گزارشی از جلسه نقد و بررسی کتاب «تشیع و مشروطیت و نقش ایرانیان مقیم عراق»
سخنران: دکتر ابراهیم توفیق
نقد و بررسی کتاب «تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق» یکی دیگر از سلسله نشستهایی بود که توسط انجمن علمی دانشجویی جامعهشناسی دانشگاه تهران و «گروه مطالعاتی جامعهشناسی تشیع» در شهریور ماه سال ۱۳۹۱ برگزار شد. در این نشست دکتر ابراهیم توفیق به عنوان ناقد و جمعی از اساتید و پژوهشگران حضور داشتند. در ادامه، پس از بیان توضیحاتی در مورد کتاب «تشیع و مشروطیت» و نویسندهی آن، به ارائه گزارشی از مباحث مطرح شده توسط دکتر ابراهیم توفیق در نقد و بررسی کتاب مذکور پرداخته و نیز اشارهای به مطالبی خواهیم داشت که از سوی دیگر حاضران در جلسه، بیان شدهاست.
جایگاه اثر و نویسنده آن
عبدالهادی حائری، نوه دختری موسس حوزه علمیه قم و دانش آموخته کانادا، پایاننامه دکترای خود را با عنوان تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق برای دانشگاه مک گیل در سال ۱۳۵۲ تدوین نمود. وی سپس در دوران سکونت در آمریکا این متن را چندین بار مورد بازخوانی و اصلاح قرار داد که در نهایت در سال ۱۳۵۶ توسط یک انتشارات در هلند منتشر شد. چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حائری کتابش را به فارسی ترجمه کرد اما به دلیل شرایط خاص آن سالها، کتاب تا سال ۱۳۶۰ منتشر نشد تا اینکه در این سال انتشارات امیرکبیر اقدام به چاپ و انتشار آن نمود. حائری را در ایران با دو اثر میشناسند که عبارتند از: «تشیع و مشروطیت» و «دو رویه تمدن بورژوازی غرب». عبدالهادی حائری شاگردهای بسیاری داشته که اغلب آنها و نیز منتقدان وی معتقدند او در حوزه تاریخ نگاری شیوه و سبک خاص خودش را دارد.
موضوع جایگاه روحانیت و اندیشه ایشان در نهضت مشروطه، تا پیش از انقلاب اسلامی ایران بسیار کم مورد توجه قرار گرفته بود و به ویژه برای خوانندگان فارسی زبان، موضوعی جدید محسوب میشد زیرا با اینکه کسانی مانند آن لمبتون و حامد الگار این مسئله را در آثار خود مورد مداقه قرار داده بودند اما به دلیل عدم ترجمه آثار آنها تا آن زمان، در ایران چندان کسی با موضوع مذکور آشنایی نداشت و یکی از علل اهمیت یافتن اثر حائری نیز معرفی اندیشهای جدید به جامعه فارسی زبان بود. کتاب حائری که بیش از هر چیز بر بازخوانی زندگی و اندیشههای نائینی (از مشهورترین علمای حامی مشروطه خواهی) بنا شده است، در آن زمان به مذاق روشنفکران نیز خوش آمد و آن را به یکی از کتابهای مرجع حوزه تاریخ و اندیشه سیاسی بدل نمود.
مباحث اساسی مطرح شده در کتاب
کتاب حائری از یک دیباچه، شش فصل و یک نتیجهگیری تشکیل شده است. وی در این کتاب، هدف خود را پاسخ به دو پرسش اصلی عنوان کرده است: ۱.علما چه نظری در مورد مشروطهخواهی و حکومت مشروطه داشتند؟ ۲.چگونه برخی از علما تلاش کردند که مشروطیت را در کشوری اسلامی مانند ایران به عنوان یک رژیم مشروع و قانونی مطرح نمایند؟ از نظر حائری بررسی کتاب معروف نائینی یعنی «تنبیه الامه و تنزیه المله» میتواند میانجی بسیار خوبی برای پاسخگویی به این دو پرسش اساسی باشد. به همین علت بخش اعظم کتاب «تشیع و مشروطیت» به بیان زندگی و نظرات نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» اختصاص یافته است که حائری آن را منظمترین، محکمترین و بهترین اثر یک مجتهد شیعه در مورد انقلاب مشروطه دانسته است.
در فصل اول حائری از خلال بررسی اندیشههای هفت نفر از نمایندگان مشروطهخواهی به ریشههای فکری این جنبش در ایران میپردازد.
فصل دوم درباره موضع رهبران مذهبی شیعه در برابر حکومت صحبت میکند و حکومت از دیدگاه شیعه، اهمیت نهاد مرجعیت تقلید، نیروهای تهدید کننده روحانیت و نیز واکنش جدی نمایندگان اسلام در برابر استبداد را بررسی میکند.
در فصل سوم، زندگینامه نائینی مدنظر قرار میگیرد. نائینی از این نظر برای حائری دارای اهمیت است که در طول دوران زندگانیاش شاهد رخدادهایی مانند انقلاب مشروطه، اشغال ایران توسط روسها و انقلاب عراق بوده است. در این اثر زندگی نائینی به سه دوره تقسیم میشود: ۱.دوره اول دوران مبارزه نائینی بر علیه استبداد و مشروطهخواهی است. ۲.دوره مبارزه عملی است که او در این دوران تحتالحمایه انگلیس است و در نهایت به عراق تبعید میشود. ۳.دوران سوم دوران همکاری نائینی با رژیم نوپای پهلوی و رضاخان است و در این دوران او تحت لوای حکومت عراق به زندگی خویش ادامه میدهد.
در فصل چهارم، ریشههای فکری کتاب نائینی را مورد بررسی قرار میدهد و حائری در این فصل به تأثیرات این اثر چه در زمان حیات نائینی و چه در سالهای پس از مرگ وی تا پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران میپردازد.
تمرکز مباحث در فصل پنجم کتاب بر این امر قرار گرفته است که چرا نائینی معتقد است نظام استبدادی کارکردهای مناسبی برای جامعه ندارد. همچنین وی تلاش دارد در این فصل نشان دهد که چطور نائینی مشروطیت را در چارچوب شیعهگری قرار داده است.
حائری فصل ششم را به بررسی تلاش نائینی برای تطبیق اندیشه مشروطهگری با شرایط خاص جامعه ایران اختصاص داده است. در همین فصل وی نقد بنیادین خود را نسبت به روحانیت بدین صورت مطرح میکند که نائینی و دیگر علمای مشروطه خواه ایران، تصویر درستی از مبانی فکری غرب نداشتند و به همین دلیل نتوانستند نقاط اختلاف جدی میان اسلام و نظام مشروطه را درک کنند.
در فصل نتیجهگیری، حائری واقعبینی نائینی و نیز اینکه وی به عنوان یک مرجع شیعه تلاش کرده است که اندیشههای شیعی را با اندیشههای زمان خویش تطبیق دهد، بسیار مورد ستایش قرار میدهد.
ابراهیم توفیق: عبدالهادی حائری و نگاه شرق شناسانه
پس از ارائه توضیحاتی کوتاه در مورد این اثر[۱]، به مباحث و نقدهایی میپردازیم که در این جلسه توسط دکتر توفیق و دیگر حضار در مورد آن مطرح شد.
دکتر ابراهیم توفیق در ابتدا رویکرد خود را در مورد نقد کتاب حائری بیش از پرداختن به متن، تلاش در جهت تعیین جایگاه آن در میان مطالعات مشابه و نیز بیان فرضیات و پرسشهایی جدید بر مبنای این اثر عنوان نمود. وی حائری را یکی از جدیترین تاریخ نگاران ایرانی دانست که از سبک تاریخنگاری مدرن تبعیت میکند و کارش وقایعنگاری صرف نیست. با اینهمه توفیق معتقد است که پروبلماتیک حائری در این اثر، حاصل رویکردی شرقشناسانه است و در نتیجه پرسشهایی تکراری را مطرح مینماید و به ناچار پاسخهایی میدهد که پیش از وی بسیاری از متفکران و نویسندگان که به موضوع مشروطه در ایران پرداختهاند، آنها را پیش نهادهاند. منظور از دید شرق شناسانه داشتن نسبت به مشروطه، اعتقاد به وجود پدیدهای خالص و مشخص به نام مشروطه است که در زمانی مشخص در یک نقطه مشخص از دنیا رخ داده است و در واقع این شکل از مشروطه، سنگ محک و معیار سنجش دیگر اشکال مشروطهخواهی در سرزمینها و زمانهای دیگر است تا مشخص شود که کدام یک از این جنبشها راه درستی را پیمودهاند و کدام یک از مسیر اصلی منحرف شدهاند. اتخاذ چنین رویکردی در نهایت حائری را به مطرح کردن این بحث رهنمون میشود که: آیا علما و روحانیون تهران و نجف در جریان مشروطهخواهی درکی درست از مشروطه و مبانی غربی آن داشتهاند و آیا تلاش آنها برای ایجاد آشتی میان اسلام و مشروطه طلبی، ناشی از درک صحیحی از این دو پدیده بوده است یا خیر. بدینترتیب این کتاب بیش از هر چیز ما را با سوالهای طرح نشده مواجه میکند یعنی سوالاتی که میتوانست مطرح شود و نشده است.
یکی از پرسشهای مطرح نشده را میتوان اینگونه عنوان نمود: در این کتاب ما با دو گروه از علما مواجهیم که عبارتند از علمای ساکن تهران و علمای مقیم نجف. نویسنده به این دو گروه اشاره میکند اما اصلا آن را پروبلماتیک نمیکند؛ بدین معنا که در میان هر دو گروه، علمایی موافق مشروطه هستند. اما مسئلهای که ما در اینجا با آن مواجیهم آن است که چرا علمای مشروطهخواه مقیم نجف (مانند نائینی و آخوند خراسانی) به نظریهپردازی در مورد مشروطه خواهی میپردازند در حالیکه علمای ساکن تهران نظریه خاصی پیش نمینهند. حائری به جای پرسش نمودن از علت این مسئله، ما را در برابر این پرسش قرار میدهد که چرا مبانی تفکر غربی توسط نائینی و دیگر علما مورد شناخت دقیق قرار نگرفته است. همانطور که پیشتر ذکر شد، چنین پرسشی ناشی از دیدی شرق شناسانه است که معتقد به وجود یک ایده مشروطه خالص و مشخص در نقطهای از دنیاست که ما ایرانیها یا میتوانیم به آن به همان شکلی که هست دست پیدا کنیم و یا نمیتوانیم؛ در واقع چنین رویکردی علت تمامی مشکلات ما در صد سال اخیر را عدم امکان دستیابی ما به آن ایدهها به همان شکل موجود در غرب میداند. دکتر توفیق در ادامه تلاش کردند که با توجه به مطالب بیان شده، پرسش حائری را تغییر دهند. از نظر ایشان پرسش باید بدین گونه بیان شود که: چرا در نجف علمای شیعه در مواجهه با مسئله مشروطه امکان طرح نمودن مسئله بدینگونه را دارند در حالیکه در تهران علما چنین امکانی را ندارند؟ در واقع چگونه است که علمای نجف میتوانند با ارجاع به خود سنت، چنین طرح مسئلهای نمایند و علمای تهران نمیتوانند؟ این سنتاندیشگی از چه ویژگیهایی برخوردارست که در جای معینی مانند نجف، ظرفیتی ایجاد میشود که قرائت خاصی از سنت مذکور ارائه دهد که این قرائت همخوانیای با ایده دولت مدرن و ایده مشروطه پیدا میکند.
توفیق سپس به برخی از متفکرانی اشاره میکند که هر یک به شکلی در کارهایشان به بخشی از این مسئله پرداختهاند و در واقع میتوان بر اساس کارهای آنها به این طرح مسئله جدید دست یافت. یکی از این افراد جواد طباطبایی است که توفیق معتقد است او در کارهای اخیرش از سنت فقهیای سخن به میان آورده است که در ذات خود یا بالاجبار، گفتمانی سکولار است زیرا از مسائل دنیایی مانند آب، زمین، معاملات، مالکیت و ... سخن میگوید. بدین ترتیب این گفتمان ظرفیت سکولار شدن را دارد و از نظر طباطبایی کسانی مانند نائینی و آخوند خراسانی در همین مسیر گام برمیداشتند و چنانچه روشنفکرانی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و دکتر شریعتی این سنت را از طریق ایدئولوژیزه کردن دین از مسیر اصلیاش منحرف نمیکردند، کار این افراد تاکنون به ثمر نشسته بود. اما طباطبایی پا را از این فراتر نمینهند. از نظر دکتر توفیق میتوان این ایده را از طباطبایی در مورد وجود سنتی که امکان شکلگیری گفتمانهای مدرن را میدهد، اخذ نمود، اما باید این پرسش را مجددا از اینجا پی گرفت که چرا چنین سنتی در نجف ایجاد میشود و در هیچ حوزهای در ایران ایجاد نشده است. توفیق در اینجا نقد دیگری را در ادامه نقد قبلی به حائری وارد میکند مبنی بر اینکه چرا وی هیچ حوزه دیگری از حوزههای ایران را در اثرش مورد بررسی قرار نمیدهد و صرفا از حوزه تهران نام میبرد و این در حالیست که عنوان کتاب عنوانی کلی است. در پاسخ به این نقد او خود فرضیهای را بیان میکند مبنی بر اینکه حائری آن قرائتی از مشروطه را مورد استفاده قرار میدهد که قرائتی سیاستزده است و وی سعی میکند آن را در مواجهه با روحانیت قرار دهد؛ نتیجه آن است که وی فقط از روحانیت تهران سخن به میان میآورد. میتوان این پرسش را از منظری جامعهشناختی مطرح نمود که آیا از نظر تاریخ اندیشه و سازمان روحانیت شیعه، روحانیت تهران در برابر حوزههای شهرهایی چون اصفهان و مشهد واجد اهمیتی هست یا خیر. به دلیل نگاه سیاست زده چنین انتقادی به حائری وارد است اما از آن جاییکه تا به حال به روحانیت از منظر جایگاه سازمانی، موقعیت اجتماعی و پراکنش جغرافیایی چندان پرداخته نشده است، نمیتوان این نقد را به وی وارد نمود. توفیق همچنین در ادامه مباحث ذکر شده از پرسشهای مهم دیگری سخن گفت که از منظر جامعهشناختی اهمیت بسیاری دارند. این پرسشها عبارتند از: سازمان روحانیت شیعه از چه وضعیتی برخوردار است؟ چرا حوزههای موجود در ایران اغلب در مشهد، تبریز، اصفهان، یزد و... یعنی در مکانهای سنت دار ایرانی قرار دارند و در جاهای دیگر نیستند؟ ذکر این پرسشها ما را مجددا با مسئله حوزه نجف مواجه میکند چه از نظر سازمان روحانیت شیعه و چه تاریخ اندیشه شیعه.
از دیگر کسانی که توفیق از آنها در این زمینه نام میبرد، سعید امیر ارجمند است. وی در پایاننامه دکترای خود تقابلی را مطرح میکند که بعدها به تقابل میان اخباریان و اصولیان میانجامد. گروهی از علما که از بحرین و جبل عامل به ایران آورده شدهاند، گروهی هستند که از یک سو در شهرها ساکن میشوند و از سوی دیگر هیچ پایگاه اجتماعیای در میان مردم ایران ندارند و در نتیجه ارتباط اولیهشان با قدرت سیاسی حاکم است. ارجمند اشاره میکند که این افراد برای یافتن چنین پایگاهی برای خود، مکتب اصولی را ایجاد کردند که از درونش نهاد مرجعیت و تقلید به وجود آمد. در برابر این افراد، روحانیت سنیای هستند که قبل از تشکیل حکومت صفویه در ایران بودهاند و به دلیل شکلگیری حکومتی شیعی بالاجبار شیعه میشوند. ویژگی این بخش از روحانیت آن بود که اولا در میان ایرانیها دارای پایگاه اجتماعی بودند و ثانیا ریشه در مناسبات زمینداری داشتند، بدین معنا که خود مالک زمین بودند یا موقوفات و منبع اصلی درآمدشان زمین بود. بدین ترتیب روحانیت مهاجر در رقابت با این گروه از روحانیت قرار میگیرند، زیرا در شهرها ساکن میشوند و امکان دستیابی به زمینها را به عنوان منبع درآمد ندارند. در جریان همین رقابت است که مکتب اصولی توسط روحانیت مهاجر و مکتب اخباری نیز توسط علمای ساکن ایران شکل میگیرد. دکتر توفیق سپس نظر و حدس خود را در مورد چگونگی سازمانیابی روحانیت در ایران و نیز شکلگیری حوزهها اینگونه ذکر نمود که: ساخت حکومتی غیرمتمرکز یا همان ساخت ایالتی و ولایتی در ایران احتمالا با چگونگی سازمانیابی روحانیت شیعه ارتباطی داشته است و اغلب حوزههای دارای سنت قوی و مشخص نیز در مراکز همین ایالات شکل گرفتهاند. شهر تهران از آنجایی که شهری نسبتا تازه تأسیس است در آن هیچ سنتی امکان رشد و بالندگی را نیافت. تهران حدودا ۴۰۰ سال پیش به عنوان یک دژ ایجاد شد و بیشتر جهت مصارف نظامی مورد استفاده بود. قاجاریه تحت شرایط خاص تاریخی، تهران را پایتخت خود معرفی نمود. عدم وجود سنت در این شهر را در همان دوران در تمامی حوزههای زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه میتوان مشاهده نمود. برای مثال در حوزه دیوانسالاری اگر به قضیه بنگریم درمییابیم که دیوان سالارن مهم قاجار همگی از شهرهای دیگر به تهران آورده شده بودند. بدین ترتیب آنها با اینکه خاندانهایی اشرافی بودهاند اما چون از مکان طبیعی خود کنده شدهاند، دچار نوعی سرگشتگی و بیهویتی شده بودند. حال اگر ما تاریخ این سرگشتگی را بنویسیم، با شرایطی متفاوت مواجه خواهیم شد و دریچههای تازهای به روی اندیشه ما گشوده خواهد شد. در این صورت احتمالا مجبور خواهیم بود تاریخ انقلاب مشروطه، تاریخ شکلگیری دولت مدرن در ایران و تاریخ روحانیت شیعه را به شکل دیگری بنویسیم. آنگاه این پرسش برای ما ایجاد میشود که آیا روحانیانی مانند شیخ فضل الله نوری و طباطبایی که در تهران بودهاند، در مقابل روحانیون شهرهایی مانند اصفهان، مشهد و... واجد اهمیت هستند یا خیر. در واقع زمانی در تاریخ ایران، ما با نوعی انقطاع سنت مواجهیم که تهران تبلور آن است و در آن گروههای واجد سنت مانند بازار، زمینداران، روحانیت و دیوان سالاران دچار نوعی بیسنتی و سرگشتگی میشوند؛ در این بیسنتی امکان طرح سوالاتی ایجاد میشود که اگر پایتخت ایران جایی مانند اصفهان میماند، آنگاه سوالات به گونهای دیگر طرح میشدند. در آن صورت توجه ما به روحانیون حوزههایی مانند حوزه مشهد، اصفهان و... جلب میشد. این تاریخ نگاری سیاست زده ماست که توجه ما را به روحانیون تهران (مانند طباطبایی و شیخ فضل الله نوری) جلب میکند. همچنین این شکل از تاریخ نگاری ما را گرفتار سوالها و پاسخهای تکراری میکند.
دکتر توفیق سپس با بازگشت به بحث جواد طباطبایی در مورد سنت، تلاش کرد که بهگونهای دیگر مسئله را مطرح کند. وی در توضیح چگونگی شکلگیری سنتی خاص در نجف که شرایط امکان مباحث علمایی چون آخوند خراسانی و نائینی را فراهم میکند، به رویدادهای تاریخی عصر افشاریه اشاره کرد. در دوران افشاریه، نادر تلاش کرد برای ایجاد وحدت اسلامی، اهمیت تشیع را کاهش دهد. این امر موجب مهاجرت تعداد زیادی از علمای ایران به عراق پس از فروپاشی حکومت صفویه شد. پس از اینکه روحانیت ایران به عراق رفت، در نجف امکان تمرکز علمایی شکل گرفت که بحثهای فلسفی دوران صفوی را در آنجا پیگیری نمایند در حالیکه ظاهرا در ایران چنین امکانی فراهم نبود. علمای مذکور به علت برخورداری از بنیانهای فلسفی، کمتر رویکرد سنتی داشته و حتی به سنت هم نگاه اجتهادی داشتند؛ از سوی دیگر این افراد رویکرد عقلانی را در برخورد با مسائل جایگزین رویکرد عرفانی نمودند؛ این در حالیست که در ایران مباحث عرفانی و ترکیب عرفان و فلسفه وجه غالب را دارد.
در ادامه جلسه، دکتر سارا شریعتی به ارائه نظرات خود در مورد کتاب حائری و نیز مباحث مطرح شده پرداخت. وی به پایاننامه محمد حیدری تحت عنوان «ریشههای فلسفی نهضت مشروطه» اشاره کرد که از نظر وی افق جدیدی در مطالعه زمینههای فکری مشروطیت ایجاد میکند. حیدری با نقد آدمیت که جنبش مشروطه را محصول «برخورد با مدنیت جدید» میداند و ایدئولوژی مشروطه را در ذیل نظریه آشنایی ایرانیان با غرب تعریف میکند، اشاره دارد که جنبش مشروطه که توانست تودههای بزرگ شهری، روستایی را به حرکت درآورد نمیتوانست صرفا با تکیه بر نوشتههای محدود روشنفکرانی چون آخوند زاده و ملکم خان و طالبوف...به وجود آمده باشد که اغلب از توزیعی محدود و زبانی مغلق برای عامه مردم برخوردار بودهاند. از نظر وی، زمینه تفکر ایرانی برای تحقق مشروطه را باید در جریان سیاسی شدن زمینه و زمانه بعد از ملاصدرا در اثر پیوند مجدد با باطنیگری جستجو نمود. از نظر وی باطنیگری سنتی فکری و عملی است که در شکل مذهبی در تشیع، در شکل طریقتی در تصوف و در شکل فکری در حکمت ذوقی، تجلی یافته است و از نظر سیاسی با تکیه بر مفهوم عدالت به سیاست اعتراض بدل شده است.
دکتر سارا شریعتی اشاره کرد که در تحلیلهای متفاوتی که از مشروطه شده است، از یک سو با نظراتی مانند فریدون آدمیت روبرو هستیم که روشنفکران را کنشگران اصلی رویداد نهضت مشروطه معرفی میکنند و از سوی دیگر با رویکردی مشابه رویکرد حائری مواجهیم که نقش علما و فقها را در جریان مشروطیت برجسته نموده است. مغفول ماندن نقش جریانات اجتماعی و مذهبی از جمله شیخیه در هر دو نوع رویکرد، قابل توجه است. حائری در کتاب خود در چند صفحه از آنها از منظر خطری که فقها احساس میکردهاند سخن گفته است. سارا شریعتی همچنین به پیشینه نظری این بحث پرداخت و اشاره کرد که در عینحال که از لفظ باطنیگری اغلب در مطالعات اسماعیلی استفاده میشود، اما این واژه به کل جریان عرفان و تصوف و تشیع میتواند اطلاق شود، با این ملاحظه که اغلب مطالعات غربی به وجوه اجتماعی و سیاسی این جریان بیتوجه بودهاند و زمانی که نمود اجتماعی و سیاسی یافته است از آن به نوعی«ایدئولوژیزه کردن عرفان» یاد کردهاند در حالیکه این درک اشتباهی است و میتوان گفت که عرفان (گنس) به معنای وبری «روح» یا «اتوس» تشیع است و با همه جلوههای نظری و عملی شیعی درآمیخته است و حتی در فقه نیز که علمی عقلانی، دنیوی و ظاهری است، بروز مییابد. شریعتی بر جایگاه عدالت در جریان باطنیگری اشاره کرد و گفت که عدالت در این جریان یک آموزه کلامی نیست و معنای وسیعتری دارد و به عقل هم از طریق عدل میرسد. به همین دلیل باطنیگری وقتی وارد جریان سیاسی میشود، به خطری بزرگ برای قدرت بدل میشود.
یکی از حاضران در این جلسه در ادامه به ذکر مطلبی برای دقیقتر نمودن مباحث دکتر توفیق پرداخت. وی تلاش کرد که مفهوم مورد نظر توفیق را از وجود سنتی فلسفی در نجف در زمان حضور نائینی، روشنتر کند تا افراد دچار اشتباه نشوند. او گفت که وقتی صحبت از سنت فلسفی و عقلانی در نجف میشود نباید ذهنیت افراد درگیر فلسفه اسلامی شود زیرا پس از دوران صفویه، فلسفه اسلامی، صدرایی میشود و در این نوع، فلسفه به تئوزوفی (تهئوسفی) تبدیل شد که نه تنها امکانی برای حیات عقلانی فراهم نمیکرد بلکه میتوانست مانع آن هم باشد. در اینجا باید ریشه آن نوع حیات عقلانی موجود در نجف را در علم اصول فقه و نزد اصولیان جستجو کرد که اتفاقا با فلسفه اسلامی مرزبندی جدی داشته و مخالف آن است؛ در واقع این سنت بنیانگذار مکتب تفکیک در مشهد است. وی در ادامه این پرسش را مطرح کرد که «این چه نوع عقلانیتی است که توانسته در میان اعضای این گروه ادامه پیدا کند» و پاسخ آن را در پرسشی دانست که اصولیان بدین ترتیب مطرح کردند: چطور میتوان احکام فقهی را از احادیث و روایات استنباط کرد. در نهایت با تلاش اصولیان، علم اصول از درون این پاسخ بیرون آمد. از نظر او اینکه چگونه عقلانیتی توانست به آن سوال پاسخ دهد و در میان اعضای حوزه نجف و بعد مکتب تفکیک ادامه یافت، چندان تاکنون مورد تدقیق و پاسخگویی قرار نگرفته است. همچنین از طرف وی نقدی با این مضمون به صحبتهای دکتر توفیق مطرح شد که ایشان با اینکه خودشان بحث تفاوت مکانی را در شکلگیری اندیشههای علما برجسته نمودند اما باز هم در پاسخ، به دام تاریخ اندیشه افتادند و علت را در تداوم حیات عقلانی در حوزه نجف دانستند در حالیکه میتوان به مسئله مهم هم مرز بودن نجف با عثمانی اشاره کرد و اینکه عثمانی همواره زودتر از ایران و نجف در معرض امواجی که از غرب آمده، قرار گرفته است. توفیق در عین اینکه نقد بیان شده را پذیرفت اما علت آن را در عدم وجود هیچ پژوهشی در این زمینه عنوان نمود. وی نیز بر اهمیت توجه به ارتباط نجف با عثمانی تأکید کرد و به ویژه تأثیری را که نائینی از این شرایط پذیرفته است، موضوعی مهم و در خور تأمل و تحقیق بیشتر دانست. توفیق خود این فرضیه را در این زمینه مطرح نمود که در آن دوران امپراطوری عثمانی که نجف هم جزئی از آن است، دارای ساختار قدرت ملوکالطوایفی بسیار پیچیده، سازمان یافته و عقلانیای بود که این امر ـ همانطور که پیشتر هم گفته شد ـ بر دیگر ساختارها و از جمله ساختارهای اندیشگی مانند فقه تأثیرگذار است و در نتیجه باید در پژوهشهایی که مرتبط با این موضوع هستند، مدنظر قرار گیرد.
دیگر نقدها
در این جلسه نقدهای دیگری نیز از سوی افراد حاضر در جلسه به کتاب تشیع و مشروطیت و نقش ایرانیان مقیم عراق و نیز در برخی موارد به مباحث مطرح شده از سوی دکتر ابراهیم توفیق، بیان شد که در اینجا به اجمال به آنها اشارهای میکنیم.
یکی از حضار در مورد نقطه تمرکز اصلی حائری در این کتاب یعنی «عدم سازگاری اسلام و مشروطیت» دو نقد را وارد دانست؛ نقد اول مرتبط با شیوه بیان حائری است که مشخص نیست این مسئله را به عنوان پیشفرض خود در این کتاب قرار داده است و یا به دنبال اثبات آن میباشد. از سوی دیگر بحث از سازگاری یا ناسازگاری اسلام با مشروطه، بحثی کلامی است و نه تاریخی و پرسشی نیست که یک پژوهشگر تاریخ بتواند به آن پاسخ دهد. همچنین به نقد مباحث دکتر توفیق پرداخت. از نظر وی نمیتوان حکمی کلی مانند حکم بیان شده توسط توفیق را در مورد علمای تهران و نجف بیان کرد زیرا ما صرفا چنین حکمی را بر مبنای یک کتاب (کتاب تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق) صادر نمودهایم. این در حالیست که به نظر میرسد بخش مهمی از تلاش نائینی برای پاسخگویی به علمایی که در تهران به سردمداری شیخ فضل الله نوری بر ضد مشروطه خواهی و در مورد تضاد میان اسلام و مشروطیت صحبت میکردند و مطلب منتشر مینمودند، بوده است و کتاب «تنبیهالمله و تنزیهالامه» نیز در راستای بخشی از این دغدغهها نگارش یافته است؛ پس نمیتوان علمای تهران را کاملا دور از چنین تفکرات و اندیشههایی دانست. در ضمن اغلب علمای بنام تهرانی از دانش آموختگان عتبات بودهاند و در واقع باید گفت که کانون فکری شیعه در همانجا بوده است و کانون دیگری در آن زمان وجود نداشته است.
یکی دیگر از حاضران در جلسه نیز مسئله عدم توجه حائری به ارائه تعاریفی دقیق در برخی موارد مانند معنای موردنظر وی از تشیع و شیعه و اینکه کدام گرایش شیعی (تشیع فقهی، عرفانی، فلسفی و...) مدنظرش بوده است، مورد نقد قرار داد.
مشخصات کتاب: حائری، عبدالهادی (۱۳۶۱)، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۴۱۶ص.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید