مبارزه مرجعیت با بابیت

گرچه به سبب عدم جدی بودن خطر بابیت در مراحل اولیه، مرجعیت اعلای شیعه برای مقابله اقدامی نمی‌کند، اما پس از شکل‌گیری این فرقه و جدی شدن خطر آن، علما و مراجع وقت شیعه نقش مهمی در مبارزه با آن دارند.

مرجعیت شیعه از آنجا که خود را پاسدار شریعت و یگانه مرجع تفسیر دین می‌داند، با هرگونه بدعت و دعاوی تفسیر جایگزین بسته به گستره‌ی دعاوی و میزان انحراف آن از جریان اصلی تفسیر فقهی دین توسط مراجع و فقها، به مقابله و مبارزه می‌پردازد. سطوح پایین این مقابله، صدور فتاوا مبنی بر خطا و بدعت‌آمیز بودن تفسیر جایگزین است؛ اما در سطوح بعدی که میزان زاویه با قرائت فقهی مسلط زیاده بوده و احساس خطر مراجع و علما از بروز انحراف در دین جدی‌تر است، فتوا به فساد عقیده و تکفیر و صدور حکم قتل، ابزارهای مقابله هستند. بابیت، نمونه‌ای از خطر گونه‌ی دوم است؛ چرا که هم مستلزم فساد در عقیده و تفسیرهای انحرافی و بدعت‌آمیز از اصول اعتقادی شیعه بود؛ هم مدعی ارتباط مستقیم با امام زمان (و سپس ادعای امام زمان و پیامبر بودن) بود که نتیجه‌ی آن، حذف جایگاه نیابت مراجع و علمای شیعه می‌باشد؛ و هم در مراحل بعدی رشد و نمو خود به دشمنی و معارضه‌ی آشکار با علما و فقهای شیعه می‌پرداخت و خطری عینی برای حافظان سنت تشیع فقهی به شمار می‌رفت.

آغاز فعالیت بابیه با ادعای سید علی‌محمد شیرازی ملقب به «باب» در بوشهر و شیراز، مبنی بر اینکه وی باب امام زمان (دارای ارتباط با امام زمان یا نایب او) است، در سال ۱۲۵۹ ه.ق. و مقارن با سلطنت محمدشاه قاجار رقم خورد و در نهایت در سال ۱۲۶۶ ه.ق. با تیرباران وی در تبریز، شورش بابیه سرکوب شد. این دوران، مقارن با اواخر مرجعیت اعلای شیخ محمدحسن نجفی (صاحب‌جواهر) در نجف است و دوره‌ی ناآرامی پس از سرکوب بابیه نیز مقارن با مرجعیت شیخ مرتضی انصاری است. با این‌حال، در گزارش‌های تاریخی، نمونه‌ی صریحی از موضع‌گیری یا مشارکت فعالانه‌ی این دو مرجع تقلید شیعه علیه بابیه دیده نمی‌شود. تنها مرجع تقلید برجسته‌ای که در مقابله با بابیت مشارکت فعال داشت، ملا محمدسعید بارفروشی معروف به سعیدالعلما، مرجع تقلید هم‌عصر شیخ مرتضی انصاری در نواحی شمالی ایران (مازندران و اطراف) است. در خصوص سکوت یا عدم فعالیت صاحب‌جواهر و شیخ مرتضی انصاری، می‌توان عللی برشمرد؛ نظیر اینکه کل زمان شورش بابیه، هفت سال بود که مدت زیادی از آغاز آن به کشمکش‌های منطقه‌ای در شیراز و اصفهان تعلق داشت و طبیعی بود که در دوره‌ی آغازین، خطری از ناحیه‌ی بابیه توسط مراجع تشخیص داده نشد بود؛ به ویژه اینکه ارتباطات و نشر اخبار و وقایع نیز در آن زمان به کندی صورت می‌گرفت و میان وقایع ایران و اطلاع مراجع نجف، همواره تاخیری مشهود بود.

فارغ از تحلیل عدم ورود مراجع نجف به غائله، سرکوب شورش بابیه، بیش از هر چیزی محصول حساسیت‌ها و پیگیری‌های علمای شیعه در ایران بود؛ حکومت ایران در آغاز نسبت به بابیه، موضعی منفعلانه داشت؛ به ویژه اینکه محمدشاه قاجار و صدراعظم وی، میرزا آقاسی، مایل به قدرت‌گیری علمای شیعه نبودند. محمدعلی باب در آغاز، در مجلس مناظره با علمای شیراز و سپس در مناظره با علما در اصفهان، ناکام ماند. پس از این ناکامی و بعد از درگذشت حاکم اصفهان (منوچهرخان) که نوعی تمایل به باب داشت، وی در قلعه‌ای در ماکوی تبریز زندانی شد و این امر مقارن با شورش‌های شاگردان و هوادران باب در مناطق مختلف نظیر سبزوار، مازندران و زنجان گردید. مهم‌ترین بخش این شورش‌ها به در اختیار داشتن قلعه‌ی طبرسی مازندران توسط ملاحسین بشرویه، محمدعلی بارفروش معروف به قدوس و قره‌العین، از پیروان باب و همراهان وی، بازمی‌گردد که در نهایت با پیشتازی و سازماندهی سعیدالعلما این شورش سرکوب شد. سعیدالعلما، از شاگردان صاحب‌جواهر و از مراجع برجسته شیعه و به لحاظ فقهی در ردیف شیخ مرتضی انصاری شمرده شده است؛ از شیخ مرتضی انصاری نیز نقل شده که سعیدالعلما را بر خود مقدم و اولی می‌دانسته است. محاصره و فتح قلعه‌ی طبرسی و محاکمه و اعدام بازماندگان بابیه در این قلعه توسط سعیدالعلما، نقش مهمی در فرونشاندن شورش بابیه داشت. اما گام نهایی، یک سال بعد و پس از سرکوب شورش ملامحمد زنجانی، از پیروان باب در زنجان رقم خورد و طی آن امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه که به تازگی بر تخت شاهی نشسته بود، فرمان مناظره علمای تبریز با باب (که این زمان، در چهریق تبریز زندانی بود) را داد که در نهایت با فتوای میرزاباقر مجتهد، ملامرتضی‌قلی راوندی و ملامحمد ممقانی (رئیس علمای شیخی تبریز) و با حمایت شیخ‌الاسلام و امام جمعه‌ی تبریز، باب در مقابل ارک حکومتی تیرباران شد.

 منابع