«جهتگیری طبقاتی اسلام» عنوان برگزیده شده برای دهمین جلد از مجموعه آثار دکتر علی شریعتی است که نخست در سال ۱۳۵۹، توسط «دفتر تدوین و تنظیم آثار دکتر شریعتی» به چاپ رسید. این کتاب، از سه دفتر تشکیل شده است. دفتر اول متن مکتوب گفت و گویی خصوصی با شریعتی است که در اواخر سال ۱۳۵۵ انجام شده و آنگونه که دفتر تنظیم آثار توضیح داده نوار صوتی آن پیش از آن با عنوانهای «اقتصاد» و «منحنی طبقاتی قرآن» نشر یافته است. دفتر دوم، خود مجموعهای از یک پیشگفتار و پنج فصل است که شریعتی خود در دستنوشتههایش آن را «اقتصاد» نامیده و قبل از آن نیز با عنوان «اقتصاد، قسط توحیدی» انتشار یافتهاست. دفتر سوم نیزگفت وگویی دیگر در اواخر سال ۵۵ است که نوار صوتی آن قبل از انتشار این کتاب با عنوان «تخصص» منتشر شدهاست.
بنابراین کنار هم قرار دادن این مطالب، تصمیم «دفتر تدوین و تنظیم آثار شریعتی» بوده و عنوان «جهتگیری طبقاتی اسلام» نیز توسط زندهیاد مجید شریف که آن زمان یکی از اعضای اصلی انتشار مجموعه آثار شریعتی بوده، انتخاب شده است.
اهمیت این اثر از منظر منبعشناسی آثار شریعتی در آن است که تصویر شریعتی را در آخرین دوران زندگی خودش «پس از زندان» به ما نشان میدهد و آرای او را از پس همه تجربهها، (از تاثیرات استاد شریعتی، تا سارتر و ماسینیون و ژاک برک و فانون و ... تا چرخش ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق و ...) به ما مینماید. شریعتیای که عمدتا زیر سایه شریعتی «دوران ارشاد» باقی مانده و کمتر به بازاندیشیهای او در دوران «پس از ارشاد و زندان» توجه شده است. لحن شریعتی در این نوشتهها، «مبارزهجویانهتر»، ادبیات او «مذهبیتر» و انتقادات او «تندتر» به نظر میرسد.
در ارتباط با «جامعهشناسی تشیع» ارزش این اثر پرداختن به مسئله «عدالت» است که در آن شریعتی سعی کرده در مواجهه با دو جریان اصلی زمان خود یعنی «روحانیت سنتی» و «مارکسیسم آن دوره»، «جهتگیری طبقاتی اسلام» را در «جامعه» و «تاریخ» توضیح داده و مسئله «اقتصاد» را در کانون تحلیل قرار دهد. به همین دلیل است که با بازگشت به اسلام صدر و تحلیل تاریخی آن زمان و همچنین با وام گرفتن از تعبیر ماکس وبر، «خودسازی انقلابی پیوریتانیسم رولوسیونر» را از دو سو در برابر زهد عارفانه دنیاگریز و مصرفزدگی سرمایهداری قرار میدهد و ریشه بسیاری «جهتگیری»ها را در «قرآن» ردیابی میکند. «جهتگیریهایی» که به اعتقاد شریعتی علیرغم اینکه از غرب «امروز به صورت سوغات برای ما میآورند، جزء اصول اساسی مذهب است».
شریعتی در این متون، از یکسو روی به «قرآن» و «آموزه»ها دارد و و از سوی دیگر نظارهگر «تاریخ» است و «نیروها». او در تحلیل آموزهها مینویسد : «به وسیله نان است که خداوند عبادت میشود. یا مثلاً در «من لا معاش له لا معاد له» اصولاً معاد را به زندگی مادی وابسته میکند، و راست هم میگوید. جامعههایی که اقتصاد نادرست دارند، فرهنگ نادرست هم دارند، ارزشهای اخلاقی هم در آنها رو به ضعف میرود» و از طرف دیگر به تحلیل رابطه میان «روحانیت(فقه)» و «بازار» میپردازد و نتیجه میگیرد که انحطاط اسلام زمانی رخ داد که «اسلام عقیده بدل میشود به اسلام فرهنگ، اسلام آگاهی و مسئولیّت و حرکت، به اسلام علوم و سنّت و حکومت و به هر حال، «اسلام نهضت» به «اسلام نظام»، یعنی اسلام حاکم بر تاریخ، به عنوان یک قدرت مسلط سیاسی و نظام حاکم اجتماعی و بنای استوار طبقاتی ـ اقتصادی از نیمه قرن اول هجری که با شعائر و علائم دینی و فرهنگ و علوم و سنن و رسوم و زبان و اصطلاحات و ارزشهای اخلاقی انفرادی اسلامی یا شبهاسلامی و بافت پیوسته مسجد و بازار و دارالخلافه، تیغ و طلا و تسبیح، سایه و آیه و مایه» و به همین دلیل به یک معنا شریعتی حتی از «شکست پیامبران» سخن میگوید و به نقد «فقه» از منظر «طبقاتی» میپردازد و مینویسد: «فقه اسلامی نیز تحت تأثیر نظام طبقاتی و شکل تولید و توزیع اقتصادی فئودالیته و بورژوازی تجاری قدیم شکل گرفته و توسعه یافتهاست و سپس در نظر فقهای ما، چون فقه، اسلامی است، در همان قالبهای قدیم، به نام خلود منجمد گشته و تثبیت شده است». مبادله، مزارعه، مضاربه، اجاره، مرابحه، ربا، موارد زکات، خمس...، معاملات، مکاسب... همه اشکال سنتّی اقتصاد زارعی و بازاری قدیم است که فقه اسلامی خود را با آنها منطبق ساخته و در آن اشکال محبوس شدهاست و منحصر. اسلام که در آغاز پیروانش گروهی انقلابی بودند که در آن مرد فکر و مرد حرف و مرد تشریفات و مرد عمل و مرد مبارزه از هم تفکیک نبودند، بعدها که امت به اجتماع بدل شد و جامعه مثل همیشه طبقاتی شد، طبیعتاً طبقهای هم به نام روحانیت رسمی در بخش حاکم بر جامعه شکل گرفت که نقش مشابهی با طبقه روحانیت دیگر مذاهب در دیگر جوامع به عهده گرفت و آن توجیه وضع موجود و تفسیر عقاید و تدوین احکام به سود طبقات بالا و در برابر طبقات محروم بود.» و بر اساس چنین تحلیلی «بزرگترین راه نجات مسلمانها و مردم و انسانها و تودهها، نجات دادن خود اسلام است از زندان یک گروه کاملاً مشخصی که آگاه و ناآگاه به «قدرت زمان» و «طبقه حاکمه» و به هر حال «پول» وابسته است. تا وقتی که «دین» از «پول» تغذیه کند، مسلماً خادم پول است، خادم مردم نیست و مردم را به صورت «رعیت» دین نگاه میدارد ـ عوام ـ نه نجات یافته دین!»
از سوی دیگر شریعتی در همین متن به نقد مارکسیسم زمان خود پرداخته و با ایجاد تفکیک میان «سوسیالیسم» و «مارکسیسم» مینویسد «روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم. مارکس، به عنوان یک اصل علمی و کلی، اقتصاد را زیربنای انسان میگیرد و ما درست بر عکس به همین دلیل با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن، انسان، ایمان و اندیشه و ارزشهای اخلاقی انسان، دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علّت خویش است» و ادامه میدهد « سوسیالیسم برای ما، تنها یک سیستم «توزیع» نیست، یک فلسفه زندگی است».
نوآوری شریعتی در این اثر تحلیل «طبقاتی» روحانیت و فقه و نشان دادن پیوندهای اقتصادی آنها با طبقات بالای جامعه است. او در این زمینه حتی به نقد «اخلاق، روحیه، حیثیت اجتماعی و رفتار طبقاتی» فقیه در پیوند با جامعهاش پرداخته است. نقدی با ارجاع فراوان به اسلام صدراسلام (اسلام نهضت)، در جهت نفی اسلام تاریخی(اسلام نظام).
از سوی دیگر اما نقد شریعتی بر مارکسیسم از یک تنش درونی رنج میبرد. در بحث سوسیالیسم، درک شریعتی میان سوسیالیسم به مثابه یک فلسفه زندگی درون سیستم سرمایهداری که نهایتا سوسیالیسم را به عنوان چیزی شبیه یک «مکتب اخلاقی» در همان نظام سرمایهداری میپذیرد با یک سیستم «جایگزین» که قرار است بر مبنای در هم ریختن «نظام تولید» نظام جدیدی را حاکم کند، نوسان دارد.
دعوت شریعتی به «تولید بیشتر» در همان سیستم سرمایهداری رخ میدهد و «مصرف کمتر» نمیتواند از یک توصیه اخلاقی فراتر رود، پارادوکس همین جا است که شریعتی میخواهد «زهد» را در «بنای سیستم» وارد کند و «امکان عملی مصرف بیشتر» را از سرمایهدار سلب کند. آیا در «مسیر سرمایهداری حرکت کردن» که شریعتی از آن به عنوان «مسئلهای علمی» یاد میکند در نهایت به «مرگ سرمایهداری» از طریق «تقویت آگاهیها» با پول «سرمایهدارهای آگاه شده» منجر میشود؟
تنشی که هنوز چهل سال پس از مرگ شریعتی در کلیت اندیشه «چپ» نیز قابل رویت است. جایی که ژیژک در سخنرانیاش در جمع تسخیرکنندگان وال استریت میپرسد «ما میدانیم چه نمیخواهیم. اما آیا میدانیم چه میخواهیم؟ چه نظام اجتماعیای میتواند جایگزین سرمایهداری شود؟ رهبران جدید چه خصوصیتهایی باید داشته باشند؟ یادمان نرود: مشکل اصلی فساد و زیادهخواهی نیست. مشکل اصلی، سیستم است.» و نهایتا؟ و نهایتا خواستههای ژیژک هم به «افزایش مالیات ثروتمندان»، «افزایش سلامت» و «استانداردهای بهتری برای زندگی» تقلیل مییابد! همچنانکه سوسیالیسم شریعتی به مکتبی اخلاقی.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید