ایمان در حاشیه؟

(در نقد رویکرد مرجعیت دینی به مسأله «فقر و نابرابری»)

آیت الله مکارم شیرازی در دیدار اخیرشان با "اعضای ستاد بزرگداشت غدیر" گفته‌اند: «وهابیت در حاشیه مشهد نفوذ کرده بود، ما برنامه ریزی کردیم حضور پررنگی داشته باشیم چرا که در این صورت، آنها عقب نشینی می کنند؛ ما ساخت مدرسه علمیه، مسجد، کتابخانه بزرگ و خانه های اساتید را در حاشیه مشهد شروع کردیم و تا مدتی دیگر تکمیل می شود. توصیه کردیم در ایام مختلف نظیر غدیر برنامه های مختلف و اطعام انجام شود تا وهابیت بداند حاشیه مشهد جای سم پاشی نیست و عقب نشینی کنند و بعد از اقدامات صورت گرفته، مهاجرت معکوس انجام شده است.»

یکم.
وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه به هیچ وجه مساعد نیست. این مساعد نبودن، امروز به گونه‌ای است که تمامی ارکان نظام نیز به آن معترفند. حکومت، اسلامی است. ارتباط بخش عمده‌ی نهاد روحانیت و مرجعیت با حکومت جدی و ارگانیک است. به همین دلیل روحانیت و مرجعیت نیز در وضعیت فعلی دارای مسوولیت است و نمی‌تواند دامان خود را از وضعیت نامساعد حاضر بیرون بکشد. این مسأله به خصوص در مورد بخش‌های نزدیک‌تر به حاکمیت حوزه صدق می‌کند.

دوم.
روحانیت به عنوان یک نهاد اجتماعی، دچار بحران پایگاه اجتماعی است. این را نتایج پژوهش‌های مستقل دانشگاهی در سال‌های اخیر نشان داده‌اند. مصادیق آن حتی از زبان و قلم خود حوزویان نیز به کرات بیان شده است. متخصصان جامعه‌شناسی بارها به این افت پایگاه اجتماعی روحانیت هشدار داده‌اند.

سوم.
با توجه به دو مقدمه‌ی بالا، سخنان آیت‌الله مکارم شیرازی در این جلسه، از منظر اجتماعی حاوی نکات مهمی است: نخستین نکته اینکه آیا دغدغه‌ی اجتماعی اصلی روحانیت، «نفوذ وهابیت» است یا «فقر و بی‌عدالتی» موجود در حاشیه‌های نشین‌های میلیونی مشهد؟ ظاهراً مسأله‌ی اصلی، همان نفوذ تفکرات کلامی رقیب است و تا زمانی که چنین تهدید اصلی احساس نشود، روحانیت و مرجعیت در عرصه‌ی اجتماعی و مبارزه با فقر و بی‌عدالتی چشمگیر، ورود جدی پیدا نمی‌کند. در واقع خود مسأله‌ی فقر و بی‌عدالتی برای روحانیت موضوعیت ندارد؛ آنچه آن را برای روحانیت تبدیل به مسأله می‌کند، تأثیر آن بر تنازعات کلامی و نبرد ایده‌هاست. متأسفانه این رویکرد، در بخش قریب به اتفاق روحانیت و مرجعیت ما در چهار دهه‌ی اخیر دیده می‌شود. آیا این فقر و فلاکت و حاشیه‌نشینی و بی‌عدالتی نیست که خود زمینه را برای رشد انواع رادیکالیسم نظیر جریانات داعشی و سلفی‌گرایی جهادی فراهم می‌کند؟

چهارم.
مطابق مشاهدات مستقیم نگارنده و نیز گزارشات موثق میدانی متخصصین، برخی از مناطق فقیرنشین و تحت بی‌عدالتی کشور که از کمبود شدید تسهیلات زندگی نظیر درمانگاه، مدرسه، جاده و مانند آن رنج می‌برند، با همین رویکرد دارای مدارس علمیه بزرگ و مساجد تازه‌ساز هستند. نمونه‌ی این موارد را در مناطق محرومی چون قلعه گنج کرمان، بشاگرد و ... به عینه دیده یا شنیده‌ام. آیا به راستی مرجعیت دینی می‌اندیشد که برپایی مسجد و حسینیه و حوزه علمیه و کتابخانه‌های بزرگ در مناطق فقیرنشین و تحت ستم به افزایش دینداری و تعلق خاطر دینی مردم به تشیع و حاکمیت شیعی خواهد انجامید؟ آیا ساختن مساجد و حسینیه‌ها و مدارس علمیه و کتابخانه و پرداختن به فقر تنها در حد "اطعام"، فقرا را دیندارتر خواهد کرد؟ آیا چنین دینداری ِ آمخیته به فقر و فاقتی، از منظر خود روحانیت مطلوب است؟ از منظر اجتماعی عرض می‌کنم که این تصور سخت اشتباه و چه بسا رابطه معکوس است.

پنجم.
مشروطه، به عنوان یکی از نقاط اوج سرمایه‌ی اجتماعی مرجعیت دینی در ایران، با حساسیت مراجع روشن‌اندیشی چون بهبهانی و طباطبایی و نائینی و آخوند خراسانی به «مسائل اجتماعی» شکل گرفت. مسأله‌ی اینان در درجه‌ی اول، نفس ظلم و ستم و بی‌عدالتی جاری در جامعه بود. نتیجه‌ی چنین رویکرد اجتماعی، تحولی عمیق برای جامعه و ارتقائی اجتماعی برای مرجعیت دینی بود که همچنان اثرات آن در جامعه ایران قابل لمس است. مسأله‌شناسی دقیق و هوشمندانه‌ای که ایفای نقش «مرجعیت اجتماعی» ِ مرجعیت دینی را به خوبی نشان داد. امروز اما متأسفانه ظاهراً چنین رویکردی در غالب بخش‌های مرجعیت دینی وجود ندارد.

هزینه‌ی این رویکرد غیر اجتماعی در مسأله‌شناسی و اولویت‌شناسی را نه تنها نهاد رسمی دین و مرجعیت، که این جامعه‌ی بی‌پناه پرداخت خواهد کرد.

تماس با ما

این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

www.socio-shia.com