به بهانه انتشار کتاب «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» (۱)
نقد[۱]، جانمایه علوم اجتماعی در دوره مدرن است. «سنجش» مداوم اعتبار و صحت گزارهها و یافتهها در علم اجتماعی به صورت خاص، امکان فراروی، تکمیل و بسط را برای این علوم میسر کرده است. اهمیت این فرآیند انتقادی تا حدی است که شاید بتوان گفت یکی از مهمترین وجوه ممیزه علم[۲] بودن علومانسانی و اجتماعی در دوره مدرن از اشکال دیگر «دانش»ِ[۳] پیش و پس از این موجود، همین وجه انتقادی این علوم بودهاست. همین ویژگی است که به این علوم، ماهیتی انباشتی بخشیده است. این ماهیت انباشتی است که سخن گفتن از «پیشرفت» را در این علوم ممکن میکند و از سویی به قدیمی شدن گزارههای این علوم منجر میگردد. به تعبیر ماکس وبر، «همه میدانیم که در علم، هر دستاوردی، در ظرف ده، یا بیست یا پنجاه سال، قدیمی میشود. علم محکوم به این سرنوشت است. و معنای کارعلمی دقیقاً همین است.»[۴] (۱۶۰: ۱۳۸۷).
در شرایط فعلی در ایران، به نظر میرسد که میدان علوماجتماعی، آنچنان که باید و شاید به نقد آوردهها و داشتههایش ننشستهاست. از یکسو آوردههای این میدان از خارج از مرزهای زبانیاش، یعنی پژوهشها و متون ترجمه شده از زبانهای دیگر، چه در مرحلهی گزینش برای ترجمه و مشروعیت بخشی به این گزینش، چه در مرحلهی معرفی اثر به اهالی علوم اجتماعی و مخاطبان گستردهتر و چه پس از انتشار و قرار گرفتن در دستور کار مطالعه، ارجاع و تدریس در نهادهای آموزشی و پژوهشی و چه در مرحلهی کاربست و تجویز به سیاستگزاران، آنچنان که باید مورد تحلیل انتقادی دقیق قرار نمیگیرند. کیستیِ پدیدآورنده، چیستیِ زمینههای پدیدآمدن اثر و گزارههای مورد ادعای نویسنده در غالب اوقات به دقت سنجیده نمیشوند. این آوردهها، غالباً چونان گزارههایی بیمکان و بیزمان، نگریسته میشوند که یا به کلی رد یا به کلی مورد پذیرش قرار میگیرند و یا در یک ترکیب کلاژگونهی ناهمخوان با گزارههای بیمکان و بیزمان دیگر در کنار یکدیگر صف میکشند.
نسبت میان «داشتهها»ی این میدان با نقد نیز غالباً از این قاعده مستثنی نیست. تصویر دقیق توصیفی از تاریخ، میزان و چیستی و چگونگی داشتههای تولیدی این میدان در داخل مرزهای زبانیاش برای اهالی علوم اجتماعی وجود ندارد. آنچه در دست است و با زحمت به دست میآید نیز یا چندان مورد اقبال قرار نمیگیرد، یا به یکسره پذیرفته میگردد یا به یکباره رد میشود.
دلایل به وجود آمدن چنین وضعیتی خود شایستهی پژوهشی مجزا است. اما هر چه که هست، امروز علوماجتماعی ایران در وضعیتی میان بیتوجهی، بیحافظگی، ستایش یا نفی، عطش شدید «نقد» را به خوبی احساس میکند. نقدی منسجم، منظم و روشمند.
در پاسخگویی به چنین نیاز بنیادینی، نیاز به متونی از جنس کتابشناسی و با بهرهگیری از ماهیتی تحلیلی و انتقادی برای پر کردن این خلاء به شدت احساس میشود. در چنین بستری است که «کتابشناسیهای تحلیلی و انتقادی» متولد میشوند و اهمیت مییابند. هدف این کتابشناسیها، در گام نخست، هدفی توصیفی است تا تصویری حتیالامکان واقعیتر از آوردهها و داشتههای حوزه علمی موضوع کتابشناسی ارائه گردد. هدف دوم این متون، نشاندن آوردهها و داشتههای آن حوزه خاص مطالعاتی در زمینه و زمانهی تولید و ترجمه آنهاست تا ویژگی زمانمند و مکانمند آنها را بازگرداند. در گام سوم، سنجش کیفیت گزارههای مورد ادعای آثار از خلال تعیین نسبت آن اثر با ادبیات از پیش موجود آن حوزه در سطح جهانی و ملی مورد نظر بودهاست. دو گام نخست، ماهیتی توصیفیتر و گام سوم، ماهیتی تحلیلی و انتقادیتر دارند.
کتاب «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع»، تلاشی جمعی برای پاسخگویی به این نیاز اساسی علوم اجتماعی ایران است: اثری که تلاش میکند داشتههای علوم اجتماعی ایران را در زمینه شناخت اجتماعی تشیع، به صورتی روشمند، منسجم و منظم نقد کند و ناگفتهها را نیز بیابد. نقدی که هم داشتههای علوم اجتماعی ایران را قدر مینهد و هم در پی یافتن نقاط ضعف است. کتابشناسی انتقادی جامعه شناسی تشیع را از دید من، شاید بتوان گامی در راستای تحقق هدفی بنیادین قلمداد کرد: «استخراج و تصفیه منابع فرهنگی»؛ این بار در ساحت علوم اجتماعی ایرانی آنجا که به شناخت تشیع پرداخته است.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید