گزارشی از آرای علامه محمدرضا حکیمی مندرج در کتاب «مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی»
وبسایت الحیات ـ کتاب «مقدمهای بر مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی» به صورت تطبیقی به سنجش آرای سه متفکر متعلق به سه جریان مختلف در سنتهای شیعی(آیت الله جوادی آملی(فلسفه اسلامی)، علامه حکیمی(مکتب تفکیک) و دکتر علی شریعتی(روشنفکری دینی)) پرداخته است
سنجش نسبت آرای علامه محمدرضا حکیمی در نسبت با علوم اجتماعی، فصلی از کتابی است به قلم آرمان ذاکری که با عنوان «مقدمهای بر مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی» به همت نشر نگاه معاصر، در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است. این کتاب ذیل مجموعهای با عنوان «جامعه شناسی تشیع» با سرپرستی دکتر سارا شریعتی و با مقدمه ایشان با عنوان «در معنا و محدودیتهای جامعه شناسی تشیع» به چاپ رسیده است. جلد دوم از این مجموعه با عنوان «طلبه زیستن، پژوهشی جامعه شناختی در سنخ شناسی زیست طلبگی» به قلم مهدی سلیمانیه نیز روانه بازار نشر شده است.
کتاب «مقدمهای بر مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی» در ۶ فصل تنظیم شده و به صورت تطبیقی به سنجش آرای سه متفکر متعلق به سه جریان مختلف در سنتهای شیعی(آیت الله جوادی آملی(فلسفه اسلامی)، علامه حکیمی(مکتب تفکیک) و دکتر علی شریعتی(روشنفکری دینی)) پرداخته است که در ادامه شرح خلاصهای از فصل سنجش آرای علامه حکیمی با عنوان «علامه حکیمی و حدگذاری در علم و فلسفه» خواهیم پرداخت.
نوآوری مهم این اثر در نسبت با مکتب تفکیک آنچنانکه نویسنده خود توضیح داده آن است که «پس از پایان مطالعات و نگارش مقدماتی، اثر توسط خانم دکتر سارا شریعتی مورد بازبینی قرار گرفت و اصلاحات و نکات مورد نظر ایشان مد نظر قرار گرفته و بر این مبنا این فصل بازنویسی شد.
پس از آن متن نوشته شده به خدمت علامه محمدرضا حکیمی ارائه شد. ایشان با وجود مشغلههای بسیار، منت نهاده و به دقت متن را مطالعه نمودند و اصلاحاتی را در این باره متذکر شدند. پس از چند نوبت مراجعه حضوری به ایشان و بحث پیرامون ابعاد مختلف مسئله و ابهامات موجود در آثار علامه حکیمی، نهایتا یکبار دیگر با توجه به گفتههای ایشان در جلسات خصوصی متن بازنویسی و به ایشان عرضه شد. ایشان یک بار دیگر متن نهایی را مورد بازبینی قرار دادند و با لحاظ همه نکات مد نظر، نهایتا متن فعلی مورد تایید قرار گرفت.»(ذاکری، ۱۳۹۲ : ۱۱۲)
به همین دلیل این فصل از کتاب حاضر را می توان به مثابه گشایشی نو در شرح آرای عالمان تفکیکی در نسبت با علوم اجتماعی دانست. اگر کتاب «حکومت اسلامی» را روشنگر آرای علامه حکیمی در حوزه سیاست و «منهای فقر» را تبیین آرای ایشان در حوزه «اقتصاد» بدانیم»، انتشار فصل «علامه حکیمی و ضرورت حدگذاری در علم و فلسفه»، در کتاب «مواجهه با علوم اجتماعی» با تایید علامه حکیمی، نشانگر ورود و توجه علامه حکیمی به سومین عرصه مهم اجتماعی یعنی عرصه «علم و اندیشه» است.
در این اثر آرای علامه حکیمی در نسبت با علوم اجتماعی از مدخل برخی از پایهایترین مفاهیم نظیر «عقل»، «علم» و «عینیت» بررسی شده است و درک مکتب تفکیک از این مفاهیم دارای زمینههای جدی برای شکل گیری علوم اجتماعی در نسبتی تفکیک شده از دین، قلمداد می شود. در حقیقت نویسنده بسط آرای تفکیکی به حوزه علوم اجتماعی را زمینه ساز انقلابی جدی در نسبت میان علم و دین دانسته است.
در سنجش آرای علامه حکیمی، ذیل عنوان «مبادی عقلی» به این نکته اشاره شده که قول به تفکیک میان الهیات الهی و الهیات بشری، ثمرات مهمی را در برقراری نسبتی با علوم اجتماعی در مکتب تفکیک به دنبال خواهد داشت. الهیات الهی به عنوان منظومهای متولد شده از «عقل دفائنی»، از الهیات بشری متولد شده توسط «عقل سطوحی»(همان عقل عام بشری)، تفکیک میشود، یافتههای «فلسفه اسلامی» به دلیل اصرار برخی بر نسبت دادن آنها به گوهر و ذات دین نقد می شود، اختلافات میان فلاسفه و «تاریخی» بودن محتوای فلسفه اسلامی برملا شده و اینگونه به خصوص با توجه به «تاریخ اندیشه» زمینه برای «نقد عقل بشری» باز می شود.
«با خطاپذیر دانستن عقل بشری، علوم حاصل از این تعقل، اعم از فلسفه، عرفان یا علوم طبیعی و انسانی نیز علومی آغشته به خطا و اشتباه خواهند بود که در هر عصری تغییر کردهاند و اختلافات زیادی نیز میانشان راه یافته است. بر اینگونه درک از تعقل بشری و علوم برآمده از آن نتایج بسیار مهمی مترتب میشود که مهمترین آن لزوم “بازاندیشی” مداوم در دست آوردهای خِرَد بشری و سپردن آن دستاوردها به تیغ “خرد نقاد” است تا اشتباهات احتمالی عقل خطاپذیر انسان، در این روند اصلاح گردد. از اینجا استفاده میشود که مکتب تفکیک، اقدامی بزرگ در جهت «نقد عقل نظری» است که از خلال توجه تفکیکیان به “تاریخ” فلسفه اسلامی و لذا “تاریخ عقل نظری” میسر شده است.»(ذاکری، ۱۳۹۲ : ۱۳۵)
طبیعی است در چنین چارچوبی یافتههای عقل خطاکار و محدود و موقت بشری، «مقدس» و «دینی» نخواهند بود و اصولا «اسلامی سازی» یافتههای عقل بشری اعم از علم و فلسفه، نه تنها وجهی نخواهد داشت، بلکه خلط منظومههایی است که باید مستقل از یکدیگر باقی بمانند. ثمره «تفکیک» میان الهیات الهی و الهیات بشری، از این رو پذیرفته شدن «علوم اجتماعی» در «حد خویش» در تفکیک از علوم و معارف دینی خواهد بود.
از سوی دیگر «عزیمت از دو مفهوم “عینیتگرایی” و “تجربهگرایی” قرآنی نیز میتواند پرتویی بر نسبت میان اسلام و علوم اجتماعی بیندازد. توجه فراوان به این دو مفهوم در آثار حکیمی، سبب میشود تا توجه به عینیت تاریخ و جامعه و تحلیل پدیدههای عینی در طبیعت، جامعه و تاریخ، ارزش و اهمیت پیدا کند. اما این ارزشگذاری و دعوت قرآنی، با توجه به خطاپذیری و در معرض تغییر و اصلاح بودن عقل بشری، هرگز دادههای به دست آمده توسط عقل بشر در اثر این رویکرد و دعوت قرآنی را به دین منتسب نمیکند و در نتیجه “علوم” و “فلسفههای” بشری به این معنا “اسلامی” نخواهد شد. دعوت به نقادی دائم فلسفه و علم و “بازاندیشی” در آنها توسط عقل نقاد بشر و مقدس نشدن علوم و فلسفهها، تنها در چارچوب این دیدگاه علامه حکیمی و با پذیرش نقصهای فراوان عقل و علم بشری معنا پیدا میکند. امری که خود چنانچه ذکر شد حاصل نگاه تاریخی به عقل و علم بشری است و بسیاری از بزرگان بشر نیز به آن اعتراف کردهاند»(همان : ۱۶۲)
علامه حکیمی در توضیح مبانی دینی این دیدگاه در گفت و گوی خود با نویسنده کتاب، اشاره کرده اند که «در روایات آمده است که “فراغ” و آسودگی و بیکاری در حقیقت انسان را خسته میکند و فسادآور است. به همین دلیل امام صادق(ع)در توحید مفضل فرمودهاند که خداوند این مسائل را به خود بشر واگذار کرده است. لذا علوم طبیعی و مادی و صنایع و حِرَف همه به خود بشر واگذار شده است. آنچه در توحید مفضل مورد اشاره امام صادق (ع) قرار گرفته، همهی علوم بشری و این علوم جدید را در بر میگیرد. همه آنچه در دست بشر است، علوم مادی است، هر جا وارد مرز معنوی میشود، یعنی بخواهد به حقایق عالم اشاره کند از دسترس بشر بیرون خواهد شد و برای اشاره به آن ناچار از بازگشت به علم کلی هستیم. به عنوان مثال برای درک مفهوم کلی حیات، ابتدا باید حی را درک کرد. اینجا دقیقا روند بر عکس علم تجربی میشود. چون علوم تجربی بر روی جزئیات تمرکز دارند و علوم عقلانی بر روی کلیات.»(همان : ۱۶۱)
تاکید علامه بر اینکه « ما حتی مارکس را هم آنجا که به نقد مناسبات سرمایهداری پرداخته، ستایش میکنیم، در حالی که در خداشناسی به او نقد داریم.»(همان : ۱۶۱) نشان می دهد که مکتب تفکیک، بر خلاف درک رایج فلسفی به غرب نیز به مثابه یک کل و با نگاه ذاتگرایانه نمی نگرد. بلکه با بهره مندی از دیدگاهی «عینی» به سراغ «واقعیت» غرب رفته و به گزینش دست می زند. نگاه «حدگرایانه» حکیمی در همین فقرات نیز به خوبی قابل رویت است. این موضع عینیت گرا، به خوبی مرزبندی جدی علامه حکیمی و آیت الله سیدان به عنوان نمایندگان اصلی سنت تفکیکی در عصر حاضر را با برخی جریاناتی که بیبهره مندی از اساتید تفکیکی یا تایید آنها، اخیرا از طرق مختلف سعی بر انتساب به «تفکیک» دارند، نشان می دهد.
بر اساس یافتههای این پژوهش، آنچه به عنوان سخن نهایی در تحلیل نسبت اسلام و علوم اجتماعی در مکتب تفکیک می توان گفت آنکه «در چنین خوانشی از آرای حکیمی در باب نسبت اسلام و علوم اجتماعی، بحث تفکیک، یعنی حدشناسی علوم و واردنشدن آنها به حوزههایی که توانایی ورود آن را ندارند نظیر معارف وحیانی و مسائل ماوراء طبیعی و متافیزیکی به قوت خویش باقی میماند و در واقع از تفکیک علوم بشری از علوم وحیانی دفاع شده با این تبصره که علوم انسانی در “حد خویش” پذیرفته شده، رسمیت یافته و کارکردهای مفید آنها در راستای هنجارهای کلی مکتبی دینی مورد تایید قرار میگیرند بدون آنکه “علوم اجتماعی بشری”موجود، “اسلامی” شمرده شود، همچنان که علوم طبیعی(فیزیک، شیمی، ستاره شناسی، طب و … ) که در دیدگاه تفکیکی از آنها به عنوان “صنعت” یاد شد، در عین نواقص و کاستیهای بسیار، خدمات بسیاری را به بشر ارائه می دهند. به نظر میرسد در تحلیل نهایی بتوان از مکتب تفکیک، به عنوان بنایی نظری یاد کرد که علوم انسانی و اجتماعی در آن مجالی برای حضور و رشد و توسعه مییابند و این بر خلاف تصور عمومی است که کلیت جریانات حوزوی و فکر سنتی را در تقابل کامل با علوم انسانی و اجتماعی ارزیابی میکند.»(همان : ۱۶۴)
منبع: وبسایت الحیات
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید