«مطالعات جامعهشناختی در مورد تشیع، در حال گسترش بیسابقهای است و متاسفانه همچنان ما، در این حوزه مشارکت جدی نداریم و بیشتر مصرفکنندهایم و حتی فرهنگ خودمان را هم از طریق ترجمه آثار متفکران دیگر کشورها میشناسیم.» این را آرمان ذاکری، نویسنده کتاب «مقدمهای بر مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنت های شیعی» می گوید. او تلاش خود و گروه پژوهشگران جامعه شناسی شیعه را در ابتدای راهی می داند که کمتر شناخته شده است و کتاب خود را شروعی بر مطالعات علمی شیعی و گفت وگوی علمی در رابطه با تشیع معرفی می کند.
خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) به دنبال چاپ کتاب آرمان ذاکری با او و اهدافش از شروع این پژوهش دینی به گفت وگو پرداخته که در ادامه می خوانید:
*اگر ممکن است در ابتدا خودتان را معرفی کنید و توضیح دهید که فرآیند نگارش کتابتان به چه شکل بوده است؟
ذاکری: آرمان ذاکری، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران هستم. اثری که به تازگی به صورت کتاب چاپ شده است، در حقیقت متن اصلاح شده پایاننامه کارشناسی ارشد من بوده که با راهنمایی دکتر سارا شریعتی و مشاوره استاد مصطفی ملکیان انجام شده و پس از آن وارد فرآیند انتشار شده است. کتاب من جزیی از پروژهای است با عنوان «جامعه شناسی تشیع» که دکتر سارا شریعتی از چندین سال قبل آن را آغاز کردهاند و به طور مشخص از سال 1390 منجر به ایجاد یک گروه پژوهشی زیر نظر ایشان شد که اکنون هم در حال فعالیت است و نتایج فعالیت گروه، پیش از این هم در قالب سمینارها و جلساتی عرضه شده و در مطبوعات هم به آن کم و بیش پرداخته شده است.
اکنون هم پروژه «جامعهشناسی تشیع» در قالب یک مجموعه آثار توسط انتشارات نگاه معاصر روانه بازار شده که کتاب من، اثر اول از این مجموعه هست که با مقدمه دکتر سارا شریعتی به چاپ رسیده است.
*دو کتاب در نتیجه فعالیت این گروه منتشر شده است که یکی را شما و دیگری را هم آقای سلیمانیه نوشته اند. درست است؟
ذاکری: بله! «جامعهشناسی تشیع» به عنوان نام کلی پروژه روی جلد همه آثار متعلق به این پروژه درج خواهد شد. در حقیقت کار من، شماره یک و کار آقای سلیمانی شماره دو از این مجوعه است.
*آیا این تولیدات قرار است ادامه پیدا کند؟ در حال حاضر تولید دیگری دارید؟
ذاکری: در حال حاضر بیش از سه سال است که یک گروه 15نفره از محققان علوم اجتماعی زیر نظر دکتر سارا شریعتی در حال کار روی مجموعهای تحت عنوان «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» هستند. در این تحقیق، تعداد قابل توجهی از کتابهای نوشته شده مرتبط با «جامعه شناسی تشیع»، جمعآوری شده، سپس با معیارهای مشخصی ارزیابی شدهاند و در نهایت تعدادی از آنها به عنوان کتابهای واجد رویکرد اجتماعی به تشیع، موضوع معرفی و نقد قرار گرفتهاند. علاوه بر این تعدادی از آثار تالیف شده توسط دیگر محققان این مجموعه هم در حال طی فرآیند انتشار است.
*تحقیقات معرفی شده در «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» جدید هستند یا توسط دیگر متفکران نوشته شدهاند؟
ذاکری: این موارد، کتابهایی هستند که در دورههای مختلف، به زبان فارسی توسط متفکران متعلق به کشورهای اسلامی در مورد تشیع نوشته یا ترجمه شده و گونهای رویکرد جامعهشناختی به تشیع در آنها دیده میشود. معیارهای مشخصی برای پاسخ به این پرسش که «چه آثاری واجد رویکرد اجتماعی به تشیع بودهاند؟» تدوین شده و بر آن اساس کتب مختلفی شناسایی و طی جلسات متعددی بررسی شدهاند. با شاخصگذاریهای صورت گرفته، تعدادی از آنها واجد رویکرد جامعه شناسی و برخی دیگر فاقد آن تشخیص داده شده و نهایتا حدود50-40 کتاب از میان کتابهای بررسی شده، واجد رویکرد اجتماعی تشخیص داده شده و موضوع معرفی شدن انتقادی قرار گرفتهاند.
*کتاب شناسی انتقادی به چه معناست و چرا انتقادی؟
ذاکری: کتابهایی که ذیل این پروژه معرفی میشوند، تنها به شکل توصیفی معرفی نشدهاند بلکه بحث ها و نقدهایی که حول کتاب به وجود آمده و تبعات آن در فضای فکری و اجتماعی جامعه نیز مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین ما به این حد اکتفا نکردهایم و با رویکرد جامعهشناختی کتاب را نقد کردهایم.
*ممکن است در این زمینه مثال بزنید؟
ذاکری: به طور مثال کتاب «رسانه شیعه» نوشته آقای محسن حسام مظاهری، یکی از کتابهایی بود که در این پروژه واجد رویکرد جامعهشناسی تشخیص داده و یک معرفی انتقادی در مورد آن نوشته شد. نقد هم به معنای «سنجش» و بررسی نقاط قوت و ضعف اثر مد نظر بوده است. همچنین چالشها و بحثهایی که کتاب آفریده و اهمیت آن در حوزه جامعهشناسی تشیع در نقدهای نوشته شده بر هر اثر مد نظر قرار داشته است.
*آیا محققان درگیر در این پروژه اندیشمندان جوان علوم اجتماعی هستند؟
ذاکری: همانطور که گفتم گروهی که در حال حاضر مشغول کار در این پروژه هستند، مجموعهای متشکل از حدود 15نفر از شاگردان خانم دکتر شریعتی هستند که به طور مستقیم با پروژه در ارتباطند و تعدادی دیگر نیز دانشجوهایی هستند که به صورت موردی با ما کار میکنند. به این شکل که مثلا معرفی یک کتاب را به عهده میگیرند، آن کتاب و بحثهای پیرامون آن را میخوانند، سپس محتوای کتاب و نقدهای خود بر آن را در جلساتی ارائه میکنند، محتوای کتاب و انتقادات وارد بر آن در آن جلسات توسط اعضا که همگی کتاب را خواندهاند، موضوع بحث و انتقاد قرار میگیرد و در نهایت همان نویسنده، پس از آگاهی بیشتر از ابعاد مختلف بحث، معرفی انتقادی کتاب را مینویسد. همچنین در کنار انجام این مراحل، تاکنون یک سلسله جلسات انتقادی عمومی نیز برگزار شده و کتابهایی که قرار است معرفی انتقادی شوند، با حضور متخصصان علوم اجتماعی نقد شدهاند. در این جلسات از حضور متخصصان به تناسب موضوع بهره برده شده است. از جمله از حضور افرادی چون دکتر آقاجری، دکتر فراستخواه، دکتر توفیق، محمد اسفندیاری، دکتر رحمانیان، دکتر کاشی، عمادالدینباقی و دیگر چهرههای علمی استفاده شده و محتوای کتابها محل بررسی و چالش قرار گرفته است. این جلسات عمومی، علاوه بر دامن زدن به مباحث درباره «جامعهشناسی تشیع» در فضای عمومی جامعه، به افزایش کیفیت محتوای نقدهای نوشته شده بر آثار نیز کمک میکند. گزارش هایی از این مجموعه جلسات در مطبوعات مختلف و در سایت جامعهشناسی تشیع منتشر شده است.
پروژه جامعهشناسی تشیع، افقهای دیگری نیز دارد که به تدریج و با پایان مرحله کتابشناسی وارد آنها هم خواهیم شد. از جمله معرفی مطالعات شیعی انجام شده در خارج ایران اعم از جریان موجود در فرانسه و آلمان و سنجش آنها در نسبت با جامعهشناسی تشیع.
*در مورد جریانات فرانسه و آلمان توضیح بیشتری میدهید؟
ذاکری: در فرانسه به صورت مشخص یک جریان مطالعات «کربنی» وجود دارد که تحت تاثیر هانری کربن شکل گرفته و تاکنون هم ادامه دارد و یکی از منابع اصلی معرفی تشیع به جامعه فرانسه و حتی اروپا است. در سالهای دهه بیست و سی هانری کربن به ایران میآید، پروژه «پدیدارشناسی تشیع» خود را آغاز و نشر آثار فلسفی ایران را پیگیری میکند. کتاب «اسلام ایرانی» را مینویسد و روایتی از تشیع را که بیشتر متمرکز بر وجوه «باطنی» تشیع است، به جامعه فرانسه معرفی میکند. با منتقل شدن این مباحث به جامعه فرانسه، یک جریان شیعهشناسی در آنجا شکل میگیرد که تا امروز هم توسط شاگردان او از جمله کریستین ژامبه و امیرمعزی زنده است. البته جریان مطالعات شیعی در فرانسه دارای تفاوتهای جدی با رویکرد ما در «جامعهشناسی تشیع» است. جریان متاثر از کربن، به هیچ عنوان به دنبال نگاه تاریخی و آبجکتیو که ویژگی عمده «جامعهشناسی» است، نیستند. اما به هر حال یکی از جریانات بسیار مهمی هستند که تشیع نخستین بار به واسطه آنها به جامعه فرانسه معرفی شد. در ایران، اما بحثها بیشتر بر روی هانری کربن متمرکز است و کمتر اشارهای به استاد او لویی ماسینیون و همچنین شاگردان و پیروان کربن همچون امیرمعزی و کریستین ژامبه میشود و تفاوتها و شباهتهای به خصوص ماسینیون با پروژه کربن چندان موضوع بحث نبوده است.
در آلمان و به طور کلی فضای خارج از فرانسه نیز در سالهای اخیر مطالعات جامعهشناسی تشیع تا اندازهای رشد یافته و دیگر آن کلیتی که از اسلام در آثار کلاسیک جامعهشناسی وجود داشت و میان مذاهب مختلف درون جریان اسلامی تفکیک قایل نمیشد، مشاهده نمیشود. به ویژه بعد از انقلاب ایران و اهمیت یافتن زمینه شیعی، این تفکیک بیشتر مورد توجه قرار گرفته و آثاری نیز در این زمینه تولید شدهاند که برخی از آنها نظیر کتاب «تشیع» اثر هاینس هالم به فارسی نیز ترجمه شده است.
آنچه مسلم است اینکه مطالعات جامعهشناختی در مورد تشیع، در حال گسترش بیسابقهای است و متاسفانه همچنان ما، در این حوزه مشارکت جدی نداریم و بیشتر مصرفکنندهایم و حتی فرهنگ خودمان را هم از طریق ترجمه آثار متفکران دیگر کشورها میشناسیم. پروژه جامعهشناسی تشیع گامی برای رفع این نقاط ضعف است.
* در مقدمهای که دکتر شریعتی روی کتاب شما نوشته، به دو نکته اشاره شده است. یکی این که بیش از یک قرن است که شیعه، موضوع مطالعات علمی قرار گرفته و بیشتر مطالعات علمی نیز به تاریخ، فلسفه، کلام، فقه و... اختصاص پیدا کرده و پرداختن به جامعهشناسی شیعه، موضوع کاملا جدیدی است. طبق گفته خود شما به رغم اینکه هانری کربن و حتی آلمانیها هم در موضوع تشیع وارد شده و کار کردهاند اما در ایران جامعهشناسان، حتی دکتر شریعتی که در این زمینه آثاری دارد، اغلب سعی کردهاند به مسایل دیگر بپردازند و کمتر خود را درگیر مساله شیعه کنند. چه شده که این موضوع در این مقطع، مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است؟ آیا مسایلی مانند گذشت سی و پنج سال از انقلاب و در دست گرفتن تقریبی قدرت در لبنان و عراق توسط شیعیان در توجه نشان دادن جامعه شناسها به بررسی جامعهشناختی مساله تشیع نقشی داشته یا اتفاق دیگری رخ داده است؟
ذاکری: در شکلگیری این پروژه مسایل مختلفی دخیل بوده است. باید توجه داشته باشیم که جامعهشناسی تشیع به معنای عام آن یعنی توجه به دین واقعی موجود در جامعه و تاریخ، دینی که خارج از متون اعتقادی، کلامی، فلسفی و... در جامعه وجود داشته است، پیش از انقلاب هم به صورت جسته و گریخته وجود داشته و دغدغه کسانی همچون دکتر شریعتی بوده است.
همچنین پروژه مطالعاتی جامعهشناختی تشیع، پیش از این که به صورت رسمی در قالب این گروه آغاز شود، از آغاز پروژه اصلی فکری خانم دکتر سارا شریعتی بوده و ایشان از همان ابتدای ورود به ایران چه در قالب کلاسهای درس و چه در قالب رسالههای دانشجویی به این مباحث پرداختهاند. شکلگیری این گروه در امتداد این پروژه، به جهت انسجام یافتن بیشتر مباحث بوده است. آنچه که به طور عمومی در جامعه ایران ضرورت چنین مطالعاتی در باب تشیع را ایجاب میکند، آن است که تشیع، یکی از مهمترین اجزای شکل دهنده فرهنگ جامعه ایران در چند قرن گذشته بوده است و بدون شناخت آن، امکان شناخت سنت و فرهنگ جامعه و به طور کلی «خودمان» را نخواهیم یافت.
همچنین انقلاب را قطعا باید نقطه عطفی در توجه به تشیع در جهان دانست. مجموعه این موارد موجب میشود که زمینه شیعی در طول چند دهه گذشته به صورت مستقل اهمیت پیدا کند. تشیعی، که در منطقه جریانآفرین است و به معنایی دچار چالش با غرب میشود؛ اینها باعث میشود جهان با چهره دیگری از تشیع روبه رو شود که برخلاف مطالعات کربن و جریانات کربنی که عمدتا به وجه باطنی و معنوی اسلام توجه داشتند، کاملا سیاسی و اجتماعی است. در حقیقت، زمانی که انقلاب اسلامی ایران رخ داد، کل جریاناتی که تشیع را از طریق هانری کربن شناخته بودند، غافلگیر شدند؛ زیرا تشیعی که از طرف کربن به جامعه اروپا معرفی میشد، مذهبی به شدت باطنی، عرفانی و معنوی بود و اصلا کسی انتظار نداشت ناگهان این مذهب در عرصه سیاست و اجتماع، آن هم به شکل یک انقلاب حضور پیدا کند. پس از انقلاب ایران نیز بلافاصله جریاناتی مثل حزب الله در لبنان شکل گرفت و تحولات عراق و سوریه نیز تشیع را بیشتر در مرکز توجه قرار داد تا آنجا که حتی برخی سیاستمداران عرب از «هلال شیعی» و خطرات آن سخن گفتند.
در کنار این حوادث پراکندگی مسلمانان در اروپا در 30-40 سال گذشته و افزایش جمعیت آنها در دهه نود و بعد از آن، یعنی پدیده «دیاسپورای اسلامی» نیز باعث اهمیت یافتن اسلام به صورت عمومی در کشورهای اروپایی است. پراکندگی جمعیتی مسلمانان در کشورهای اروپایی به شدت افزایش یافته و جوامع اروپایی با مساله مهمی به نام اقلیتهای مسلمان درگیر میشوند. اقلیتهای مسلمانی که جمعها و فرهنگ خاص خود را دارند.
*فرهنگی که با فرهنگ اروپایی بسیار متمایز است.
ذاکری: دقیقا! بسیاری از آنها در فرهنگ اروپایی جذب نشدهاند، با مختصات فرهنگی خود زندگی میکنند و لائیسیته اروپایی را به چالش میکشند. از یک سو بر مفاهیمی مثل آزادی و دموکراسی که خود اروپاییها بر آن ایستادهاند، تاکید میکنند و خواهان آزادیهای فرهنگی میشوند (مانند آزادی برخورداری از حجاب، مکانهای عبادی، مدارس خاص و ...) و از طرف دیگر لائیسیتهای را که به طور مثال در فرهنگ فرانسوی جا افتاده، کاملا به چالش میکشند. همه این مسایل ضرورت مطالعه اسلام و جریانات اسلامی را ایجاب میکند.
*آیا میتوان گفت که جریان تشیع، امروز بیشتر از جریان اهل تسنن در حال به چالش کشیدن فرهنگ اروپایی بخصوص فرهنگ مدرن اروپایی است؟ نه به این معنا که با آن تضادی دارد بلکه در حال استفاده از مفاهیم آنهاست؛ آن را با همان وجه باطنی و معنویتگرای خود تلفیق میکند و می خواهد مدل جدیدی را ارائه دهد؟
ذاکری: در اینجا باید به چند نکته توجه کرد. اول اینکه همچنان اکثریت دیاسپورای اسلامی که در حال حاضر در کشورهای اروپایی حضور دارند، اهل تسنن هستند و تشیع از این نظر در اقلیت مطلق است؛ بنابراین از منظر جمعیتشناختی چالش اصلی همچنان با اهل تسنن است.
نکته دوم اینکه با وجود اینکه تشیع از لحاظ جمعیتشناختی در اقلیت است، اما از چند منظر در کانون توجه قرار میگیرد. اولین منظر که به بحث شما نزدیک میشود مساله معنا و معنویت است که مورد توجه ماسینیون و بعد از آن کربن و شاگردانش قرار گرفته و امروز سنت خود را پیدا کرده است. به دلیل این که آن سنت پدیدار شناسی فکر میکرد که در سنت شیعی پاسخی برای مساله معنایی یافته که بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا به صورت بسیار جدی مطرح بود. چون جنگ جهانی دوم نقطه عطفی برای کل فضای فرهنگی اروپاست. به این دلیل که آنطور که گفتهاند «ابتذال شر»، خود را نشان میدهد، تمام منابع معرفتی دچار عدم اعتبار میشوند، پروندهها هویدا میشود، همکاری جریانات مختلف با نازیسم آشکار میشود و در نتیجه مساله معنا به صورت جدی خود را نشان میدهد. در چنین فضایی امثال کربن که شاگرد هایدگر، متاثر از او و اولین مترجم آثار هایدگر به زبان فرانسه بودند، با تفاوتهایی پروژه هایدگر را یک گام دیگر به پیش بردند. این افراد در تداوم سنت غربی خود، با تشیع ارتباط برقرار کردند.
نکته سوم توجه به این واقعیت است که زمینه ایرانی و اسلامی کاملا با زمینه اروپایی متفاوت بود. زمینهای که در آن مدرنیته به شدتی که در اروپا ظهور پیدا کرده بود، پیدا نشده بود، اتفاقا دین در صحنه اجتماع حضور داشت، زمینه فرهنگی دینی مردم کاملا قوی، اقتدار مراجع دینی کاملا برقرار و مشروعیت آنها موضوع پرسش جدی قرار نگرفته بود. در چنین شرایطی، یک دین اجتماعی به وجود آمد که در صحنه اجتماع و سیاست کنش آفرین شد و با غرب هم دچار چالش شد. آنچه باعث شد در شاخه دیگری که شاخه جامعهشناسی باشد، به مطالعات اجتماعی تشیع توجه شود و اشخاص مختلفی برخلاف پروژه کربن بر وجوه جامعهشناختی تشیع دست بگذارند، این حضور و بروز سیاسی -اجتماعی بود. این حضور و بروز سیاسی –اجتماعی اصلا با آن تصویر باطنی و عرفانی تشیع قابل مقایسه نبود، حضور و ظهوری که هنوز هم ادامه دارد.
*می دانید سوال من معطوف به چه بود؟ میشل فوکو سال 57 وارد ایران می شود تا ببیند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. او در انتهای کتاب «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» اشاره میکند و میگوید که آنچه من برداشت کردم این است که ایرانیها به دنبال معنویت در قدرت هستند. آنچه که کربن آن را به اروپا معرفی میکرد و... سوال من این است، آیا میتوان به این شکل نگاه کرد که اروپایی ها یا اساسا جامعه شناسها فکر میکردند که این پروژه معنویت در قدرت ناکام می شود؟
ذاکری: به نظر میرسد در مورد درکی که فوکو از انقلاب ایران داشت، خلطی جدی در ایران صورت گرفته و اصلا بحث فوکو خوب فهمیده نشده است. تصوری وجود دارد که نظرگاه فوکو در رابطه با انقلاب ایران را دسته بندی کرده و معتقد است فوکو تصوری راجع به انقلاب ایران داشت که بعدها تغییر کرد و فهمید این تفکر غلط بوده است.
اما واقعیت این است که میشل فوکو در نامه به مهندس بازرگان در اوایل انقلاب که متن آن به فارسی هم ترجمه شده است، به نکته بسیار مهمی اشاره میکند. آنچه فوکو در ارتباط مذهب با قدرت میدید و در انقلاب ایران برایش جالب بود، امکانی بود که فوکو در مذهب تشیع برای محدود کردن قدرت دیده بود. این مسالهای بود که فوکو را به حیرت وا میداشت و از همان آغاز هم گونهای دوسویگی در این قضیه میدید. امکانی برای محدود کردن قدرت و امکانی دیگر برای قدرت نامحدود.
او در نامه به بازرگان، که در ابتدای شکل گیری دولت موقت و آغاز محاکمات بعد از انقلاب نوشته شده، به صراحت اشاره میکند که من در واژههایی چون حکومت اسلامی، حکومت دموکراتیک، حکومت سوسیال یا حکومت خلقی، تخم بدگمانی را به سمت واژه اسلامی، دموکراتیک، خلقی و... نمیپراکنم؛ همان واژه حکومت کافی است تا ما به قدر کافی حساس و بدگمان شویم. سپس میگوید هیچ حکومتی از الزامات حکومتداری معاف نیست، یعنی برای فوکو حکومت یک امر (حالا با مسامحه بگوییم) شری است که باید آن را به انواع مختلف محدود کرد. فوکو در مذهبی که در انقلاب ایران بروز کرده بود، آنگونه که امثال بازرگان برای فوکو شرح داده بودند، ظرفیتی برای محدود کردن قدرت مشاهده میکرد وگرنه او از همان آغاز امکان دیگری هم در قدرت مذهبی میدید و به آن توجه داشت.
*در آن بخش اول بحث منظور محدود کردن قدرت با استفاده از فرهنگ شیعی است؟
ذاکری: بله، فرهنگ شیعی که عدالت و مبارزه با ظلم، در آن بسیار مهم بود. این توضیحی بود که چنانکه فوکو خود در این نامه اشاره میکند، بازرگان به او داده بود. عین جمله فوکو خطاب به بازرگان به این شرح است «شما ميگفتيد كه حكومتي، مدعي اسلام، حقوق قابل ملاحظهاي از يك حاكميت سادهي مدني را با وظايفي مبتني بر دين، محدود ميسازد. صفت اسلامي اين حكومت آنرا پايبند ”وظايفي“ مكمل ميسازد و بايد اين پيوند ها را رعايت كند. چراكه ملت خواهد توانست مذهب مشترك را در برابر حكومت بكار گيرد. اين فكر بنظر من مهم آمد. من شخصا نسبت به اينكه حكومتها خود بخود، وظايف و الزامات خويش را مراعات كنند، كمي ترديد دارم. خير آنست كه حكومت شوندگان بتوانند برخيزند و گوشزد كنند كه حقوق خويش را بسادگي به حكومتگران واگذار نكرده اند، بلكه قصد دارند وظايف را بر آنها تحميل كنند. هيچ حكومتي نميتواند از اين وظايف اساسي سرباز زند.» (ترجمه احسان شریعتی- سایت رسمی بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی)
*آیا جلب شدن توجه جامعه شناسها به شیعه دقیقا به دنبال احیای این مساله است؟ یعنی به دنبال این هستند که کامیابی ها و ناکامیهای این مساله را کالبد شکافی کنند؟
ذاکری: جامعه شیعی ایران و تحولات تشیع در جریان انقلاب اسلامی در ابعاد مختلف آن یکی از مسایلی است که ذیل پروژه جامعهشناسی تشیع بررسی خواهد شد. بعد از انقلاب اسلامی، روحانیت، جایگاه دین و حتی اشکال دینداری، دچار تحولات جدی شدهاند. به طور مثال حتی تغییرات جدی در دین عامه مردم، فرمهای دینداری، زیارت، عزاداری، نهاد حوزه و شیوههای آموزش آن و... رخ داده است. شواهد همه این اتفاقات را در زندگی روزمره نیز میتوان دید. آنچه مورد مطالعه قرار نگرفته، کلیت این اتفاقات است. بعد از انقلاب، بسیاری از مناسک مانند اعتکاف، زیارت و... رشد پیدا کرده و مردم به آن اقبال نشان میدهند. از طرف دیگر به نظر میرسد برخی دیگر ابعاد دینداری با چالش مواجه شدهاند.
عوامل مختلفی در این تغییرات موثر بودهاند. این عوامل، موضوع مطالعه قرار نگرفته تا مشاهده شود تغییر و تحولات دین تحت تاثیر چه عوامل اجتماعی صورت میگیرد. در فضای فکری بعد از انقلاب، عمدتا با سیطره جریانات معرفتشناسانه مواجهیم، یعنی ما شاهدیم که متفکران، روشنفکران اعم از دینی و غیر دینی، فلاسفه اسلامی و غیر اسلامی ما همگی بعد از انقلاب به معرفتشناسی در اشکال مختلف روی میآورند و امر اجتماعی، تحولات و تغییرات اجتماعی و عوامل موثر بر آن، در فضاهای فکری و روشنفکری به حاشیه رفته و اغلب غایب میشود. در چنین فضایی تاریخ به تاریخ اندیشه فروکاسته میشود و اثر تحولات اجتماعی بر تغییرات دنیای اندیشه مورد غفلت قرار میگیرد و امکان شناختی جامع از تحولات اجتماعی-تاریخی از بین میرود. تاریخ اندیشه نمیتواند توضیح بدهد که چرا در دورههای زمانی معین، علیرغم وجود ظرفیتهای متکثر درون سنتهای فکری، یک شکل خاص غلبه یافته و مسلط میشود و دیگر اشکال به حاشیه میروند و ادامه نمییابند. این «جامعهشناسی معرفت» است که میتواند آن را به ما نشان دهد. لذا در مجموع، در جامعهای که از نظر ما یکی از مهمترین اجزای فرهنگ آن، دین است، غیبت جامعهشناسی تشیع مانعی مضاعف برای شناخت مختصات جامعه خواهد بود و از اینجاست که همانطور که گفتم ضرورت جامعهشناسی تشیع پیدا میشود.
*این شناسایی در دیگر حوزههای جامعه شناسی به دست نمیآید؟
ذاکری: وقتی که موضوع مطالعه آنها تشیع نباشد، به دست نمیآید. به طور مثال مطالعات خانواده، آموزش و پرورش یا جامعه شناسیشهری و سیاسی، هیچکدام دین را موضوع مطالعه قرار نمیدهند. ممکن است یک جامعهشناس سیاسی از زاویه تبعات سیاسی، مثلا به عزادرای یا... پرداخته باشد اما به هر حال تشیع، موضوع مطالعه جامع جامعهشناختی او نیست. علاوه بر آن مطالعاتی که در پروژه «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» صورت گرفته، نشان میدهد که اساسا متفکران ایرانی تاکنون چندان دین جامعه خود را موضوع اندیشه جامعهشناختی قرار ندادهاند و تعداد کتابهایی که با رویکرد جامعهشناسی به موضوع دین پرداختهاند، بسیار محدود است.
*چرا نپرداختند؟
ذاکری: دلایل مختلفی دارد؛ یکی از علتهای آن جوان بودن حوزه و رشته جامعهشناسی در ایران است، یکی دیگر از علتهای آن شکننده بودن موقعیت جامعهشناسی و مقاومتی است که دین و سیاست در برابر مطالعه جامعهشناختی دین نشان میدهند. یکی دیگر هم اهمیت کمی است که جامعهشناسان ایرانی برای موضوع مطالعه قرار دادن دین در جامعه و تاریخ قائل شدهاند.
* شما میدانید که وارد حیطهای شده اید که متولی دارد. در حال حاضر هم جامعه شناسها در حال تلاش هستند تا نظرات، دیدگاهها و یافتههای خود را ارائه دهند، فکر میکنید واکنش حوزهها به این مطالعات چه باشد و چه بوده است؟
ذاکری: اولین نکتهای که باید گفت این است که دعوای علم و دین و مقاومت دین در برابر موضوع مطالعه علمی قرار گرفتن به هیچ عنوان به زمینه شیعی و اسلامی محدود نمیشود. این اتفاقیست که در کلیه جوامع اعم از مسیحی، یهودی و... در زمانی که دین موضوع مطالعه علمی قرار گرفت، وجود داشته است. اما در دورههای بعدتر اتفاقا خود کسانی که مذهبی، کشیش و روحانی هستند، وارد شدهاند و مطالعات جامعهشناسی را برای آسیبشناسی وضعیت دینداری در جوامع خود به خدمت گرفتهاند. «گابریل لوبرا» در جامعه فرانسه مثال خوبی در این زمینه است؛ او که خود کشیش است وارد میشود و دینداری را مورد مطالعه قرار میدهد. پرسش او نیز این است که «چرا مومنین کلیسا نمیروند؟» و با روش جامعهشناسی به این پرسش پاسخ میدهد بنابراین دوران جدیدی به وجود میآید که در آن دوران اتفاقا دینداران و متولیان دین سعی میکنند جامعه شناسی را تملک کنند. البته جامعهشناسی نیز از ادعاهای بزرگ اولیه خود دست بر میدارد و همنشینی جامعهشناسی و دین را تسهیل میکند. رویکردهای پدیدارشناسانه به دین، برای نمونه در آثار اتو، الیاد و ... نیز در این نزدیکی تاثیر داشتهاند.
در جامعه ایران هم جامعهشناسی تشیع محدودیتهایی دارد که در مقدمه دکتر سارا شریعتی بر اثر بنده با عنوان «در معنا و محدودیتهای جامعهشناسی تشیع» به بخشی از آنها اشاره شده است. بخشی از این محدودیتها به این باز میگردد که در جامعه ما هم ممکن است از ناحیه دین و سیاست، واکنشها و نگرانیهایی ایجاد شود.
*تا امروز بازخوردی داشته است؟
ذاکری: از برخی موسسات و افراد حوزوی درخواستهایی برای گفتوگو وجود دارد. تلاش من برای ارجاعات فراوان مستقیم به چهرههای حاضر در دنیای سنت، جهت فراهم آوردن امکان گفت وگوی علمی با سنت بوده تا اینگونه بتوانیم سنت را بهتر و جدیتر موضوع اندیشه قرار دهیم.
*یافتهها و وجه تمایرات اصلی مطالعه شما چیست؟
ذاکری: اولین نکته اینکه فصل مطالعه آثار علامه حکیمی، با عنوان «علامه حکیمی و ضرورت حدگذاری در علم و فلسفه» پس از نگارش خدمت ایشان ارائه شد و پس از چند جلسه حضوری، بحث و گفت و گو و انجام اصلاحات توسط علامه حکیمی، نهایتا متن حاضر که در کتاب منتشر شده مورد تایید ایشان قرار گرفت و به این دلالت، این فصل در واقع شرح آرای یک متفکر برجسته تفکیکی در نسبت اسلام و علوم اجتماعی است که برای نخستین بار با تایید خود ایشان صورت گرفته است.
از این مساله گذشته مهمترین یافته من در این مطالعه این است که کلیتی که امروز به نام سنت شیعی، یا تشیع، گاه به ما عرضه میشود و به عنوان وحدتی در برابر غرب، روشنفکری یا هر چیز دیگری قرار میگیرد، در واقعیت تاریخی سنت وجود ندارد. زمانی که از سنت در حوزههای مختلف پرسش میکنیم- از جمله حوزه علم که موضوع مطالعه من بوده است- مشاهده میکنیم که چنین کلی وجود تاریخی ندارد. سنت در اثر پرسشی که با ابزارهای علومانسانی از آن میشود به اجزای خود تجزیه میشود. علتی که من عنوان کار را «مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی» گذاشتم دقیقا همین است. به دلیل این که در تاریخ، تنها یک تشیع وجود نداشته و ما سنتهای مختلف شیعی داشتهایم که در دوران درخشان ما با هم گفتوگو و در دوران انحطاط همدیگر را تکفیر میکردند. داستان سنتهای مختلف شیعی اعم از فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی، روشنفکری و جریانات مختلف تاریخی که این سنتها به وجود آوردند، داستانی است که ما باید هم به لحاظ معرفتی و هم به لحاظ اجتماعی آن را واکاوی و از سنت پرسش کنیم. آن زمان است که مشخص خواهد شد این کلی که امروز از سنت ساخته میشود و تحت عنوان تشیع به عنوان مفهوم کلی به ما عرضه میشود، بیش از این که ریشه در تاریخ داشته باشد، ریشه در سیاست دارد. در واقع، از این کلیت برای استفادههای سیاسی، دیگریسازی و حذف آن، اعم از حذف دیگریِ روشنفکر و پیشتر از آن حذف دیگریِ سنت استفاده شده و اینگونه سلطه امر سیاسی، مانع از دیده شدن تکثر درونی سنت میشود. کاری که در مطالعه ما انجام شد، این بود که با پرسش از سنت، وجوهی از تکثر درونی سنت را در رابطه با علم آشکار کردیم.
* به خود کتاب برسیم. اسم کتاب شما «مقدمه ای بر مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی» است، ذیل عنوان جامعه شناسی تشیع. شما در کتاب خود سراغ سه نفر رفتهاید و آرای سه نفر را بررسی کردهاید؛ یک فقیه، یک جامعهشناس و یک حکیم یا علامه یعنی آقای حکیمی، آقای شریعتی و آیت الله جوادی آملی. چرا به چنین ترکیبی رسیدید و اساسا چرا این سه نفر؟
ذاکری: در ابتدا تصحیح کنم؛ انتخاب آیتالله جوادی آملی برای این مطالعه، بیش از این که به شان فقاهت ایشان مربوط باشد، با شان فیلسوفی ایشان در ارتباط است، هر چند توجهی هم به وجوه فقهی آثار ایشان داشتهایم. به هر حال آیتالله جوادی آملی از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بودهاند. ایشان ذیل جریان فلسفه صدرایی، به عنوان شاگرد علامه طباطبایی و به عنوان کسی که آقای مصباح در همایش روز جهانی فلسفه از ایشان به عنوان رییس فلسفه اسلامی در عصر حاضر یاد کردند، امروز در حوزه علمیه به عنوان یک فیلسوف اسلامی شناخته میشوند. از طرف دیگر تقریبا میتوان گفت در بین فیلسوفان سنتی حوزوی مهمترین شخصی هستند که مباحث مربوط به علم را تئوریزه و دنبال کردهاند. آیتالله جوادی آملی شاگردانی نظیر حجت الاسلام والمسلین دکتر پارسانیا پرورش دادهاند که امروزه قضیه اسلامیسازی را دنبال میکنند. اهمیت ایشان از جهت نمایندگی کردن جریان فلسفه اسلامی، ورود به قضیه نسبت علم و دین و شاگردانی که در حوزه های مختلف، بحث نسبت دین و علم را دنبال میکنند، است. همچنین چهرههای این جریان به واسطه نزدیکی فکری و عملی به قدرت سیاسی، در حوزه سیاستگذاری علم نیز بعضا تاثیرگذار بودهاند.
اهمیت مکتب تفکیک در آن است که در میان جریانات سنتی، در حوزه تاریخ اندیشه وارد شده است و از تواناییهای عقل بشری پرسش میکند. در کارهای آقای حکیمی مشاهده میشود که ایشان مدام درباره علل اختلافات بین فلاسفه اسلامی پرسش میکند. از این پرسش تاریخی که «چگونه در میان فلاسفهای که همه به استفاده از عقل بشری و ابزار عقل معتقدند، تا این اندازه اختلاف به وجود آمده است؟» آقای حکیمی و مکتب تفکیک به نقد عقل بشری میرسند و این پروژهای است که تاکنون بین متفکران متعلق به حوزه سنت شیعی شروع نشده است. این پروژه برای علوم انسانی اهمیت فراوان داشته و یک پروژه بنیانگذار است، به این دلیل که محدودههای عقل بشری و در نتیجه علم و فلسفه را مشخص میکند و عقل را سر جای خود مینشاند. نگاهی به غرب نیز نشان میدهد که پروژه نقد عقل که از کانت شروع شد و بعدها در شاخههای متفاوتی ادامه پیدا کرد، یکی از بانیان اصلی شکلگیری علوم انسانی در همه سنتهای نظری است و همه متفکران علوم اجتماعی بعدها به نوعی در بنا کردن علوم انسانی در گفت وگو با کانت هستند. بر این اساس این نکته برای ما دارای اهمیت بسیار بوده است که در مکتب تفکیک، «عقل» موضوع اندیشه و پرسش قرار میگیرد و برای مشخص شدن محدودههای آن تلاش میشود. این مسالهای است که تاکنون در هیچ یک از سنتهای دیگر فکری سنتی ما اتفاق نیفتاده است و از این نظر ما حتی در مقایسه با جهان عرب هم ضعف داریم. رجوع به متفکران عرب نشان میدهد که نقد عقل مورد توجه آنها قرار گرفته است. به طور مثال عابدالجابری، کتاب «نقد عقل عربی»، ﻣﺤﻤﺪ ارﻛﻮن، «نقد عقل اسلامی» و نصر حامد ابوزید «نقد گفتمان دینی» مینویسد. همه اینها به معنایی در حال پیش بردن پروژه نقد عقل در جهان عربی هستند، اما پروژه نقد عقل تاکنون در جهان شیعی شروع نشده و عقل در سنتهای مختلف شیعی، موضوع اندیشه قرار نگرفته است.
اهمیت روشنفکری دینی و به خصوص شریعتی نیز در آن است که درک از مفاهیم پایهای چون توحید و خدا را چنان متحول میکند که در منظومه شناختی او، علوم اجتماعی نیز جایگاه مییابند. شریعتی با رفت و برگشت مدام میان سنت اسلامی و علوم انسانی جدید، در نهایت منظومهای بنا میکند که در آن «علوم اجتماعی به مثابه روش» میبایست جهت شناخت جامعه و تاریخ به کار گرفته شوند. روشنفکری دینی و شریعتی در این مطالعه، بنیانگذاران فهمی متحول از مفاهیم سنتی در پرتو آشنایی با مفاهیم اندیشه جدیداند که اگر در شرایط کنونی مورد بازخوانی و بسط قرار گیرند، افقهای فراوانی پیش روی سنت های فکری و فرهنگی تاریخی و دینی ما خواهند گشود.
در نتیجه اهمیت انتخاب این سه فرد از نظر ما از این جهت است که این سه متفکر، نماینده سه جریان هستند که سه نسبت متفاوت با علم ایجاد میکنند. مکتب تفکیک به تفکیک بین دین و علم، قائل است، روشنفکری دینی به سازگاری بین دین و علوم اجتماعی قایل میشود. حکم فلسفه صدرایی نیز در این قرائتی که ما بررسی کردیم، ناسازگاری علم و دین و ضرورت اسلامیسازی است. ما تلاش کردهایم این نسبتها و دلایل به وجود آمدنشان را با آغاز از توضیح مبانی آنها یعنی درک آنها از مفاهیمی چون عقل، علم و عینیت شروع کنیم.
*این کتاب یک کتاب مقدماتی است، درست است؟
ذاکری: بله، کل پروژه جامعهشناسی تشیع در ابتدای راه است و نیازمند مشارکت و نقد اندیشمندان حوزه علوم انسانی جهت تکمیل، تصحیح و بسط یافتن است.
* ادامه دارد؟
ذاکری: بله، علت اینکه این کتاب را «مقدمه» دانستهام این است که ما به صورت عمومی در طرح پرسش از سنت و طرح چنین مباحثی در ابتدای کار هستیم. وقتی که در ابتدای کار هستیم، همزبان کردن مجموعههای مدرن با مجموعههای سنتی کار دشواری است. استفاده از لفظهایی که گاه فقط در لفظ مشترک و در معنا متفاوت هستند، ابهام آفرین است و حوزههای گشوده نشده بسیاری در برابر پژوهشگر قرار میگیرد.
من در کار خود نشان دادهام که مفاهیمی چون علم، عقل و عینیت، هم در سنت ما و هم در علوم جدید مورد استفاده است اما واقعا این مفاهیم گاه چیزی بیش از مشترک لفظی نیستند، معناهای متفاوتی حتی در سنتهای مختلف سنت شیعی دارند و گاه به هم نزدیک و گاه از هم دور می شوند. به این دلیل ما در ابتدای یک راه هستیم که در آغاز آن، مثل هر کار دیگر، خطا و اشتباه و سوءتفاهم، بسیار است. ممکن است در ابتدای راه، مفاهیم را مسامحتا به کار بگیریم و این نیاز وجود دارد که در آینده مفاهیم بیش از پیش تدقیق شوند. یکی از وجوه پیشرفت پروژه جامعهشناسی تشیع همین تدقیق و گسترش پروژههایی است که در اینجا شروع شدهاند و باید ادامه پیدا کنند. من در کار خود اشاره کردهام که ما در این اثر به صورت مستقل، سنت فقهی یا عرفانی را موضوع مطالعه قرار ندادیم. چون این یک پایان نامه کارشناسیارشد و یک شروع بوده که باید ادامه و بسط یابد. به نظر من مطالعه دقیق سنتهای فکر شیعی نشان میدهد که درون هر یک از این سنتها هم حتی ظرفیتها و مفاهیم متعدد و متفاوتی وجود دارند. به عنوان نمونه از قرائتهای مختلف سنت فلسفه اسلامی نتایج مختلفی میتوان گرفت و نمیتوان و نباید فلسفه اسلامی را هم به یک کل واحد تقلیل داد. برای نمونه از برخی وجوه اندیشه علامه طباطبایی نظیر بحث اعتباریات یا از اندیشه دکتر مهدی حائری یزدی میتوان نتایج متفاوتی در باب علوم اجتماعی استخراج کرد. این مطالعات واقعا نیازمند آن است که پژوهشگران به شکل مطالعه موردی، افراد و سنت های مختلف را موضوع پرسش قرار دهند و ابعاد مختلف آن را شناسایی و ارزیابی کنند. آنگاه امکان آن وجود خواهد داشت که پس از گشودن ساختار هر یک از این منظومهها، تصویری کلی از آن نیز داشته باشیم.
*بازتاب این کتاب بین دانشمندان علوم اجتماعی و جامعهشناسها چه بوده است؟
ذاکری: این کار مدت چندانی نیست که منتشر شده و در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است. اما در طول دوره نگارش رساله و پس از آن تا امروز جمعی از صاحبنظران در حوزه اندیشه طرف مشورت من قرار داشته و به من لطف داشتهاند که باید از همه آنها تشکر کنم. از استاد مصطفی ملکیان که مشاور رساله بودند، از حجت الاسلام دکتر پارسانیا که داوری رساله را برعهده داشتند، از دکتر اباذری که استاد ما در دانشکده علوم اجتماعی بوده و هستند، از دکتر محمدعلی مرادی که استاد فلسفه هستند، از دکتر احسان شریعتی استاد فلسفه و افراد دیگری که از حضور و مشورت آنها استفاده کردهام. این عزیزان کمک بسیاری در نظم یافتن این کار کردند.
*گویا آقای پارسانیا چندان موافق نبودند. درست است؟
ذاکری: طبیعتا ایشان از شاگردان اصلی آیتالله جوادی آملی هستند و بسیاری از نقدهای ما را در جلسه پایاننامه نقد کردند. اما ایشان هم در جلسه دفاع تاکید داشتند که نقدهای پختهای مطرح شده است. جلسه پایان نامه من سه- چهار ساعت به طول انجامید و گفت وگویی بسیار جدی بین مباحثی که ما مطرح کرده بودیم و نظراتی که ایشان داشتند، در گرفت. من تصور میکنم بحث به هیچ عنوان در جایی که ما مطرح کردیم، خاتمه پیدا نمیکند و این یک شروع است لذا ما در جلساتی که تا امروز داشتهایم نیز سعی کردیم در یک زمینه علمی وارد شویم و گفت وگو کنیم، این گفت وگوها باید ادامه پیدا کند. همانطور که گفتم ظرفیتهای متفاوتی در سنتهای مختلف شیعی وجود دارد، من حتی در جایی که در باب آرای آقای جوادی آملی بحث میکردم، نشان دادم که گاه ظرفیتهای مثبتی در حاشیههای آرای ایشان برای حرکت به سمت علوم اجتماعی وجود دارد. ظرفیتهایی که منبعث از «عقل ظنی» اصول فقهی است و اگر تفاوت های این عقل، با عقل قطعی و یقینی فلسفی، موضوع اندیشه قرار گیرد، میتوان به کمک عقل ظنی اصول فقه، گسستی از فلسفه صدرایی و گشایشی به سوی علوم اجتماعی ایجاد کرد. البته این مسایل باید موضوع بررسی دقیقتر قرار گیرند.
منبع: شفقنا
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید