تعبیر «صاحب» در سنت حوزوی: ساخت سرمایه نمادین؟

«صاحب کفایه»، «صاحب روضات [الجنات]»، «صاجب عروه». این تعبیرها در سنت حوزوی، تعبیری آشناست. منظور از هر کدام از این عبارات، فردی است که نویسنده کتابی مشهور در سنت حوزوی است. به عنوان نمونه، «صاحب کفایه»، ملامحمد کاظم خراسانی است که کتابی با عنوان «کفایه‌الاصول» نوشته‌است. به همین ترتیب، «صاحب روضات الجنات»، «میرزا محمد باقر چارسوقی اصفهانی» و منظور از «صاحب عروه»، ملامحمدکاظم طباطبایی یزدی است.

حدود سه‌سالی هست که مشغول تحقیق در مورد زندگینامه‌نگاری حوزویان هستم. با این دست تعابیر در مورد علماء حوزه به دفعات برخورد کرده‌ام. این نامگذاری به حدی رایج می‌شود که گاهی در متون و بحث‌های شفاهی حوزویان، نام فرد مورد نظر به کار نمی‌رود و تعبیر ِ "صاحب ..." جایگزین نام او می‌شود.

در دانشگاه و نظام آموزشی غیرسنتی ما کمتر به یاد دارم که کسی را نه با نامش، که با پسوند ِ «نویسنده‌ی فلان کتاب» مهم در علوم انسانی معرفی کنند. در علوم‌انسانی و علوم‌اجتماعی غربی هم کمتر دیده‌ام که حتی از کلاسیک‌های این علوم، نه با نام‌شان که با لقب «نویسنده‌ی فلان کتاب» یاد کنند.

به معنای اجتماعی چنین نامگذاری فکر می‌کنم: نظام آموزشی و علمی که افراد سرشناس خود را با عنوان نویسنده یک کتاب مهم نامگذاری می‌کند، در واقع در حال اعتبار بخشیدن به خروجی و محصول کار آنان است. وقتی فردی در یک نظام آموزشی، با نویسندگی یک اثر علمی شناخته می‌شود، در حقیقت اهمیت خروجی و محصول علمی در آن میدان و حوزه مورد تأکید قرار می‌گیرد. نوعی قدردانی نمادین از نویسندگانی که آثار اصلی این میدان را تولید می‌کنند.

القاب و نامگذاری‌ها، ابزاری برای ایجاد سرمایه نمادین در جوامع بوده‌اند. اگر در اروپای غربی و فرانسه و انگلستان، القاب سنتی چون «دوک» و «سِر» و «شوالیه» تا به امروز برای تقدیر و ایجاد منزلت اجتماعی به کار می‌رود، در میدان حوزوی نیز تعبیر «صاحب ...» گونه‌ای مکانیزم ایجاد منزلت اجتماعی برای نویسندگان است. سرمایه‌ای که این‌بار نه در ازای در اختیار داشتن موقعیت مدیریتی و سلسله مراتب حوزوی، که در ازاء تلاشی علمی، به نمایندگی خروجی این تلاش یعنی کتابی اثرگذار، به فرد اعطا می‌شود. این مکانیزم‌ها، نشانی دیگر از قوام و توان قابل ملاحظه‌ی نظام سنت علمی ما در گذشته است.

از طرفی دیگر، شاید بخشی از این تأکید بر خروجی (یک کتاب) و مانایی و اثرگذاری آن در میدان حوزوی، ناشی از تفاوت در منطق علم مدرن و دانش سنتی نیز باشد. چرا که آن‌چنان که ماکس وبر در مقاله «علم در مقام حرفه» می‌گوید، ویژگی علم مدرن، در کهنه‌شدن و زمان‌دار بودن گزاره‌های مطرح شده و نظریات - حتی گاهی سریع-  و به تعبیر پوپر، "ابطال‌پذیری" گزاره‌های آن است. در حالی که در منطق دانش حوزوی و در میدان سنت، چنین فرآیند سریعی از کهنه‌شدن و باطل شدن وجود ندارد. به همین دلیل، تا حدی طبیعی است که اهمیت و اعتبار آثار و کتاب‌ها در میدان سنت حوزوی، ماناتر و بلندمدت‌تر باشد.