایندگانی چون سید محمد موسوی دهسرخی و مهدی نصیری و با ویژگی‌هایی چون اصالت دادن به نص و ضدیت با غرب و به خصوص تکنولوژی معرفی شده است. «جریان اسلام تبرایی(ولایتی‌ها)» با نمایندگانی نظیر آیت الله سید صادق شیرازی و آیت الله یعسوب الدین جویباری و تاکید بر مناسکی چون قمه زنی و همچنین  «هفته برائت»(نهم ربیع الاول تا پانزدهم ربیع الاول) و «غدیر ثانی» و «ایام فرحه الزهرا» و در تقابل با اهل سنت خود را می‌شناسد و به شدت بر «بزرگنمایی نمادهای هویت ساز شیعه»(همان : ۱۱۶) تاکید می‌کند. پاسخگویی به اهل سنت(به ویژه وهابیان) از اقدامات مهم این جریان است. شبکه‌های  تلویزیونی فدک و امام حسین به عنوان رسانه‌های این جریان معرفی شده است.    

 «جریان بازگشت به قرآن» با نمایندگانی چون علی اکبر برقعی، شریعت سنگلجی، اسدالله خرقانی، شیخ محمد خالصی و حیدرعلی قلمداران، محمدجواد غروی اصفهانی و سید مصطفی حسینی طباطبایی و آیت‌الله محمد صادقی تهرانی با ویژگی هایی چون اعتقاد به خودبنیادی قران و نقد بسیاری از روایات و اعتقادات شیعی.

 آخرین بخش کتاب به معرفی جریان «عقل محور» اختصاص دارد. ویژگی‌های این جریان از نظر نویسنده «عدم یارگیری از سطح مرجعیت»، «تعریف کارکردها و عرصه‌های جدید برای روحانیت»، «خطر ورود به وادی‌های نو(مسائل مستحدثه)»، «بی رغبتی به فقه سنتی»، «پیوند با سیاست» و «موضع در قبال غرب» می باشد.

این جریان خود به دو دسته «عقلانیت کلامی» و «فلسفی» تقسیم شده است. «رویکردی که بر محوریت عقل شرعی با محدودیت‌های خاص خود تکیه دارد و جریان دوم که معتقد است عقل شرعی و غیر شرعی ندارد و قید زدن آن به هر چیزی، از جمله شرع، ان را از انتفاع ساقط می کند»(همان : ۱۳۵)

جریان کلامی خود به دو دسته تقسیم شده است: «تکلیف گرایی فلسفی» به نمانیدگی آیت الله مصباح یزدی، با ویژگی مداخله آشکار در سیاست و «تمدن اسلامی(جریان فرهنگستان)» به نمایندگی آیت‌الله سید منیر الدین حسینی الهاشمی و در حال حاضر دکتر سید محمدمهدی میرباقری با تاکید بر اسلامی سازی علوم و تمدن سازی اسلامی که تشکل حزب‌الله قم به آن نزدیک دانسته شده است.  

جریان فلسفی نیز به دوسته تقسیم شده است: «نواندیشی حوزوی(جریان دمکراسی‌خواهی)» با نمایندگانی چون نعمت الله صالحی نجف آبادی و آیت ‌الله حسینعلی منتظری که اکنون عمدتا در دانشگاه مفید و اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم متمرکز‌اند و جریان «نواندیشی دینی» با نمایندگانی چون عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محمدتقی فاضل میبدی و محمد مجتهد شبستری. این جریان دورترین جریان نسبت به جریان غالب حوزه، یعنی جریان اجتهادی دانسته شده و جریانی «برون حوزوی» قملداد شده است.(همان : ۱۷۷)  

نکته مهمی که در فصل نتیجه گیری کتاب به آن اشاره شده اینکه بسیاری از طلاب ذیل هیچ یک از دسته‌های ۱۰ گانه فوق قرار نمی گیرند و «عموم طلاب حوزه علمیه قم از جریانات پیش گفته حرف شنوی چندانی ندارند و در برابر تعرض به آن عکس العملی از خود نشان نمی دهند و متقابلا در برابر هر گونه تعرض به ساحت مرجعیت موضع می گیرند»(همان : ۱۹۱) این موضوع خود مسئله مهمی است که اگر جدی گرفته شود، نیازمند طراحی پژوهشی مستقل برای استخراج مختصات فکری «عموم طلاب» خواهد بود.

نویسنده در پایان به برخی عوامل موثر در فهم متن نیز اشاره کرده است، مواردی چون «محیط تولد و رشد»، «احوال شخصی»، «پیش‌فهم ها، علائق و انتظارات پیشین»، «مخاطبان عالمان و مشکلات جامعه»، «روش شناسی» و «موضوع شناسی» و «سازمان و پایگاه اجتماعی» در زمره عوامل تعیین کننده فهم متن شمرده شده اند.(همان ۱۹۶-۱۹۸)

کتاب حاضر از این نظر که شمایی از جریانات مختلف فعال در حوزه علمیه قم را به دست داده است، حائز ارزش است، مواضع و مبانی فکری هر یک از این جریانات به صورت مختصر و مفید معرفی شده و تلاش شده با ارجاع به منابع اصلی‌ترین منتسبین به هر یک از این جریانها آرای آنها  شرح شود. اما از چند زاویه می‌توان این اثر را نقد کرد.

اول اینکه نویسنده کتاب در بسیاری موارد از آوردن نام موسسات، مدارس، شبکه‌های رسانه‌ای، افراد و حامیان جریاناتی که در حال حاضر به هر یک از این جریانات منتسب اند استنکاف کرده و عمدتا تلاش کرده از خلال چهره‌های از دنیا رفته و یا بدون ذکر نام شخص و موسسه و مدرسه در حال حاضر، آن جریانات را معرفی کند.

این مهم به خصوص در معرفی جریان «اجتهادمحور» که خود نویسنده به عنوان مهمترین جریان حوزوی حال حاضر حوزه نام برده است، از همه آشکار تر است. نام بسیاری از افراد، مدارس، موسسات و حامیان آنها  به دقت ذکر نشده و از کنار آن عبور شده است. به طوری که خواننده تا انتهای متن نمی تواند به صورت صریح بفهمد که بالاخره پس از آیت‌الله خمینی، نمایندگان جریان «اجتهاد پویا» در حوزه در میان مراجع تقلید و فضلای حوزه چه کسانی و در کدام موسسات و مدارس هستند؟ (به خصوص آنکه نویسنده افرادی مانند آیت‌الله مصباح یزدی و آیت الله سید منیرالدین حسینی الهاشمی، یعنی دو جریان اصلی حامی اسلام سیاسی را ذیل اجتهاد پویا تعریف نکرده است و آیت ‌الله منتظری را نیز به عنوان یکی از معدود کسانی که اثر فقهی مستقلی در باب ولایت فقیه تالیف نموده در زمره جریان نواندیشان حوزوی و  نه جریان  اجتهاد پویا آورده است) همچنین معلوم نیست نمایندگان فعلی اجتهاد سنتی چه کسانی هستند و زاویه فکری آنها در یکی از مهمترین مسائل کنونی جامعه ما یعنی «تعیین نسبت دین و سیاست» با جریان اجتهاد پویا چگونه است؟ در حقیقت یکی از مهمترین شکاف‌های فعلی حوزه یعنی شکاف میان جریان «فقه سنتی» و  «فقه پویا» در تمام متن به اختصار و ابهام برگزار شده و حتی نمایندگان هر یک از این دو جریان نیز به تفکیک و به طور جامع معرفی نشده‌اند. در حالی که پر واضح است که پس از غلبه جریان اصولی در دوره علامه وحید بهبهانی، اصل اجتهاد در حوزه‌ها تثبیت شد و جریانات مخالف اجتهاد به طور کلی به حاشیه رفتند. از آن پس نزاع‌های اصلی در میان قائلین به اجتهاد شکل گرفت و به خصوص پس از پیروزی انقلاب نزاع میان فقه سنتی و فقه پویا در حقیقت آیینه‌ای از  نزاع میان فقه سیاسی و فقه غیر سیاسی بود که تاکنون نیز ادامه دارد. تقلیل جریان اجتهاد سنتی به چهره‌هایی چون آیت‌الله یعسوب الدین جویباری و آیت ‌الله تقی طباطبایی، تکلیف بسیاری از علمای فعلی حوزه را در جریان شناسی متن حاضر مسکوت نگاه می‌دارد. در سایه همین سکوت است که خواننده در انتهای متن در می‌ماند که چهره‌های برجسته‌ای چون آیت‌الله مرعشی نجفی، آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی، آیت‌الله اراکی و نسل بعد آنها همچون آیت‌الله میرزا جواد تبریزی، آیت‌الله صافی گلپایگانی، آیت‌الله شبیری زنجانی، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله فاضل لنگرانی و حتی مراجع تقلید سیاسی‌تری چون آیت‌الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله جوادی‌آملی و  چهره‌هایی چون آیت‌الله حسن‌زاده آملی که در زمره مهمترین کنشگران حوزه علمیه قم در سه دهه اخیر بوده‌اند را باید در کدام دسته طبقه‌بندی نمود؟ همچنین جریانات «نجفی» حاضر در قم مانند شاگردان و جریان آیت‌الله خویی، بیت ‌آیت‌الله سیستانی و نماینده مهم آن آیت‌الله شهرستانی به هیچ عنوان در دسته بندی‌های صورت گرفته در این کتاب مورد اشاره نبوده اند. از نام و نشان و مدارس و موسسات بسیاری از مهمترین و پر نفوذترین کنشگران حوزه در این کتاب هیچ خبری نیست و به هر حال دسته‌بندی‌ای که از قرار دادن عینی افراد و کنشگران مهم فعلی حوزه علمیه قم، استنکاف کند، تا حد زیادی ارزش علمی خود را از دست خواهد داد. چه در این متن  بر بخش مهمی از  «متن» حوزه چنانکه آمد، سکوت تحمیل شده است. اگرچه نویسنده وعده داده است که «درباره نمایندگان جریان اجتهادی ذیل سایر جریانات گفت و گو می کنیم»(همان : ۸۷) وعده‌ای که تا پایان متن به انجام نمی رسد.  از سیاق متن چنین به نظر می‌رسد که با توجه به تاکید نویسنده بر غلبه جریان اجتهادی در حال حاضر و قلت وفاداران به جریان «اجتهاد سنتی»، نویسنده میل داشته عمده چهره‌های مطرح کنونی حوزه را  ذیل جریان غالب حوزه یعنی جریان اجتهاد پویا بیاورد. اما این مسئله نیز همانگونه که آمد بسیار تقلیل‌گرایانه است و پوشاننده برخی  از منازعات مهم حوزه پس از پیروزی انقلاب یعنی نزاع بر سر حد و حدود سیاسی و حکومتی شدن حوزه‌ها، جایگاه فقه‌المصلحه، ولایت فقیه، فقه اجتماعی و ...  است.  همه این‌ها در حالی است که در مروری که نویسنده بر ادبیات موضوع داشته، به نقل از آثار دیگران به برخی از این چهره‌ها و تضادها اشاره شده است.

علاوه بر غیبت «نام و نشانی» بخشی از برجسته‌ترین چهره‌های حوزه در این متن، «ابهام» در اشاره به «نام‌ها و نشانی‌ها» در برخی دیگر موارد نیز به چشم می‌خورد. برای نمونه نویسنده می‌نویسد «در حال حاضر در حوزه قم جریان اسلام تبرایی جریانی زنده و پویا است که برخی از علما از آن حمایت فکری و مالی می‌کنند»(همان : ۱۲۱) «تاسیس موسساتی با هدف پاسخگویی به اهل سنت(به ویژه وهابیان)»(همان : ۱۲۱) از جمله اقدامات این جریان ذکر شده است. اما نه نام علمای حامی این جریان ذکر شده و نه به نام موسسات اشاره شده است. در نتیجه‌گیری  نیز به جریانی با عنوان «اخلاق‌گرایی» در حوزه اشاره شده و  حتی به دو سر طیف آن یعنی «جریان تمایلات اخلاقی فردگرایانه» و «جریان برگزاری محدود کلاسهای عرفان (نظری) و درسهای اخلاق خصوصی»(همان : ۱۹۲)  اشاره شده است که باز هیچ اشاره‌ای به مصادیق آن نرفته است. احتمالا بزرگانی چون آیت‌الله بهجت و آیت‌الله حسن‌زاده آملی را بتوان در این دسته قرار داد. در جای دیگری نیز ذکر شده که «برخی از موسسات قرآنی فعال در قم که وظیفه اعزام مدرس تفسیر به نهادها و مدارس علمیه را بر عهده دارند، بر روش تفسیر قرآن به قرآن تاکید می کنند و روایات را در درجه دوم اهمیت برای تفسیر قرآن قرار می دهند»(همان : ۱۲۹) باز نام و نشانی از این موسسات در دست نیست.     

علاوه بر آن به برخی شخصیت‌ها ذیل دو جریان ارجاع داده شده است. برای مثال آیت‌الله وحید خراسانی و آیت‌الله یعسوب الدین جویباری هم در جریان اجتهاد سنتی و هم در جریان اسلام تبرایی،  آیت‌الله منتظری هم در جریان اجتهاد پویا و هم در نواندیشی حوزوی و آیت ‌الله موسوی دهسرخی هم در جریان اجتهاد سنتی و هم در جریان تجدد ستیزان مورد اشاره بوده است. البته این مسئله تا حدی به واسطه وجود میزانی از همپوشانی میان این جریانها که مورد اشاره خود نویسنده هم بوده، قابل توجیه است به هر حال اما تمایزات برخی از این جریانها از هم چندان هم واضح نیست.   

نکته دیگر اینکه نویسنده بارها از مفاهیمی مانند «عقل‌گرا» و «نص‌گرا» در متن در قالب یک دوگانه، برای نامگذاری جریانات مختلف نام برده است، بی‌آنکه اشاره‌ای مکفی به درک از عقل در هر یک از سنت‌های مختلف فکر شیعی داشته باشد. نمودار رسم شده در صفحه ۴۳ کتاب نشان می دهد که نویسنده «عقلانیت فلسفی» را به عنوان مصداق اتم و اکمل تفکر عقلی در ذهن داشته و نسل اول مکتب تفکیک را دورترین جریان از عقلانیت پنداشته است. واقعیت این است که این تقسیم بندی با ملاکهای «عقل فلسفی» صورت گرفته و به منطق درونی درک از «عقل» در سنتهای مختلف فکر شیعی بی‌تفاوت بوده است. عقل در سنت فقهی و سنت تفکیکی، اساسا معنایی متفاوت از عقل در سنت فلسفی و عقلانیت مدرن داشته و نتایج متفاوتی هم بر هر یک از این درک‌ها از عقل بار می شود. منحصر کردن «عقلانیت»، به «عقلانیت فلسفی» یا عقلانیت مدرن و معیار سنجش قرار دادن آن برای اشاره به دوری و نزدیکی سایر جریانات فکری به «عقلانیت»، متضمن استفاده از هژمونی واژه «عقل» برای داوری در مورد سایر جریانات است. در حالی که عقلانیت در فلسفه اسلامی به خصوص در شکل صدرایی آن آمیزه‌ای از درک نوافلاطونی از عقل در فلسفه یونان است که با ترکیب با منظومه‌های عرفانی ابن عربی و قیصری، در آرا ملاصدرا به تاسیس حکمت متعالیه منجر شده است و عقلانیت مدرن نیز تیاری مختص به خود را یدک می‌کشد. این اشکال خاص از عقلانیت، علاوه بر تعارض با «عقل» در دیگر سنن فکر شیعی، با دیدگاه مردم عادی در باب عقل نیز  تعارضات فراوانی دارند.  مکتب تفکیک به عنوان نمونه به تصریح معتقدان خود، از عقلانیتی متفاوت با عقلانیت فلسفی بهره مند است و باید در مورد مختصات این عقلانیت مستقلا بحث کرد. همچنان که تضادهای ژرفی میان عقلانیت فقهی و اصولی با عقلانیت فلسفی موجود است و  نمی توان از کنار این منازعات بر سر درک از عقل به سادگی گذشت. 

نهایتا اینکه در کتابی که به معرفی جریانات مختلف حوزوی معاصر می پردازد، وجود بخش «اعلام» که به مخاطب کمک کند تا فرد یا موسسه و مدرسه مورد نظر خود را به سهولت در کتاب پیدا کند، بسیار ضروری است. امری که در این کتاب از آن غفلت شده است. در یک کلام غیبت «نام‌ها و نشانی‌ها» را می توان نقطه ضعف عمده این اثر دانست.