حیات طلبگی و ارتباط آموزه‌های دینی و سبک‌زندگی در آن

یاسر فروغی؛ کارشناس‌ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران*

 چکیده

مقدمه و بیان مسأله: سبک‌زندگی امروزه به یکی از مهمترین موضوعات پروبلماتیک در جامعۀ ایرانی بدل شده است. این وضعیت بر اثر دگرگونی شگرفی که در حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی همچون مصرف مادی و فرهنگی، اوقات فراغت، رسانه و ظهور اَشکال ارتباطی جدید در ده‌های اخیر به وجود آمده، پدیدار شده است. امروزه سبک‌زندگی در مفهوم مدرن آن بر بسیاری از عرصه‌های زندگیِ ایرانی سایه افکنده و دگرگونی‌های عمیقی در آن به وجود آورده است. حوزۀ علمیه نیز از جمله مکان‌های دینیست که از تحولات پدیدار شده در این عرصه بی‌نصیب نمانده است. سبک‌زندگی در حوزه علمیه به عنوان مکانی دینی همواره قرابت نزدیکی با آموزه‌های دینی داشته و مستقیماً متأثر از آموزه‌های دینی رایج در آن بوده است. نتیجۀ این قرابت و اصطکاک پیدایش شکل خاصی از زندگی اجتماعی، با سازوکارهای خاصی بوده است. این نحوۀ خاص از زندگی در ادبیات حوزوی به «زی طلبگی» تعبیر شده است. اما باید پرسید که تغییرات به وجود آمده در سطح جهان اجتماعی امروزه چه اثرات و تغییراتی را در این شکل خاص از زندگی به وجود آورده است؟ ارتباط آموزه‌های دینی با این سبک‌ از زندگی به چه صورت است؟ هدفی که  این پژوهش دنبال می‌کند در آغاز کشف اجزا و عناصر زندگی طلبگیست تا از خلال آن ارتباط آموزه‌های دینی و سبک‌زندگی در آن روشن شود.

رویکرد نظری: در این پژوهش بر اساس منطق حساسیت نظری در روش کیفی از سه مفهوم «موس» -آداب و رسوم- نوربرت الیاس، «اتهیکس» -اصول اخلاق- ماکس‌‌وبر و «هبیتوس» - عادت‌واره – پی‌یر بوردیو به عنوان بسترهای و میدان‌های کنش اجتماعی استفاده خواهد شد. نوربرت الیاس نشان می‌دهد که در فرایند متمدن شدن جامعه، کنترل بیشتری نیز بر تجلی احساسات و عواطف اعمال شده است. الیاس نشان می‌دهد که در یک بستر تاریخی- اجتماعی چگونه احساسات درونی‌شده، رفتارهای افراد را در قالب آداب و رسوم به قاعده و نظم می‌کشاند. «اصول اخلاق» در نظریۀ ماکس وبر به انگیزه‌های معقولانه‌ برای عمل اشاره دارد که در منتهای روانشناختی و کاربردشناختی دین‌ها به چشم می‌خورد. وبر با تأکید بر اخلاق عملی معتقد است عناصر جهت بخش به شیوه زندگی قشرهای اجتماعی، مشخص‌ترین ویژگی‌های خود را در اخلاق علمی منعکس کرده‌اند. عناصری که موجب تمایز یک اخلاق از اخلاق دیگر می‌شوند. مفهوم بوردیوییِ عادت‌واره به نظام خلق و خوهای پایدار و قابل جابه‌جایی که زمینه‌های پدیدآورنده و سازمان‌دهنده کنش‌ها هستند، اشاره دارد. عادت‌واره‌ها الگویی برای طبقه‌بندی و تقسیم‌بندی بر اساس نگرش‌ها و سلیقه‌های افراد در میدان‌های مختلف اجتماعی هستند. این سه مفهوم به عنوان عناصر تحلیلی امکانات تحلیل و حساسیت نظری را این پژوهش فراهم می‌سازند.

روش‌شناسی: در این پژوهش با یک رویکرد کیفی و استفاده از روش نظریۀ زمینه‌ای مسأله را مورد بررسی قرار می‌دهد. برای جمع‌آوری اطلاعات نیز از ابزارهای متنوعی چون مصاحبه عمیقِ نیمه‌ساختاریافته، مشاهده میدانیِ نیمه مشارکتی، فیلم و عکس، اسناد و مدارک مختلف بهره گرفته شده است. نمونه‌گیری این پژوهش نیز بر اساس دو روش نمونه‌گیری هدفمند و نظری در روش کیفی انجام شده که بر اساس این منطق نمونه‌گیری، با ۲۲ نفر از طلاب ساکن در سه مدرسۀ حوزۀ علمیۀ قم مصاحبه عمیق به عمل آمده است. فرایند تجزیه و تحلیل داده‌های بدست آمده نیز بر اساس مراحل سه‌گانه کدگذاریِ باز، محوری و گزینشی در روش نظریۀ زمینه‌ای تا رسیدن به مقولات هسته صورت گرفته است.

نتایج: در پایان این پژوهش و بر اساس نتایج حاصل شده، دو صورت از سبک‌زندگی طلاب برساخت شده است. «سبک‌زندگی سنت‌محور» و «سبک‌زندگی عرف‌محور». این دو نوع سبک‌‌زندگی با وجود داشتن نقاط مشابه بسیار، نقاط تمایز زیادی نیز با یکدیگر داشته و علی‌رغم وجود رابطه آموزه‌های دینی با سبک‌‌زندگی در هر دو نوع سبک‌زندگی، شکل این رابطه در هر یک از آن‌ها متفاوت است. در سبک‌‌زندگی سنت‌محور در یک رابطۀ یک سویه، آموزه‌های دینی نقش پررنگی در سبک‌زندگی‌ِ طلبگی‌ و سوق دادن آن به سوی عادت‌واره‌ها، اخلاق، آداب و انضباط طلبگی دارند. در اکثر عناصر و اجزای این سبک‌زندگی ردپایی از آموزه‌های دینی به نسبت مشهود و غلظت و چسبندگی این آموزه‌ها با ایماژهای ذهنی و رفتارهای عینی کنشگران حوزوی بسیار بالاست. اما در سبک‌زندگی عرف‌محور نوعی رابطۀ دیالکتیکی میان آموزه‌های دینی و سبک‌زندگی در جریان است به گونه‌ای که هم آموزه‌های دینی بر سبک‌زندگی و هم سبک‌زندگی(عرفی) بر آموزه‌ها اثر می‌گذارد که حاصل آن موقعیتمندی، تنوع، تکثر و تمایز در این نوع سبک‌زندگیِ طلبگی و سیّالیت رو به افزون آن است. در این نوع از سبک‌زندگی شعاعِ کنش‌های ذهنی و رفتارهای عینی طلاب به فراتر از فضاهای حوزوی می‌رود و در محیط‌ها و موقعیت‌های مختلفی سیر می‌کند. هر دو نوع سبک‌زندگی بر اثر خوانش متفاوتی که کنشگران اجتماعی با توجه به وضعیت زیست اجتماعی خود از آموزه‌های دینی دارند، پدید می‌آیند.

بحث: به طور کلی از برآیند نتایج این تحقیق باید گفت که در سبک‌زندگی سنت‌محور، آموزه‌های دینی غالباً در شرایط گفتمانی حوزه و یا همان سنت‌های حوزه علمیه خوانش می‌شوند و معمولاً در این خوانش آموزه‌ها با کمترین دخل و تصّرف و به صورت ساده آن به تفسیر در می‌آیند. آموزه‌ها با کمترین مجادله یا اِشکالی پذیرفته و به دلیل همنوایی سوژه با شرایط عینی‌‌ای که در آن حضور دارد، به آسانی اجرا و تبدیل به عادت‌واره‌های او می‌شوند.اما در سبک‌زندگی عرف‌محور، آموزه‌های دینی خوانش دیگری می‌بایند. در این خوانش، علاوه بر آموزه‌های دینی، عرف و شرایط گفتمانی خارج از حوزه علمیه نیز نقش دارند یا به تعبیر دیگر آموزه‌های دینی در دل موقعیت‌ یا گفتمان عرفی تفسیر می‌شوند. در این حالت سنتز رابطۀ دیالکتیکی آموزه‌های دینی و سبک‌زندگی‌عرفیِ جامعه منجر به پیدایش ترکیب‌های جدیدی از سبک‌‌زندگی می‌شود. زیرا صورت‌های دائماً متغیر سبک‌زندگی هر لحظه برای سوژه موقعیت جدیدی می‌آفرینند و انسان دینی‌ ممکن است در این موقعیت‌های جدید، خوانش‌های متفاوت و تفسیرهای مختلفی از آموزه‌های دینی داشته باشد و این آموزه‌ها در سبک‌زندگی او به شکل‌ دیگری به عینیت در آیند. روایت این سبک‌زندگی بیان‌‌گر تغییرات رخ داده در سبک‌زندگی طلبگیست که نشانه‌ها و روزنه‌های زندگی عرفی و امروزی را می‌توان در آن دید. و این بدان معناست که «خودبنیادی» حوزه علمیه در گذشته که هم سازه‌های ذهنی کنشگران درون آن را تولید و هم این سازه‌ها را به تمام و کمال در زندگی روزمره آنان عملیاتی می‌کرد، تغییر و این بنیادمحوری سنت حوزوی به سوی چرخه‌ای از نهادها و سازش با اقتضائات زندگی نوین اجتماعی سوق یافته و فصل جدیدی را در مناسبات سبک‌زندگی و حیات طلبگی رقم زده است.

واژگان کلیدی: آموزه‌های دینی، سبک‌زندگی، سبک‌زندگی سنت‌محور، سبک‌زندگی عرف‌محور، حوزه علمیه، طلبه، نظریه زمینه‌ای

*  مقاله مستخرج از پایانه نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، استاد راهنما: سارا شریعتی؛ پذیرفته شده در همایش «مطالعات اجتماعی دین» انجمن جامعه شناسی ایران