متن زیر چکیده مقالهای است که در پنجمین همایش دوسالانۀ «پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعۀ ایران»، انجمن جامعه شناسی ایران (محور ویژه: پايداری و ناپایداری جامعۀ ايران در آيينۀ کرونا) در بهمن ماه ۱۳۹۹ ارائه شده است.
حوزویان، پزشکی مدرن و بیماریهای همهگیر
سنخ شناسی مقدماتی الگوهای مواجهه حوزویان با بیماری های همهگیر و تغییرات تاریخی آن
چکیده
حوزویان شیعه در ایران در مواجهه با بیماریهای همهگیر چه واکنشهایی داشتهاند و این واکنشها در دو قرن گذشته ذیل چه الگوهایی قابل دستهبندی است؟ این، پرسش محوریای است که این پژوهش، با روشی کیفی به دنبال پاسخ به آن است. پرسشی که کاویدن ابعاد و بررسی جامعهشناختی آن، میتواند نقش مثبتی در شناخت نسبت نهاد رسمی دین با سایر نهادهای جامعه و تغییرات آن در طول تاریخ، ایفا کند.
یکی از عرصههایی که بررسی آن، بهخصوص پس از شیوع ویروس کووید-19 ضرورت پژوهشی دارد، بررسی شیوه مواجهۀ نهاد دین با نهاد پزشکی است. نهادهای رسمی دین در غالب جوامع و ادیان مختلف، در دوران همهگیری جهانی این بیماری، دچار چالشهای قابل توجهی با نهاد پزشکی شدند. این چالشها، طیفی از واکنشهای مختلف را در شیوه تعامل این دو نهاد مهم در جهان مدرن با یکدیگر پدید آورد: از تقابل کامل تا تبعیت و از تلفیق پذیرش-سرکشی تا حمایت و همافزایی. این الگوهای تعاملی و تقابلی، برای جامعهشناسی به عنوان علمی که بررسی حیات و تعامل نهادهای اجتماعی را بهعنوان یکی از مهمترین موضوعات بررسی خود تعیین کردهاست، اهمیتی حیاتی دارد. جامعهشناسی ایران نیز در دوره شیوع بیسابقهی این بیماری، فرصتی ارزشمند را برای بررسی تعاملات میان این دو نهاد تاریخی اثرگذار و قدرتمند اجتماعی، یعنی «نهاد روحانیت» و «نهاد پزشکی» به دست آوردهاست.
برای فهم مناسبات امروز میان این دو نهاد اجتماعی، لازم بود تا با نگاهی تاریخی، موارد مشابه پیشین این مواجهه را مورد بررسی قرار دهیم: موقعیتهایی که در آن نهاد رسمی دین در تشیع و کنشگران آن، با شیوع بیماریهای همهگیری مشابه در جامعه روبرو شدهبودند. به نظر میرسد واکنشهای مختلف این نهاد و کنشگران آن علیرغم کثرت معنادار، در غیاب، قدرتگیری آرام آرام و در نهایت تبدیل شدن نهاد پزشکی مدرن به نهادی اثرگذار، تغییراتی معنادار داشتهاست.
بیماریهای همهگیر از پایان عهد صفوی، بهخصوص دورۀ قاجار، و در آخرین نسخه آن با ویروس کرونا، جامعۀ ایرانی را در ابعاد وسیع درگیر کردند. این چالش نقطۀ مهمی در تعیین تکلیف حوزه اقتدارِ این دو نهاد متداخل است. در نتیجه بازخوانی جامعه شناختی این لحظات و سیر تغییرات آن، حاوی دستآوردهای پژوهشی قابل اعتنایی خواهد بود.
پیش از عهد صفوی شاهد حضور پراکندۀ «علمای بلاد» در ولایات متعدد هستیم. علمایی که در سطح محلی، عهدهدار امور دینی مردم بودند. با زوال حکومت صفوی، در طلیعۀ عهد قاجار، دگرگونیهای متعدد تاریخی-مادی مانند پیروزی علمای اصولی در عراق، نیاز فتحعلی شاه به حمایت علما در جنگ و توسعۀ تلگراف رخ داد. زیرساختهای ارتباطی، شرایط تبدیل روحانیت به یک «سازمان» متمرکز و تکوین مفهوم «مرجع تقلید» را فراهم کرد. برآمدن تیپ «مرجع تقلید» بهمثابه شخصیتی که میتواند وجوهات شرعیه را در ابعاد بیسابقهای از بلاد مختلف دریافت کرده و بر گسترۀ وسیعی از ولایات اسلامی اعمال اقتدار یکپارچه کند، حاصل این تغییرات است. مقلدان نیز دیگر نه به میانجی علمای بلاد، بلکه بهصورت مستقیم میتوانند با مرجع خود ارتباط گیرند.
این تغییرات سرآغاز عصر جدیدی از نقشآفرینی سازمان روحانیت بهمثابه یک شبهدولت، و مداخله آن در دیگر حوزههای اجتماعی از جمله میدان پزشکی و درمان بود. روحانیون و علما و بهتعبیر دقیقتر مراجع تقلید به میانجی فتاوا کنش فرد دیندار را التزام میبخشند. پذیرفته شدن فتاوای علما نزد تودههای دیندار بهمثابه فرمانهایی دارای حقانیت، به فتاوای شرعی اهمیت جامعهشناختی میدهد.
موازی با این تغییرات در نهاد دین، گفتمان پزشکی مدرن با منطق عرفی خود در حال پیروزی بر گفتمانهای رقیب (مانند طب اسلامی و علوم غریبه سنتی) و پذیرفتن مسئولیت مدیریت بیماریهای همهگیر بود. حجم روزافزونی از تجهیزات پزشکی در حال تولید بود و میدان پزشکی تلاش میکرد تا گفتار تخصصگرایانهاش را بر صدر گفتارهای قدسی بنشاند. رد پای نزاع این دو ساحت را میتوان تا همین امروز و دورۀ شیوع کرونا دنبال کرد. رویاروییهایی نظیر دستور پزشکان بر بستن اماکن مقدس، منع پزشکی حضور در مناسک مذهبی جمعی، تأکید بر نقش دعا و امور قدسی در بهبود بیماری توسط حوزویان و مناقشات مربوط به طب اسلامی، همه از ادامه دار بودن تنش این دو میدان تا دورۀ کنونی خبر میدهند.
این پژوهش با نگاهی تاریخی، تلاش کرد تا پاسخهایی برای این پرسشها بیابد: انواع سنخهای[3] مواجهه حوزویان با شیوع بیماریهای واگیردار گسترده کدامند؟ معنای ذهنی روحانیت بهمثابه یک گروه اجتماعی از مداخلۀ در امر بهداشت عمومی چه بوده است؟ نوع واکنش حوزویان در واکنش به شیوع این بیماریها و اقتدار یافتن روزافزون نهاد پزشکی مدرن، چه تغییراتی یافتهاست؟
به لحاظ روشی، این پژوهش یک مطالعه کیفی بر روی نمونههای محدود تاریخی برای رسیدن به سنخهای توصیفی است. سنخهای توصیفی که میتوانند توضیح دهنده الگوی برخورد روحانیون با امر پزشکی در دو سده گذشته باشند و در پایان فرضیاتی را برای پژوهشهای فرضیه آزما و تبیینی بعدی فراهم کنند. نمونهگیری این پژوهش بهصورت غیرتصادفی و از نوع نمونهگیری هدفمند[4]، با تمرکز بر نمونههای عصر قاجار و دوره کنونی بوده است. پر واضح است که این مقاله به اقتضای روش اتخاذشده، بهدنبال تعمیم نبوده و تمرکز آن بر بررسی عمیق نمونهها برای ارائه سنخشناسی[5] است. جمعآوری دادهها نیز به روش کتابخانهای و با جستوجو در میان اسناد تاریخی صورت گرفته است.
بر اساس یافتههای پژوهش، واکنشهای حوزویان شیعه به بیماریهای همهگیر در دوره قاجار و پهلوی اول، ذیل شش سنخ توصیفی قابل توضیح است. این شش سنخ نسبت به سه متغیر «نسبت با امر اجتماعی»، «نسبت با پزشکی مدرن» و «جایگاه ماوراءالطبیعه در تفسیر» برساخت شدهاند.
واکنشها و مواجهههای حوزویان با بیماریها بر اساس وارد کردن امر اجتماعی در تحلیل به دو سنخ «مکلفمحور» و «اجتماعمحور» دستهبندی میشود. نزد حوزویان سنخ مکلفمحور مسئله بیماری همهگیر تنها از دریچه تکلیف مکلف و حداکثر با هدف سامان بخشیدن به رابطه میان دو فرد مطرح میشود. این نوع از واکنش در رسالههای عملیه قابل پیگیری است. نزد حوزویان اجتماعمحور، مسئله بیماریهای همهگیر تبدیل به مسئلهای در سپهر عمومی شده که ابژه سیاستورزی است. براساس نسبت حوزویان با طب جدید، دو سنخ «طب جدیدپذیر» و «طب جدیدستیز» برساخت شده است. در بخش بزرگی از موارد تجربی سنخ «طب جدیدپذیر»، ادبیات پزشکی مدرن برای حوزویان تبدیل به ابزاری برای ارتقای چهره دین میشود.
درباره سنخ «طب جدیدستیز»، پژوهشگران با کنکاش در زمینه متون و تأکید بر معنای ذهنی حوزویان هنگام ستیز با دستورات پزشکی مدرن این سنخ را به دو دسته کلی «ستیز الاهیاتی» و «ستیز سیاسی» تقسیم کردهاند. بر اساس یافتههای پژوهش میتوان نتیجه گرفت که الگوی اصلی ستیز با دستورات طب جدید نه ستیز الاهیاتی، بلکه ستیز سیاسی است.
در سومین گام تیپولوژی در این پژوهش، بر اساس اولویت و جایگاه ماوراء الطبیعه در ذهن علما، دو سنخ «ماورای نزدیک» و «ماورای واسطهای» برساخت شده است. به نظر میرسد هرچه از قرن نوزدهم به سمت انتهای دوره پژوهش حرکت میکنیم، بهواسطه توضیحپذیر شدن بیماریها و الگوی همهگیری آنها ذیل منطق پزشکی مدرن، امور ماوراءالطبیعه مانند اراده الهی یا توسل به ائمه، به جای نقش بیواسطه و حضور بهمثابه عامل مستقیم شیوع/شفای بیماری، نقشی واسطهای پیدا میکنند. در نتیجه نمیتوان ادعا کرد که حضور توضیح پزشکی جدید برای علت مستقیم بیماری/شفا، عناصر ماوراءالطبیعه را از صحنه حذف میکند.
[1] دانشجوی کارشناسی جامعه شناسی دانشگاه تهران. این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2] دانشجوی کارشناسی جامعهشناسی دانشگاه تهران. این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید