کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر نوشتهی حمید عنایت اثری است که به اندیشههای سیاسی مسلمانان در قرن حاضر میپردازد. بنابر ادعای نویسنده، اندیشه سیاسی فعالترین حوزه از حیات فکری مسلمانان در قرن اخیر بوده است. نویسنده در بخش یاد و سپاس صریحا بیان میکند که" اگر دوستیام با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفه اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشه اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمی کرد". هرچند این بیان تا حدودی نشان از انگیزه شخصی نویسنده برای نگارش کتاب در محدوده سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران دارد، اما نباید علل زمینهای نگارش کتاب را از نظر دور داشت.
۱. زمینه تاریخی پیدایش اثر
کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر نوشتهی حمید عنایت اثری است که به اندیشههای سیاسی مسلمانان در قرن حاضر میپردازد. بنابر ادعای نویسنده، اندیشه سیاسی فعالترین حوزه از حیات فکری مسلمانان در قرن اخیر بوده است. نویسنده در بخش یاد و سپاس صریحا بیان میکند که" اگر دوستیام با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفه اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشه اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمی کرد". هرچند این بیان تا حدودی نشان از انگیزه شخصی نویسنده برای نگارش کتاب در محدوده سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران دارد، اما نباید علل زمینهای نگارش کتاب را از نظر دور داشت.
همانطور که از تاریخ چاپ کتاب بر میآید کتاب در سال ۱۳۶۲ نگارش یافته یعنی محدوده سالهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران. با توجه به اینکه تز اصلی کتاب بررسی اندیشههای تجددخواهان و نو اندیشان دینی درباره برخی مفاهیم اساسی در اسلام است، به نظر میآید که نویسنده تحت تجربه چنین شرایطی کتاب را نوشته است. بحثهای مربوط به تجددخواهی و ارائه تصویری درست و کارآمد از اسلام که عاری از نگاههای تعصب آلود و خرافاتی باشد، در دوره نگارش این کتاب مطرح است. هرچند آغاز و تکوین اندیشههایی از این دست به حدود یک قرن قبل از نگارش کتاب باز میگردد، اما نقش سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی و مشخصا برداشت و تفاسیر جدید از مفاهیمی شیعی چون اعتراض، انتظار، تقیه و ... و نیز فعال شدن و سیاسی شدن اذهان شیعه را نباید دست کم گرفت. با توجه به اینکه انقلاب اسلامی ایران بسیار تحت تاثیر آموزهها و مفاهیم بالقوه سیاسی تفکر شیعی بوده، میتوان گفت که نویسنده با تاثیر از چنین فضایی به نگارش کتاب دست میزند.
همچنین نظام سیاسی جدید در ایران بعد از انقلاب، برگرفته از تفسیر خاص بنیانگذران انقلاب از ولایت فقیه و مساله جانشینی در زمان امام غایب است که بخشی مهم و تعیین کننده در سیر اندیشه سیاسی در اسلام معاصر به حساب میآید. هرچند نویسنده در کتاب خود صراحتا به این نظریه و این شکل از حاکمیت اسلامی(شیعی) نپرداخته است، اما تجربه چنین فضایی بسیار تاثیر گذار و تعیین کننده بوده است.
۲. معرفی نویسنده اثر و روش پژوهش وی در کتاب:
حمید عنایت(۱۳۶۱-۱۳۱۱) نویسنده کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، استاد علوم سیاسی و مترجم حوزه فلسفه سیاسی میباشد. وی مدرک کارشناسی خود را از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دریافت کرد. مدرک کارشناسی ارشد خود را در زمینه علوم سیاسی از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن و مدرک دکترای تخصصی خود را از مدرسه مطالعات شرق و افریقای دانشگاه لندن دریافت میکند. در سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷ میلادی) فرصت مطالعاتی از سوی دانشگاه اکسفورد در اختیار او قرار گرفت که طی آن وی یک دوره درسگفتار در زمینه «جریانهای فکری معاصر در خاورمیانه» ارائه کرد.
عنایت در سال ۱۳۴۱ رساله دکترای خود را با عنوان "تاثیر غرب بر ناسیونالیسم عرب" تدوین کرد. در سال ۱۹۶۵ به دانشگاه خارطوم در سودان رفت و به مدت یک سال واحد "اندیشههای سیاسی در اسلام" را به زبان انگلیسی تدریس کرد. در سال ۱۳۵۹ به عنوان دومین مدرس تاریخ مدون خاورمیانه در اکسفورد جانشین آلبرت حورانی شد. عنایت بعد از جدا شدن از حزب توده تمرکز اصلی خود را بر پژوهش و تالیف استوار کرد و درباره موضوعاتی چون اندیشه سیاسی غرب، فلسفه یونانی، فلسفه معاصر غرب، حکومت و سیاست در خاورمیانه، تاریخ نهادها و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و اندیشه سیاسی در اسلام و ایران به تحقیق، ترجمه و تدریس پرداخت.
کتاب "اندیشه سیاسی در اسلام معاصر" که آخرین کتاب حمید عنایت است و تنها یک ماه پیش از مرگ ناگهانی او انتشار یافت، تنها کتابی است که او به زبان انگلیسی نگاشته است.
کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر عنایت به بررسی اندیشههای سیاسی در اسلام معاصر میپردازد. میتوان گفت کار اصلی نویسنده در این کتاب، نشان دادن چگونگی تبدیل ایدهها(باورها) به عمل اجتماعی- سیاسی(نیروها)است.اینکه چگونه در خلال دوره تجددخواهی اسلامی، از طریق بازاندیشی در برخی مفاهیم اساسی، زمینه برای عمل سیاسی ایجاد شد و شیعیان از بیعملی و انفعال سیاسی خارج شدند. البته در رابطه با اهل تسنن نیز نویسنده نشان میدهد که چگونه با تغییر نگرشها به نهاد خلافت و از دست رفتن کارآمدی آن، اندیشه حکومت اسلامی و نهاد مرتبط با آن شکل گرفت. نویسنده برای نشان دادن سیر این تحولات و مستدل کردن بحثهای خود، چهرههای اصلی جریان تجددخواهی اسلامی را معرفی نموده و از خلال کتابها و آثار و دیدگاههای آنها، سیر تحول و بازاندیشی در این مفاهیم را نشان میدهد.
باید توجه کرد که نویسنده برای انجام این کار پژوهشی و بیان نظرگاههای خود، از میان تجددخواهان اسلامی و نیز آثارشان دست به انتخاب زده و نمونههای اصلی کار خود را برگزیده است. او خود در مقدمه بیان میکند که : « میزان آثار سیاسی اعم از کتاب و رساله و جزوه در محدوده دقیقا اسلامی بسیار زیاد است و پژوهندهای که در پی تحقیق گرایشها و انگارههای کلیتر است، چارهای جز انتخاب بعضی از نویسندگان به عنوان نماینده کل یک مکتب فکری ندارد. و این امر لاجرم باب جدل را به روی منتقدانی که ممکن است نویسندگان یا نوشتههای دیگری را مدنظر داشته باشند که نظرگاههای دیگر را مینمایاند باز کند که بدین وسیله بخواهند بعضی از نتیجهگیریهای حاصله در این کتاب را رد کنند یا مورد چون و چرا قرار دهند.....».
اما سوال اینجاست که مبنا و معیار انتخاب چهرههای جریان تجددخواهی چیست؟ ابهامی که میتوان آن را ایرادی روششناختی در کار محقق به حساب آورد.
هر چند عنایت روش پژوهش خود را در هیچ حای کتاب به صراحت بیان نکرده است، اما میتوان گفت که روش پژوهش وی، تحلیل محتوای آثار و نیز مطالعهای اسنادی بوده است. چرا که عنایت از جریانهای فکری مد نظر خود چهرههایی را برگزیده و به بیان دیدگاههای این افراد در کتابها و آثارشان پرداخته است. به گونهای که میتوان گفت به جای پرداختن به کل چهرههای یک جریان( که البته در حوصله بحث کتاب نیز نمیباشد)، به انتخاب نمایندگانی از جریان مورد نظر دست زده است. هر چند شیوه و دلیل انتخاب اشخاص را بیان نکرده است و از این نظر کتاب و روش پژوهش خود را در معرض نقد قرار داده است.
۳. ساختار کتاب و پروبلماتیک نویسنده :
کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر اولین بار در سال ۱۳۶۲ش(۱۹۸۲ م)توسط انتشارات مک میلان لندن به زبان انگلیسی منتشر شد. کتاب به بررسی اندیشههای سیاسی تجددخواهان دینی در عصر حاضر میپردازد و مشتمل بر یک پیشگفتار کوتاه(سه صفحه)، مقدمه(۲۴ صفحه)، بخش اول با عنوان تشیع و تسنن(تعارض و توافق)(۵۷ صفحه)، بخش دوم با عنوان بحران خلافت(۲۹ صفحه) بخش سوم با عنوان اندیشه حکومت اسلامی (۶۸ صفحه)، بخش چهارم با عنوان ناسیونالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم(۷۵ صفحه) و بخش پنجم با عنوان نظری به تجددخواهی شیعه(۵۸ صفحه) و نهایتا فهرست راهنمای کتاب(۲۱ صفحه) میباشد. هرچند بحث پیرامون شیعه در کل کتاب جریان دارد اما به طور مشخص میتوان به ترتیب بیشترین پرداختن به موضوع تشیع گفت که بخش پنجم به طور کامل به تشیع اختصاص دارد و سپس بخش اول و در نهایت سه بخش باقیمانده به مقدار کمتری به تشیع میپردازند.
همانگونه که نویسنده خود در پیشگفتار شرح میدهد کتاب با مقدمهای آغاز میشود که در آن شیوهای که میراث سنتی بر سیر تکوینی اندیشههای جدید اثر گذاشته یا باعث شده که این اندیشهها برای مخاطبان مذهبی معقول و مطلوب به نظر رسد، تشریح شده است. به دنبال آن تفاوتهای بین دو مذهب یا فرقه عمده در اسلام، یعنی تشیع و تسنن به ویژه روند دوگانه تعارض و توافق بین آنها بررسی شده است. در این بخش قصد اصلی نشان دادن این است که رابطه بین این دو فرقه در عصر جدید رفتهرفته تحول یافته و لااقل در قلمرو آموزههای سیاسی از صورت برخورد حاد، به صورت مواجهه بارور بین فرقهای در آمده است. فصلهای باقیمانده به دو مضمون اصلی اختصاص داده شده است: اندیشه حکومت اسلامی از همان زمانی که پس از الغای خلافت در ترکیه در سالهای ۱۹۲۰ احیا شد تا آخرین سالهای ۱۹۷۰ و واکنش مسلمانان به معارضه ایدئولوژیهای بیگانه جدید یعنی ناسیونالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم. فصل آخر کتاب اختصاص دارد به بازاندیشی در برخی مفاهیم تفکر شیعی.
یکی از تحولات معتنابه در ذهن مسلمانان از جنگ جهانی دوم به بعد گرایش فزایندهای در این جهت بود که هیچ اندیشه سیاسیای هر قدر هم که برای آزادی و رفاه حال مسلمانان حتمی باشد، نمیتواند به آنها کمکی کند مگر اینکه از نظر صورت و محتوا با اصول آگاهی دینیشان وفاق داشته باشد. این کتاب به اندیشههای آن عده از نویسندگان مسلمانی میپردازد که اندیشناک ضرورت این وفاقند. در واقع نویسنده در این کتاب به جریان تجددخواهی اسلامی و چهرههای شاخص آن میپردازد و با بیان دیدگاههای عمده آنها خطوط کلی جریان تجددخواهی را نشان میدهد. نویسنده در صدد است تاثیرات و پیامدهای جریان تجددخواهی دینی را در دنیای اسلام(یعنی هم در اندیشه سیاسی اهل سنت و هم در اندیشه سیاسی اهل تشیع) نشان دهد. اینکه چگونه جریان تجددخواهی دینی منجر به تغییر نگرش سیاسی در میان اهل سنت شد و خلافت، نهادی ناکارآمد تشخیص داده شد و این تغیر نگرش به نوبهی خود به تغییر در ساختار سیاسی انجامید و منجر به حذف نهاد خلافت شد و پس از آن اندیشه حکومت اسلامی به عنوانی بدیلی برای نهاد منسوخ خلافت احیا شد. از طرف دیگر، نویسنده این تغییر نگرشها و پیامدهای تجددخواهی را در اندیشه سیاسی شیعه هم نشان میدهد و در فصل تجددخواهی شیعه، به بیان این مطلب میپردازد که چگونه شیعیان ایران تحتتاثیر تجددخواهی دینی به بازاندیشی در یک سری مفاهیم اساسی در ادبیات مذهبیسیاسی خود دست زدند، مفاهیمی همچون تقیه و شهادت که به دلیل تفسیر و خوانش تسلیمطلبانه، موجب بیعملی و انفعال سیاسی شیعیان شده بود. بارزترین پیامد این بازاندیشی در مفاهیم اساسی شیعه، فعال شدن پتانسیل سیاسی شیعیان بود که خود را در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران نشان داد. علاوه بر این، نویسنده درباره تاثیر این تجددخواهی دینی در تغییر نگرش اهل سنت و شیعیان نسبت به هم نیز، بحث میکند. در واقع یکی از مهمترین تاثیرات جریان تجددخواهی، پیدایی اندیشه تقریب بین مذاهب و همبستگی میان شیعه و سنی بود. تحت تاثیر این جریان بود که مرزها و موانع میان سنی و شیعه رفتهرفته کاهش و مناسبات میان دو گروه بهبود یافت. البته نویسنده تذکر میدهد که هرچند پیشرفتی به سوی آشتی باطنی در بین طرفین حاصل شد، اما نباید فراموش کرد که چنین گرایشهایی به هیچ وجه در میان سنیان و شیعیان عمومیت ندارد.
۴. مراجع اثر و زمینههای فکری
نویسنده در محضر استادانی همچون مادلونگ به تحصیل پرداخته که خود گرایش و علاقه به مباحث اسلام شناسی را در او جدی نموده است. همچنین در کلاسها و جلسات خانگی استاد مطهری در سال ۵۵ شرکت مینموده و میتوان استاد مطهری را یکی از مراجع فکری نویسنده دانست در عین حال در کتاب ارجاعات زیادی به آثار اسلامشناسانی نظیر بگلی، آلبرت حورانی،هایم و مادلونگ کرده که نشان از تاثیر مباحث روز اسلامشناسی و شیعه شناسی(به خصوص در پی تحولات جوامع مسلمان) بر نویسنده دارد. البته در بخشهای مربوط به اندیشههای تجددخواهان اسلامی، نویسنده از منابع دست اول و کتب این تجددخواهان نظیر رشیدرضا، حسن البناء، و سید قطب استفاده نموده است.
۵. نقد و نظر:
همانگونه که نویسنده کتاب، خود در مقدمه بیان میکند، کتاب تاریخ اندیشه است و داعیه جامعه شناختی بودن ندارد. عمده نقدهای وارد به کتاب نیز از جانب اندیشمندان حوزه تاریخ اندیشه به کتاب وارد شده است. برای مثال نقد سیدجواد طباطبایی به این کتاب که نوشتههای عنایت را درباره اندیشه سیاسی صرفا خلاصههایی توصیفی میداند و نیز نقد آرامش دوستدار که عقیده دارد در فرهنگ دینی شرایط امتناع تفکر وجود دارد و نمیتوان از اندیشه سخن راند، در زمره نقدهای حوزه تاریخ اندیشه قرار میگیرد. در عین حال دو نقد حوزوی نیز به کتاب وجود دارد که بیشتر پیرامون بحثهای کلامی و محتوایی و اندیشههای اسلامیای است که نویسنده در کتاب خود مطرح کرده است.
از آنجا که در این سرفصل قرار بر این است که کتاب از منظر جامعهشناسی تشیع نقد شود، به نقدهای منتقدان مزبور نپرداخته و به طور تفصیلی به نقد کتاب از منظر جامعهشناسی تشیع میپردازیم. همانگونه که از عنوان کتاب بر میآید و نویسنده نیز در مقدمه به صراحت بیان کرده است، کتاب تاریخ اندیشههاست. اما مشخصا در دو بخش، خلایی در رابطه با گزارش نویسنده از جریانهای موجود در اندیشه اسلامی دوره معاصر به چشم میخورد. در بخش اول که نویسنده از جریانی صحبت میکند که در صدد ایجاد وحدت میان سنی و شیعه است و دغدغه همبستگی اسلامی را به دور از منازعات فرقهای دارد، از بیان جریان دیگری به که موازات این جریان پیش میرود، غافل میماند. جریانی که علیرغم بحثها و تلاشهای روز طرفداران وحدت شیعه و سنی، همچنان با تعصبات خاص خود طرفدار هویتگرایی شیعی و سنی است. نویسنده در یک عبارت کلی بیان میکند که "هرچند پیشرفتی به سوی آشتی باطنی در بین طرفین حاصل شد اما نباید فراموش کرد که چنین گرایشهایی به هیچوجه در میان سنیان و شیعیان عمومیت ندارد". اما میتوان این نقد را وارد دانست که این جریان اینقدر مهم و تاثیرگذار بوده که نویسنده جایگاهی را در گزارش خود به آن اختصاص دهد. نقد دوم به کتاب این است که زمانی که نویسنده از اندیشه تقریب میان مذاهب و همبستگی اسلامی میان شیعه و سنی صحبت میکند، از جریان اندیشه تقریب در ایران و چهرههای شاخص آن همچون آیت الله بروجردی، شیخ محمد تقی قمی و طالقانی و ... بحثی نمیکند و بحث از این جریان مهم را در ایران و مشخصا حوزه علمیه قم مسکوت میگذارد.
این نقد ما را به نقد دیگری رهنمون میشود که میتوان به گونهای نقد روششناختی کتاب دانست. نویسنده در کتاب خود برای نمایاندن اندیشه سیاسی در اسلام معاصر و چهرههای شاخص آن، دست به انتخاب از بین چهرههای شاخصی جریان تجددخواهی زده است و در بیان دیدگاههای این شخصیتها نیز، از هرکدام به انتخاب برخی کتابهایشان دست زده است. از آنجا که نویسنده مبنای انتخاب خود را در هر بخش بیان نکرده، همواره این ابهام باقی میماند که برای مثال چرا به اندیشه سید جمال نپرداخته یا چرا در بحث تقریب مذاهب به شیخ شلتوت(هرچند در حد اشارهای مختصر) پرداخته اما سخنی از آیت الله بروجردی و ... به میان نیاورده است.
همچنین یکی دیگر از مباحثی که جای آن در میان سایر مباحث اندیشه سیاسی خالی است، بحث اندیشه ولایت فقیه است. نویسنده در بحث بازاندیشی در مفهوم خلافت و چگونگی احیای اندیشه حکومت اسلامی به طور کامل و صریح بحث را باز میکند و چهرههای شاخص اندیشه حکومت اسلامی را نیز معرفی و دیدگاههایشان را بیان میکند اما در مورد اندیشه ولایت فقیه و اندیشه بنیانگذاران انقلاب اسلامی ایران سکوت میکند و از این نظر کتابی که ادعای معرفی و بررسی اندیشه سیاسی در اسلام معاصر را دارد در معرض نقد جدی قرار میگیرد.
نقد مهم دیگر به بررسی تجددخواهی شیعه باز میگردد. در بخش آخر، نویسنده نمودهای تجددخواهی دینی را پس از یک دوره رکود (به دنبال هرج و مرج بعد از انقلاب مشروطه) در دو مفهوم تقیه و شهادت میداند. سوال این است که چرا دو مفهوم تقیه و شهادت و نه مفاهیم دیگر مورد نظر نویسنده هستند؟ البته نویسنده خود توضیح داده که بازاندیشی در این دو مفهوم زمینههای عمل سیاسی و فعالگری سیاسی را فراهم آورده است. اما آیا فقط این دو مفهوم بودند که در ادبیات سیاسی شیعیان مورد بازاندیشی قرار گرفتند؟ در ادبیات سیاسی شیعیان مفاهیم مهمی همچون انتظار، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که اهمیتشان کم از مفاهیم تقیه و شهادت نیست. سوال این است که مبنای انتخاب این دو مفهوم چه بوده است و نویسنده چگونه از جریان مشروطه به احیا این دو مفهوم گذار میکند؟
همچنین در مقدمه کتاب، نویسنده بیان کرده که "این کتاب آنقدرها که به اندیشههای اسلامی میپردازد به اندیشههایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشتهاند، نمیپردازد. منظور آن است که به اندیشههای اسلامیای میپردازد که در جامه اصطلاحات و مقولات رسمی فقه و کلام و سایر معارف اسلامی بیان شده است". به نظر میآید که گزاره نویسنده حاوی ابهام است و معلوم نیست که منظور از اندیشههای اسلامی چیست. چرا که در متن کتاب مدام به اندیشههای اندیشمندانی ارجاع داده میشود که بنا به فهم خود دست به بازندیشی و تفسیر منابع فقه اسلامی زدهاند.
دلالتهای جامعهشناختی اثر:
از آنجا که اثر مورد بحث در زمره کتابهای با رویکرد اجتماعی به تشیع است، در این بخش برآنیم که دلالت یا انگارههای جامعهشناختی اثر را مورد بررسی قرار دهیم.
نویسنده کتاب در پیشگفتار خود به صراحت بیان کرده که « کتاب تاریخ اندیشههاست. از تاریخ و جامعهشناسی هم تنها در مواردی کمک گرفته شده که به روشن کردن زمینه اندیشهها مدد برساند». اما این بیان، بدان معنا نیست که در کتاب هیچگونه تحلیل یا انگاره جامعهشناختی وجود ندارد. بیشترین تحلیلهای جامعه شناختی یا با رویکردی اجتماعی به موضوع، در بخشهایی دیده میشود که نویسنده به زمینهها و بسترهای شکلگیری یا تحول اندیشهای خاص پرداخته است. برای مثال یکی از انگارههای قابل توجه در کتاب این است که نویسنده قائل به وجود تشیع تاریخی است، یعنی اعتقاد به اینکه شیعه در حال حاضر واجد خصوصیاتی است که جزو اصول اساسی آن نیست اما به مرور جزء جداییناپذیر از کنش و مشی شیعه شده است. نویسنده برای شناخت روحیه تشیع( در برابر تسنن) لازم میداند به تشیع تاریخی بپردازد. یعنی تشیعی که در تجربه بالفعل و زنده گروههای خاصی از مسلمانان که گاه از طریق باورها و برداشتهای جمعی شیعی نشات یافته و گاه از تعبیر و تفسیرهای فردی و یک اجتماع دراز آهنگ که آهسته آهسته تکوین مییافته بیآنکه لزوما در منابع شیعی جزو اصول اساسی شمرده شده باشد. یعنی نویسنده قائل به وجود تشیعی است که شناختش مستلزم شناخت شرایط اجتماعی، تحولات تاریخی و تجربه زیستهشان است، به نوعی که مجموعه این شرایط است که تشیع را ساخته و پرداخته است. این اعتقاد به تکوین تشیع و اینکه چگونه تعبیر و تفسیرهای فردی از اصول، منجر به پیدایی شکل ویژهای از شیعه شده است، نمونهای از تحلیلهای اجتماعی نویسنده از موضوع است.
نمونه دیگر زمانی است که نویسنده از "روحیه عاطفیگری شیعه" به عنوان یکی از ویژگیهای متمایز کننده تشیع تاریخی در برابر تسنن نام می برد. ازنظر عنایت عاطفیگری شیعی، نتیجه قهری فلسفه امامت است. حالت عاطفیگری یار و مددکار نیرومندی برای استبداد است و زمینه گرایش ذهنیای را به وجود آورده که شیعیان از مظلومیت خرسندی خاطر بیشتری داشته باشند تا از در افتادن با قدرتهای ظالم موجود. او نشان میدهد که چگونه یک حالت روحی(عاطفیگیری) که نتیجه یک فلسفه دینی(امامت)است، توانسته در خدمت استبداد حاکم بر جوامع شیعی درآید. عموما شیعیان در کشورهایی با حکومتهایی ظالم زیستهاند و زمینه برای بیعملی سیاسیشان فراهم آمده، احساس مظلومیت و خرسندی ناشی از آن رفته رفته در کالبد شیعیان رخنه کرده و جزیی از هسته سختشان شده است به گونهای که از مظلومیت، خرسندی خاطر بیشتری به دست میآورند. البته این فرضیه ادعای خوبی را مطرح میکند که چون مصادیق و دلایل نویسنده برای ادعایش مطرح نمیگردد در حد یک ایده خوب پژوهشی باقی میماند.
هم چنین مولف در بخش دیگری بیتحرکی تفکر شیعی( را تا قبل از جریان احیا تفکر شیعی) به یک واقعیت عینی اقتصادی پیوند میزند و آن واقعیت چیزی نیست جز مساله اتکای علما به سهم امام. بنا به نظر عنایت، از آنجا که علما تا پیش از این جریان به سهم امام به لحاظ اقتصادی و مالی وابسته بودند، لذا ترجیح میدادند که در مسائل مختلفی که امکان برهم زدن منافع عمومی و وجوه دریافتیشان را به وجود میآورد مداخله نکنند و در قبال چنین مسائلی سکوت اختیار کنند. اما بعد از جنگ جهانی دوم شاهد پیدا شدن گروهی کوچک ولی بسیار با نفوذ از علما و روشنفکران مذهبی هستیم که کمتر به این سهم نیازمند بودند چرا که میتوانستهاند زندگی خود را از طریق وعظ و تدریس و چاپ آثار خود بگذارانند. این عدم وابستگی بخشی از علما به سهم امام سبب شد که در مسائل حساس بدون پروای از دست دادن منافع مالی، مسائل را به چالش بکشند و برای همین است که شاهد بیپروا شدن تدریجی بعضی از قسمتهای فکر شیعی هستیم. هرچند استناد نویسنده در این بخش(بنا به ادعای خود) به کتاب اجتهاد مرحوم مطهری است اما باید گفت غالب پژوهشگران چنین نگاهی به مساله سهم امام ندارند و بسیاری از پژوهشگران برخلاف عنایت معتقدند که از زمانی که سهم امام به عنوان یک منبع مالی برای علما تثبیت شد، به انها نوعی امنیت و فراغ بال بخشید که توانستند در سایه آن بدون ترس از دست دادن منابع مالی، دیدگاههایشان را بیان کنند.
تحلیل دیگری از این دست، قدرتمندی دستگاه مرجع تقلید را به عنوان نمونهای از تاثیر امور دنیوی در امور دینی میداند. به اعتقاد نویسنده ابتدا یک تمرکز معنوی(پدید آمدن رهبری متمرکز در روحانیت شیعه) اتفاق میافتد اما بلافاصله این تمرکز معنوی، شامل تمرکز مادی هم میشود. یعنی پرداختهای روز افزونی که قبلا به روحانیون محلی داده میشد، اکنون به یک مرجعیت واحد تحویل میشود. تاثیر این تمرکز مادی بینهایت چشمگیر است. در اینجا نویسنده قدرتمندی نهاد معنوی مرجعیت را به تمرکز قدرت مالی (یعنی انباشت اقتصادی ثروت در یک نهاد) و معنوی پیوند میزند و به اختصار از آن میگذرد.
در فصل آخر نویسنده انگاره اجتماعی را مطرح میکند که " شیعه طی دو قرن اخیر از خود، نشاط و تحرک سیاسی نشان داده است". نویسنده سرزندگی شیعه را به مجموعهای از امکانات پیوند میزند و اساسیترین این امکانات را "اصل اجتهاد" میداند که برای انطباق با تحولات اجتماعی و سیاسی کارآمد است و بدین صورت ارتباطی میان شرایط جدید اجتماعیسیاسی و امکان صدور فتوا یا تنظیم قوانین بنا به نیازهای روز، برقرار میکند. هرچند به این ادعا و ایده نیز در حد مطلوب پرداخته نمیشود و مصادیق و روند تحولات آن بیان نمیشود و به بیان کلیاتی اکتفا میشود.
شایان ذکر است که نویسنده خود اظهار اطلاع میکند که تحلیلهایی از این دست، فقط زمینه تاریخی بحث را نشان میدهد و ادعای تبیین و تحلیل مسائل را ندارد.
...." باری هیچ میزانی از تحلیل اجتماعیسیاسی امور واقع نمیتواند باریکیهای روندهای فکری را تبیین نماید. زمینه تاریخی که در اینجا به اجمال بیان شد، فقط میتواند زمان و زمانه و نه ماهیت مرحله جدید تحول و تحرک شیعه را توضیح دهد".
در چارچوب چنین زمینهایست که نویسنده به مفاهیم بازنگریسته مربوط به تجددخواهی شیعی میپردازد و ویژگی دوسویه و دوگانه مفاهیمی همچون تقیه، انتظار و شهادت را نشان میدهد که چگونه با تغییر برداشت یا تفسیر از این مفاهیم زمینه عمل و فعالگری سیاسی فراهم می آید و از این مفاهیم هم زمینه رکود، بیاعتنایی و لاقیدی سیاسی بیرون میآید و هم با تفسیری متفاوت، زمینه عمل سیاسی. برای مثال چگونه نواندیشان و تجددخواهان دینی توانستند از وجه فعالکننده و بالقوه انقلابی تقیه استفاده کنند و زمینه عمل سیاسی را فراهم آورند. چگونه تفسیر متفاوت از این مفاهیم، زمینه عمل سیاسی و نتایج متفاوتی را به بار آورد. همچنین آرمانخواهی شیعه نیز اثری متناقض بر رفتار سیاسی شیعه داشته است. چرا که یکی از وجوه آرمانخواهی این است که اجرای عدالت واقعی جز در بازگشت امام غیرممکن است. جدا از تمایل شیعه به فعالگری خستهناپذیر، این نگرش آنها را نسبت به اوضاع و احوال سیاسی موجود، بیاعتنا و لاقید میساخته است.
نام و مشخصات کامل اثر: عنایت، حمید(۱۳۶۲)، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول متن انگلیسی،۱۹۸۲م. مک میلان لندن. چاپ اول ترجمه فارسی دی ماه ۱۳۶۲، چاپ دوم تیرماه۱۳۶۵، چاپ سوم تیرماه ۱۳۷۲، چاپ چهارم آذرماه . از این کتاب دو ترجمه در دست است، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی با عنوان "اندیشه سیاسی در اسلام معاصر"، انتسارات خوارزمی ۱۳۶۲ و ترجمه ابوطالب صارمی با عنوان "تفکر نوین سیاسی اسلام" ، تهران، امیرکبیر ۱۳۸۰
برخی از دیگر آثار نویسنده بدین شرحاند:
مقالات مولف:
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید