مقدمه:
انقلاب، تنها مدیریت سیاسی کشور را متحول نکرد. بخشهای متنوعی از جامعه بر اثر وقوع انقلاب دچار تحول شد. یکی از این بخشهای تغییریافته، حوزههای علمیه بودند. افزایش کمی نهادی و تعداد حوزویان، افزایش نقشهای مورد انتظار و واگذار شده به حوزویان، تغییر ساختار مدیریتی حوزه در چند فاز جداگانه، تغییر جایگاه مرجعیت شیعه در ساختار مدیریتی حوزه، تغییر منابع اقتصادی و درآمدی حوزههای علمیه، تغییر در مناسبات نهاد حوزه و نهاد دانشگاه، تغییرات تکنولوژیک، برآمدن نهادهای جدید حوزوی، تغییر در شیوههای آموزشی سنتی حوزوی، تغییر در مناسبات نیروهای مؤثر در فضای حوزه و موارد متعدد دیگر، همه و همه بخشی از تغییرات گستردهای بودند که حوزههای علمیه پس از انقلاب آن را تجربه کردند.
به یک تعبیر، میتوان گفت که اگر بخش قابل توجهی از نیروهای مؤثر در به ثمر رسیدن و سپس سهیم شدن در حاکمیت ِ انقلابی، حوزوی بودند، خود حوزه نیز از تغییرات انقلاب و تحولات انقلابی بر کنار نماند.
به نظر میرسید که حوزویان انقلابی، به عنوان یکی از طیفهای مختلف موجود در فضای حوزهی علمیهی ایران در دهههای چهل و پنجاه، پس از پیروزی انقلاب، برای تغییر نهاد حوزه برنامههایی داشتند. برنامههایی که با مشخص کردن نوعی آسیبشناسی ساختاری یا کارکردی، مطلوبیتها و نامطلوبیتها، «خودی» و «دیگری»، ارزشگذاری وضعیت فعلی، وضعیت ایدهآل و مواردی مانند آن، برنامهی عملی را به صورت تدریجی برای حرکت به سمت حوزه، از آنگونه که میبایست بود، دنبال کرد.
ویژگیهای این تصویر توصیفی از حوزهی فعلی و حوزهی مطلوب، این نقشهی راه، این برنامهی عمل چه بود؟ این پرسش، برای فهم موقعیت کنونی حوزههای علمیه در شرایط پساانقلابی اهمیت جدی دارد.
یکی از راهها برای یافتن پاسخ این پرسش، بازگشت به متون اصلی سیستمی است که مبنای تئوریک نظام جمهوری اسلامی را پس از پیروزی شکل داد. اینجاست که اهمیت جامعهشناختی متن «ولایت فقیه: حکومت اسلامی» آیتالله خمینی مشخص میشود: نوع نگاه آیتالله خمینی به حوزه و حوزویان مطلوب در این متن چگونه است؟ «خودی و دیگری» حوزه چگونه تصویر میشوند؟ آسیبشناسی آیتالله خمینی از نهاد حوزه در این متن چه مؤلفههایی دارد؟ حوزهی مطلوب آیتالله خمینی در این متن حائز چه ویژگیهایی است؟
با پاسخ به چنین پرسشهایی است که میتوان بخشی از مبداء تحولات حوزههای علمیه در شرایط پساانقلابی را به صورت شفافتری درک کرد. متن حاضر، تلاش میکند تا با نگاهی توصیفی به متن «ولایت فقیه»، از خلال نگاهی کمّی (مبتنی بر شمارش)، پاسخهایی برای این پرسشهایی ارائه دهد.
توصیف ِ کوتاه ِ کلی ِ متن ِ «ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی»[1]
کتاب، متشکل از متن پیادهشدهی سیزده سخنرانی آیتالله خمینی در زمان اقامت (تبعید) در شهر نجف و در قالب دروس حوزوی بوده که همگی در طول یک ماه (بهمن ۱۳۴۸) ایراد شدهاند. کمتر از یکسال بعد، کتاب برای نخستین بار در ۱۳۴۹ پس از ویرایش و تأیید آیتالله خمینی در بیروت به چاپ میرسد و به صورت پنهانی به ایران، امریکا، برخی کشورهای اروپایی و اسلامی ارسال میگردد. کتاب تا زمان پیروزی انقلاب در ایران جزء متون ممنوعه به شمار میرفت. کتاب برای نخستین بار، در ایران در سال ۱۳۵۶ با عنوان «نامهای از امام موسوی کاشفالغطاء به ضمیمهی "جهاد اکبر"» به چاپ میرسد. در این کتاب آیتالله خمینی ایدهاش مبنی بر تشکیل حکومتی اسلامی مبتنی بر ایدهی فقهی ولایت فقیه را طرح میکند[2]. کتاب نه تنها متن مانیفستگونه سیستم سیاسی جدید مبتنی بر «ولایت فقیه» است، بلکه میتواند مانیفست پروژهی تغییر ساختاری حوزه علمیه نیز قلمداد شود. نکتهی حائز توجه آن است که آیتالله خمینی در همان ابتدای سخنرانی، ساختار پیشین و وضعیت حوزههای علمیه را به عنوان «عامل اصلی» وضعیت نابسامان جامعه طرح میکند.
۱- دیگریهای نامطلوب حوزه در متن «ولایت فقیه»
اگر مفهوم «دیگری» (Other) را در برابر مفهوم «خودی» (Self) بنشانیم، آنگاه«دیگری«های نامطلوب مورد اشاره در متن ولایت فقیه، به دو دسته تقسیم میشوند: نخست دیگریهای درونحوزوی و دوم دیگریهای برونحوزوی.
۱-۱- دیگریهای برونحوزوی
دیگریهای برون حوزوی در متن ولایت فقیه، به ترتیب ِ تکرار در متن و تأکید، شامل «استعمارگر، عمال استعمارگر و اجانب»، «انگلیس»، «امریکا»، «اسراییل، صهیونیسم و یهود»، «مستشرقین و کارشناسان خارجی»، «روسیه و شوروی»، «اتریش»، «مادیون» (ماتریالیستها) و «نصاری» (مسیحیان) هستند.
۲-۱- تأثیرات ادعایی این «دیگریهای برونحوزوی نامطلوب» بر حوزه:
از منظر آیتالله خمینی، «دیگری«های پیشگفتهی برونحوزوی، چه تأثیرات منفی را در حوزه ایجاد کردهاند؟ جدول زیر، پاسخهای مرتبط به این پرسش را جمعبندی کردهاست.
۱-۲- دیگریهای درونحوزه
«دیگری»های مد نظر آیتالله خمینی در متن ولایت فقیه، تنها منحصر به دیگریهای برونحوزوی نیستند. در درون حوزه نیز غیرخودیهای نامطلوبی وجود دارند. این دیگریهای درونحوزوی به ترتیب میزان تکرار در متن عبارتند از: تیپ آخوند «مقدسنما» (آخوند غیرسیاسی)، تیپ «آخوند درباری»/«عمّال ظلمه» (همپیمانان حاکم مستبد)، تیپ «آخوند استعمارزده»، تیپ آخوند ضدسیاسی و [تیپ «آخوند باغی»] قیامکننده علیه حکومت اسلامی.
جدول زیر، تصویری از میزان تکرار و نسبت تأکید بر هر یک از این دیگریهای درون نهاد حوزه را به دست میدهد:
۲-۲- تأثیرات دیگریهای نامطلوب درونگفتمانی
عناصر نامطلوب یا دیگریهای درونحوزوی پیشگفته، چه اثرات نامطلوبی در/بر نهاد حوزه داشتهاند؟ جدول زیر، پاسخهای آیتالله خمینی را برای این پرسش نشان میدهد:
۲- «پروژهی تغییر»: راهبردها و راهکارهای پیشنهاد تغییر وضعیت حوزه به وضع مطلوب در متن «ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی»
اینک که تا حدی با تصویر «دیگری»های نامطلوب مد نظر آیتالله خمینی و تأثیرات نامطلوب هر دسته بر حوزه آشنا شدیم، به این مسأله بپردازیم که راهبردها و راهکارهایی که وی برای تغییر وضعیت نامطلوب به وضعیت مطلوب مد نظرش در متن «ولایت فقیه» ارائه میدهد کدام است؟ در جدول زیر، فهرستی از موارد مد نظر آیتالله خمینی برای حرکت به سمت وضعیت مطلوب حوزه را در متن ولایت فقیه نشان میدهد. بسیاری از این موارد، پس از پیروزی انقلاب توسط خود آیتالله خمینی و شاگردان او و سپس در دورهی رهبری آیتالله خامنهای با دورهبندیهای متفاوت و شدت و ضعف پیگیری شدهاست.
جمعبندی: به سمت حوزهی مطلوب نظام: از ایده به عمل
در جمعبندی، به پنج نکته میتوان اشاره کرد:
نخستین نکتهی مهم آن است آیتالله خمینی از ابتدای حرکت اعتراضی خود، هدفگذاریای برای ساخت حوزهای مطلوب داشتهاست؛ هدفگذاریای که برخاسته از ارزیابی نامطلوب بودن شرایط حوزه در آن دوره و نارضایتی از آن بودهاست.
دومین نکته آن است که پروژهی آیتالله خمینی به صورت روشن، سیاسی کردن اسلامِ به برداشت وی غیرسیاسیشده و تبدیل کردن اسلام به کنشگر ِ اثرگذار ِ محوری در تحولات جامعوی (Societal) و پیوند زدن اسلام و قدرت است. اسلام در این طرح، طبیعتاً اسلامی با خوانش شیعی و آن هم با خوانش آیتالله خمینی از تشیع است. در این خوانش، محور قدرت، «فقیه برگزیده»ای از میان فقهاء است که در جایگاه «ولایت فقیه» قرار میگیرد. طبیعتاً فقیه برگزیده، از دل حوزهی علمیهی شیعی برخواهد خاست. پس برای شکلگیری چنان تغییر مبنایی در ساخت قدرت - یعنی بیرون- ، به تغییری مبنایی در سازمان حوزه - یعنی درون- نیاز است تا برای ایفای نقش در چنین جغرافیای جدیدی مهیا شود: تغییر ساختاری هم در ساحت اندیشه (قرائتی دیگر از فقه)، هم در سطح انگیزش، هم در سطح سازمان و هم در حوزهی کنش. چنین مقدماتی است که ایجاد تغییر عمیق در سازمان حوزه را به یک ضرورت انکار ناپذیر و لاینفک از نظام جدید سیاسی مد نظر آیتالله خمینی تبدیل میکند.
سومین نکته آنکه متن ولایت فقیه، شاید بیش از هر عنوان دیگر، یک متن ضداستعماری است. استعمار، مهمترین دیگری نامطلوب ِ مطرح شده در متن و هستهی مرکزی توجه است؛ حتی استبداد داخلی و دیگریهای درون گفتمانی نامطلوب حوزه نیز غالباً در پیوند با استعمار تعریف میشوند. در این میان نقش پررنگ سه بازیگر ِ انگلیس، امریکا و اسراییل به صورت محسوسی پررنگتر از باقی استعمارگران است به طوری که حدود نود درصد اشارات در متن به استعمارگران، به این سه کنشگر بازمیگردد. در اینجاست که ریشههای پررنگ ضداستعماری انقلاب بار دیگر خود را نشان میدهد. استعمار برای ایران و خاورمیانه، زخمی کهنه اما همچنان تازه است که نباید در حوزههای مختلف از اهمیت و اثرگذاری آن چشم پوشید.
چهارمین نکته، تمایل جدی آیتالله خمینی در متن به در پیش گرفتن نوعی «انطباقجویی تاریخی» است: گرایشی به یافتن قرائنی در تاریخ تشیع و ایران که معادل وضعیت فعلی و پدیدههای موجود در زمان حاضر قلمداد شود؛ رهاورد برقراری این همسانانگاری تاریخی، تولید «نسخهای مشروع» برای واکنشِ عملی است: «نسخه» از آن رو که نوع واکنش را مشخص کند و «مشروع» از این جهت که پشتیبانی جامعه را از نسخهی مذکور به دنبال بیاورد؛ نوعی استفادهی عملی از حافظهی جمعی ِ شیعی و ایرانی برای تغییر شرایط امروز؛ به کارگیری ِ دیروز ِ ذهنی ِ مشترک برای ساختن امروز ِ عینی ِ مد نظر. به عنوان مثال، مدلی که آیتالله خمینی در متن تحت عنوان مدل «شُرَیح» طرح میکند، دقیقاً به همین شکل کمتر از دو دههی بعد، با همین ویژگیها برای برکناری قائممقام وقت رهبری، آیتالله منتظری به کار میرود: تیپ «آخوند ِ سادهلوحی فریب خورده». پیش از آن، به همینصورت برای برخورد با روحانیون شناختهشده و متنفذی چون آیتالله خویی و آیتالله شریعتمداری نیز از همین استراتژی «انطباقجویی تاریخی» به صورت پررنگ استفاده میشود. فهم مؤلفههای این راهبرد کلی، نیازمند پژوهشهایی با رویکرد جامعهشناسی تاریخی در نوع قرائتی از تاریخ است که مبنای ذهنی ِ شکلگیری نظام مبتنی بر ولایت فقیه قرار گرفتهاست.
پنجمین نکته آن است که متن ِ «ولایت فقیه»، به مثابه یک پدیدهی تاریخی، خود زاییدهی زمینه و نمایندهی زمانهی خویش است: فرض کنیم که آیتالله خمینی به جای تبعید ۱۵ ساله در نجف، از ابتدا به فرانسه، یا کویت، یا ترکیه و یا حتی لبنان تبعید میشد؛ آنگاه آیا میزان تأکیدی که بر تیپهای حوزوی نامطلوب درونگفتمانی چون تیپ آخوند غیرسیاسی، آخوند ضد سیاسی و آخوند «مقدسنما» در متن وجود دارد، باز هم در متن وجود میداشت؟ به این تعبیر، آیا متن «ولایت فقیه» به عنوان یک مانیفست حرکتی، به جز سابقهی ضدپهلوی و عقبهی اندیشگی و اجتماعی آیت الله خمینی، به شدت زاییدهی برخورد نزدیک وی با حوزهی غیرسیاسی، ضدسیاسی، سرخورده از سیاست، ترسخورده و ضدفلسفی نجف نیست؟ به این ترتیب، آیا این حوزهی نجف نیست که بخشی از سرنوشت آتی جامعهی ایران و به صورت خاص حوزهی قم را رقم زدهاست؟
برای یافتن پاسخهایی برای این پرسشها، نیاز به بازخوانی دقیقتر متن و زمینه و زمانهی آن است؛ متنی که بخشی از تاریخ معاصر ایران را شکل داد.
[1] خمینی، روحالله (۱۳۹۰)، «ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی»، چاپ بیست و سوم، تهران: مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ۱۷۰ ص.
[2] گویا وی در جلد دوم مجموعهای پنج جلدی از ابواب فقه با عنوان «کتاب البیع»، مجدداً همین مضمون از مفهوم ولایت فقیه را شرح دادهاند: خمینی، روحالله (؟)، کتابالبیع، قم: نشر مؤسسهی اسماعیلیان.
[3] «استعمارگران، ... مبلغینی در حوزههای روحانیت درست کردند و عمالی که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتی یا بنگاههای انتشاراتی داشتند، و مستشرقینی که در خدمت دولتهای استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند.» (۱۰)
«عدهای از مستشرقین، که عمّال تبلیغاتی مؤسسات استعماری هستند، مشغول فعالیتاند تا حقایق اسلام را تحریف و وارونه کنند.» (۱۲۸)
[4] «طبقهی تحصیلکرده، چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفهیمدهاند و از آن تصور خطایی دارند... چنانچه کسی بخواهد اسلام را آنطور که هست معرفی کند، مردم به این زودیها باورشان نمیآید؛ بلکه عمال استعمار در حوزهها هیاهو و جنجال به پا میکنند.» (۱۱).
[5] «بیگانگان برای مطامع سیاسی و اقتصادی که دارند از چند صد سال پیشاساس را تهیه کردهاند؛ و به واسطهی اهمالی که در حوزههای روحانیت شده موفق گشتهاند» (۱۳)
[6] «یهودیها، خذلهمالله، در قرآن تصرف کردهاند» (۱۲۸)
[7] «عمّال استعمار، و دستگاههای تربیتی و تبلیغاتی و سیاسی حکومتهای دستنشانده و ضد ملی قرنهاست که سمپاشی میکنند، و افکار و اخلاق مردم را فاسد میسازند. کسانی که از میان مردم وارد حوزههای روحانیت میشوند، طبعاً آثار سوء فکری و اخلاقی را با خود میآورند؛ حوزههای روحانیت جزئی از جامعه و مردم است.» (۱۳۷)
[8] «نتیجهی تبلیغات سوء چند صد سالهی استعمارگران است که در قلوب حوزهی نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها وارد شده و باعث افسردگی و سستی و تنبلی گردیده و نمیگذارند رشدی داشتهباشند.» (۱۳۸)
«شما به حوزههای علمیه نگاه کنید، آثار همین تبلیغات و تلقینات استعماری را مشاهده خواهید کرد. افراد مهمل بیکاره، تنبل و بیهمتی را میبینید که فقط مسأله میگویند و دعا میکنند؛ و کاری جز این از آنها ساخته نیست.» (۱۴۳).
[9] «از بس اجانب و عمالشان به گوش ما خواندند که آقا برو سراغ کارت. سراغ مدرسه و درس و تحصیل. به این کارها چه کار دارید؟ این کارها از شما نمیآید. ما هم باورمان آمده که کاری از ما نمیآید!» (۱۳۹)
[10] «استعمار خیلی مایل است که همهی علماء را جیرهخوار خودش معرفی کنند، تا علمای اسلام را در میان مردم بدنام ساخته مردم را از آنان روگردان و منصرف کنند.» (۱۴۲)
[11] «مؤسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کردند که دین از سیاست جداست. روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند.» (۱۴۳)
[12] «از بس اجانب و عمّالشان به گوش ما خواندهاند که آقا برو سراغ کارت. سراغ مدرسه و درس و تحصیل. به این کارها چکار دارید؟ این کارها از شما نمیآید. ما هم باورمان آمده که کاری از ما نمیآید! و اکنون من نمیتوانم این تبلیغات سوء را از گوش بعضی بیرون کنم، و به آنها بفهمانم که شما باید رئیس بشر باشید. شما هم مثل دیگرانید. شما هم میتوانید مملکت را اداره کنید» ۱۳۹
«آن آدمهای بیعرضهای که در حوزهها نشستهاند، از عهدهی تشکیل و ادامهی حکومت برنمیآیند؛ چون آنقدر بیعرضهاند که قلم هم نمیتوانند به کار ببرند، قدمی هم در هیچ کاری برنمیدارند» ۱۳۹
««شما نسل جوان حوزههای روحانیت باید زنده باشید، و امر خدا را زنده نگهدارید. شما نسل جوانید؛ فکرتان را رشد و تکامل دهید. افکاری را که همه در اطراف حقایق و دقایق علوم دور میزند کنار بگذارید. چون این ریزبینیها بسیاری از ما را از انجام مسؤولیتهای خطیرمان دور نگهداشته است. به داد اسلام برسید و مسلمانان را از خطر نجات دهید. اسلام را دارند از بین میبرند. به اسم احکام اسلام به اسم رسول اکرم(ص) اسلام را نابود میکنند» ۱۲۹
«چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن تسلط حکام خائن و فاسد به طور دستهجمعی و بالاتفاق قیام نکردیم، و بعضی سستی به خرج دادند، و حتی از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامی مضایقه نمودند، بلکه بالعکس به دعاگویی جکام ستمکار پرداختند این اوضاع به وجود آمد؛ نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد.» ۴۱
«برنامههای اسلام در ذهن خود آقایان علماء هم کهنه شده به طوری که وقتی صحبت میشود، میگویند: الفقهاء امناءالرسول یعنی در گفتن مسائل امین هستند. آیات قرآن را نشنیده میگیرند، و آنهمه روایات را که دلالت دارد بر اینکه در زمان غیبت علمای اسلام «والی» هستند تأویل میکنند که مراد «مسألهگویی» است. آیا امانتداری اینطور است؟ آیا امین لازم نیست که نگذارد احکام اسلام تعطیل شود و تبهکاران بدون کیفر بمانند؟» ۷۴
[13] «شریح کسی است که در حدود پنجاه - شصت سال منصب قضاوت را در کوفه عهدهدار بود و از آن آخوندهایی بود که به واسطهی تقرب به دستگاه معاویه حرفهایی زده و فتواهایی صادر کرده و بر خلاف حکومت اسلامی قیام کردهاست. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران خود هم نتوانست او را عزل کند. رجاله نگذاشتند.» ۷۵
همان: ۴۱
[14] «آخوندهایی که اصلاً به فکر معرفی نظریات و نظامات و جهانبینی اسلام نیستند و عمدهی وقتشان را صرف کاری میکنند که آنها میگویند و سایر کتابهای اسلام را فراموش کردهاند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند؛ مگر خارجیها تنها مقصرند؟» ۱۲ و ۱۳
«اینها نقشههایی است که دامنهاش حتی به حوزههای دینی و علمی رسیدهاست؛ به طوری که اگر کسی بخواهد راجع به حکومت اسلام و وضع حکومت اسلام صحبتی بکند، باید با تقیه صحبت کند، و با مخالفت استعمارزدگان روبرو شود. ۱۸
«کسانی در بین ما روحانیون بودهاند که ندانسته به مقاصد آنها [بیگانگان] کمک کردهاند تا وضع چنین شدهاست.»
[15] «اکنون اسلام ندرس نشدهاست؟ اکنون که در بلاد اسلامی احکام اسلام اجرا نمیگردد، حدود جاری نمیشود، احکام اسلام حفظ نشده، نظام اسلامی از بین رفته، هرج و مرج و عنان گسیختگی متداول شده، اسلام مندرس نیست؟
[16] همان ۷۵
[17] ص ۴۱، ۷۴(۲)، ۷۵،
[18] ص ۴۱
[19] ص۱۳۲
[20] ص۱۳۷
[21] ص۱۲۹
[22] ص ۱۳۷
[23] ص ۱۴۸
[24] ص ۱۴۸
[25] ص۷۵
[26] ص ۱۸،
[27] ص ۱۳۷
[28] ص ۱۳۷
[29] ص ۱۳۷
[30] ص ۱۳۷،۱۴۴
[31] ص ۱۳۷، ۱۴۸ و ۱۴۹
[32] ص ۱۲۹
[33] ص ۱۲۹
[34] ص ۱۳۰
[35] ص ۱۳۲
[36] ص ۱۳۲
[37] ص ۱۲۷، ۱۳۴، ۱۳۶(۳)،
[38] ص ۱۴۹
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید