جامعه‌‌شناسی دین و حصار بسته و مفرد خویش

درباره حال و هوای جامعه‌شناسی دین در ایران

منبع: روزنامه اعتماد ـ دوم اردیبهشت 94

حال و هوای جامعه‌شناسی دین در ایران جدای از وضعیت خود این رشته نیست. دین و پدیده‌های دینی از ابتدای تاسیس جامعه‌شناسی یكی از موضوعات اصلی تالیفات و تحقیقات اجتماعی و فلسفی بوده‌اند. مثلث كلاسیك جامعه‌شناسی یعنی كارل ماركس، امیل دوركیم و ماكس وبر جسته و گریخته یا به نحوی منظم و سیستماتیك، دین و پدیده‌های اجتماعی با محتوای دینی را محور بنای آرای خود قرار داده‌اند. دست‌كم و شاید در مقام قیاس، كلاسیك‌های جامعه‌شناسی نسبت به متاخرین توجه بیشتر و جدی‌تری به دین و پدیده‌های دینی داشتند.

 بخشی از ایده جامعه‌شناسی كه برگرفته از روشنگری یا در واكنش به آن بود برگرفته از مناقشه نقش و محتوای دین در دنیای جدید بود. در دهه‌های پس از نسل اول، كمابیش همان اتفاقی افتاد كه در پیش-تاریخ دین و حتی تاریخ تحول دین درباره نسبت دین با علم، سیاست و اقتصاد رخ داده بود. پس از كلاسیك‌ها، جامعه‌شناسی به مرور از تمركز اصلی روی دین دست برداشت و از آن به طور مستقیم فاصله گرفت و بر حوزه‌های دیگر زندگی اجتماعی همچون آموزش، بهداشت، سیاست و اقتصاد نزدیك شد. به این نحو تقسیم كار درونی جامعه‌شناسی متاثر از گسترش تقسیم كار جامعه جدید جزیی‌تر و دقیق‌تر شد.

 چیزی كه سابق بر این كلی‌ترین چیز بود یا دعاوی كلی داشت، به چیزی جزیی یعنی یك موضوع مطالعاتی خاص بدل شد. به هر حال توجه آن مثلث اصلی نیز به همین «دعوی كلی» نهفته در دین بود؛ چیزی كه در نهایت حتی در این رشته نیز از طریق تخصصی شدن، صرفا به یكی از چندین حوزه مطالعاتی بدل شد. اما در طول چند دهه گذشته و تحت تاثیر وقایع حاد جهانی و به هزار و یك دلیل دیگر، مباحثه درباره دین و پدیده‌های واجد محتوا یا فرم دینی  مهم شد.

در ایران شاید نخستین نوشته‌ها یا تاملات درباره دین و نقش‌های سیاسی و اجتماعی آن به سخنرانی‌های علی شریعتی برمی‌گردد. اما در طول چند سال گذشته، انگار تاریخ در این خصوص دوباره (به معنای ماركسی و غیرماركسی كلمه) تكرار شده است. پس از سه دهه غروب شریعتی در بازار رسمی فكری ایران، فرزند خلف او و این‌بار در كسوت یك آكادمیسین و استاد جامعه‌شناسی عرصه‌ای برای مطالعات اجتماعی دین باز كرده است. اما پروژه فرزند در عین پیوند با سنتی كه پدر بنا نهاد، تمایزات روشنی نیز با آن دارد (شریعتی‌های ایرانی در این خصوص شاید چیزی شبیه العطاس‌های پدر و فرزند در مالزی باشند، با پیشروی و پس‌روی مشابه با آنها).

سارا شریعتی آكادمیسین است و متخصص در جامعه‌شناسی دین. در نگاه نخست، دو كلمه آكادمی و تخصص شاید ما را امیدوار كند به پیدایش آثاری روش‌مند و دقیق. دست‌كم بخش اصلی همایش سه‌روزه‌ای كه هفته پیش در دانشگاه تهران برگزار شد، برآیند و نتیجه تلاش نظری او در ایجاد پروژه‌ها یا برنامه‌های تحقیقاتی با «موضوعیت دین» در چند سال اخیر بود.

 اما فهم محتوا و فرم كلی آثاری كه تحت عنوان پایان‌نامه در این همایش ارایه شد، شاید امكانی بود برای درك كلیت پروژه‌های جامعه‌شناسی دین در ایران.

با وجود پیدایش آثاری دست اول در برخی زمینه‌ها كه تاكنون كسی به آنها توجه نمی‌ كرد (منجمله جشن‌های مذهبی، تقویم و غیره) اما هنوز سوالات مشخصی می‌توان از پروژه جامعه‌شناسی دین در ایران طرح كرد. از خلال مروری كلی بر عناوین و محتوای پایان‌نامه‌های دكترا و كارشناسی ارشد، می‌توان به وضوح پی برد كه جامعه‌شناسی دین در ایران هنوز برنامه‌های تحقیقاتی منسجم و متمایزی ندارد.

 این نقیصه از چیدمان پنل‌ها نیز مشخص بود. افراد حاضر در پنل‌ها تقریبا در هیچ چیز اشتراك نداشتند مگر در ابژه كردن دین در معنای كلی كلمه، به گونه‌ای كه یكی به سنجش پوزیتیویستی میزان دینداری جوانان پرداخته بود، دیگری به تغییر و تحولات تقویم در ایران، سومی به مساله زیارت و دیگری به سنجش نسبت دین و علوم اجتماعی و قس علیهذا.

شاید اندكی مهارت، دست‌كم در اجرای نشست‌ها یا چینش پنل‌ها می‌توانست افرادی را كه با پارادایم‌های نزدیك به هم به تحقیق پرداخته‌اند، كنار هم بنشاند تا از خلال گفت‌وگو با یكدیگر از یك سو به انسجام رویكرد مشترك خویش كمك كنند و از سوی دیگر به تعمیق این رویكرد از خلال نقد دست یازند.

در هر حال آشفتگی و پراكندگی رویكردها امكان گفت‌وگوی واقعی درباره موضوعات دینی را تضعیف می‌كند. هر چند این آشفتگی، احتمالا ریشه در فقدان برنامه‌های تحقیقاتی منسجم در میان استادان این رشته در ایران دارد. صرف موضوعیت بخشیدن به دین نمی‌تواند میانجی درستی برای درگرفتن یك گفت‌وگوی واقعی آن هم در فضایی آكادمیك باشد. این آشفتگی خود را در بازخورد همایش در میان دانشجویان جامعه‌شناسی نشان داد. دانشجویان یا مخاطبان چندانی به این همایش نرفتند، مگر همان كسانی كه سخنران نشست‌ها بودند (البته این به آن معنا نیست كه هر استقبال شكوهمند و پرشوری به معنای ثمربخش بودن یك نشست آكادمیك است) . فقدان رویكرد و سنت مشخص تنها مساله‌ای مختص به جامعه‌شناسی دین نیست بلكه مساله مركزی كل جامعه‌شناسی ایران است. صرف نظر از توجیهات عقل سلیمی از قبل اینكه «دست‌كم كسانی كه درباره دین كار كرده‌اند دور هم جمع شوند و با هم حرف بزنند»، نمی‌توان از پیدایش سنت مشخصی در جامعه‌شناسی (دین) در ایران حرف زد اما این نقیصه تا حدی به محدود‌سازی پروژه‌های جامعه‌شناسی دین به قالب‌های از پیش تعیین شده نیز مرتبط است. اگرچه در سطح رتوریك (فن خطابه)، استادان جامعه‌شناسی دین در پی گسترش تحقیقات مربوط به پدیده‌های دینی هستند اما در عمل خود را محدود به حوزه‌هایی پراكنده و خاص كرده‌اند؛ چیزهایی كه هنوز همچون بقایایی موروثی نقل می‌شوند. جامعه‌شناسی دین در این شرایط باید از چنگ قالب‌های از پیش تعیین شده خارج شود و پروژه خود را وسعت بخشد. این وسعت بخشی در دو قطب قابل بحث و مناقشه است.

نخست از طریق پیوند بیشتر با جهان نظری جامعه‌شناسی دین از طریق ترجمه روش‌مند متون و معرفی كامل متفكران این حوزه، دوم از طریق وسعت بخشی به پروژه جامعه‌شناسی دین در داخل ایران و خروج آن از قالب‌های پیشینی و عام صرفا دینی و در یك كلام: پیوند یافتن آن با زندگی مردم. یك مثال ساده: برای نمونه یكی از حرف‌های اصلی سخنرانان این همایش این بود كه جامعه‌شناسی دین باید از حوزه خاص خود فراتر رود، سوالات را گسترش دهد.

جامعه‌شناسی دین تنها از خلال پرسش است كه می‌تواند از حصارهای بسته و مفرد خویش خارج شود و در جامعه به مداخله بپردازد. از این نظر سنتی كه شریعتی پدر بنا نهاد، بسی گسترده‌تر و مردمی‌تر از سنت كنونی جامعه‌شناسی دین است و صد البته، انتقادی‌تر.