این کتابچه فراهم آمده از مباحثی است که برای جمعی از دوستداران دکتر شریعتی در فضای مجازی مطرح و آنگاه تبدیل به درسگفتار شده است.
دقیقا نیمی از کتابچه به بحثی مفهومی و تاریخی در باره روحانیت اختصاص یافته و نیمه دوم به شرح و معرفی اجمالی دیدگاه دکترشریعتی به عنوان یکی از اثرگذارترین نواندیشان دینی پرداخته که چالش فراوانی با روحانیت داشته و نهایتا تز اسلام منهای روحانیت را ارائه داده است. صفحات پایانی کتابچه نیز با پیوند این دو به جمعبندی اجمالی در رابطه با نسبت نواندیشی دینی با روحانیت اختصاص یافته است.
در مقدمه بحث اشاره شده که روحانیت هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ اجتماعی یک «مسئله» اجتماعی به معنای دقیق جامعه شناختی آن است. روحانیت هم شکل دهنده بخش مهمی از فرهنگ جامعه است یعنی فرهنگ دینی و هم شاید به همین خاطر(و دیگر کارکردهایی که در جامعه ایران از دیرباز تاریخ داشته) دارای نفوذ اجتماعی موثری بوده است. بر پایه همین دو مولفه «مسئله» روحانیت برای روشنفکرانی که نگاهی به فرهنگ و نگاهی به تغییرات اجتماعی دارند از هر دو سو دارای اهمیتی بنیادین و راهبردی است.
نیمه اول کتاب ابتدا به واژه شناسی «روحانی» و کلمات هم کاربرد توجه کرده و بعد به اجمال به تاریخچه پیدایش و کارکردهای فردی و انسانی و نیز جمعی و اجتماعی روحانیت (که در ابتدا دایره وسیعی را در بر می گرفته و سپس به مرور زمان از وسعت آن کاسته شده) پرداخته است.
موضوع مهم تر دراین بخش تشریح جایگاه روحانیت در ادیان بزرگ مانند دین زرتشت و به خصوص ادیان ابراهیمی؛ یهود و مسیحیت و اسلام است. نگارنده مدعی است در این ادیان به خصوص دین یهود و مسیحیت «رسمیت» روحانیت مبتنی بر اسنادی در درون کتاب مقدس ایشان است. اما در اسلام چنین نیست و دستاویز قابل اعتنایی در قرآن برای رسمیت بخشی به روحانیت وجود ندارد. براین اساس نظریه شریعتی مقبول است که در این باره گفته بود روحانیت «ضرورت» دارد نه«رسمیت». اما با عنایت به واقعیت تاریخی باید گفت کارکرد روحانیت در اسلام نیز تفاوت چندانی با دیگر ادیان ندارد. هرچند عدم تمرکز و فقدان نهاد مورد وفاق تصمیم گیر در اسلام بر خلاف دیگر ادیان نیز نکته ای است که شاید اینک با توجه به پدیده هایی چون داعش و برخلاف اقوال معمول، بیشتر نقیصه می نماید تا حسن.
کتابچه سپس مروری اجمالی بر تاریخ ایران در دو فراز قبل و بعد از صفویه دارد تا به ریشه های تاریخی روحانیت شیعی کنونی ایران نزدیک شود. در این رابطه به ملت سازی صفویه و دولت سازی رضا شاه اشاره می شود. دو حکومتی که علیرغم قبض و بسط هایی یکی نقش مهمی در تقویت و تثبیت روحانیت شیعی داشته و دیگری علیرغم آن که به دنبال رویکردی تعاملی- تقابلی با این نهاد دیرپای بوده اما در مجموعه سویه تقابلی اش بیشتر بوده است. این امری است که در جانشین وی یعنی محمد رضا پهلوی نیز ادامه یافته است. همچنین در این بازه زمانی حوزه علمیه قم قدرت مندتر شده و تمرکز بیشتری می یابد. مرگ آیت الله بروجردی نیز خود سرفصلی است که مباحثی را در میان نیروهای سنتی روحانیت و رفرمیست های درونی حوزه و نواندیشان دینی وقت بر میانگیزد که در کتاب مرجعیت و روحانیت منعکس می شود.
روحانیت در دوران جدید تاریخ ایران نیز ضمن رابطه تعاملی و تقابلی متقابلش با حکومت از سوی دیگر با دو رقیب جدی مواجه بوده است: یکی با نیروهای متفاوت و مدرن جامعه و نظرات و جریان های شان که گاه برتجدد و علم و گاه بر ماتریالیسم و سوسیالیسم اتکاء داشته اند. و دیگری رقیبی درونی تر و جدی تر به نام نواندیشان دینی که نقدهایی گاه بنیادین به تفکر و گاه اصل نهاد روحانیت داشته اند. هر دو نیروی رقیب متصل به اقشار مدرن جامعه هستند که به تدریج قدرتمندتر می شوند. نواندیشی دینی نیز در همین بستر پایی در این زیست جهان و پایی در دیگری دارد و نفوذ و اثرگذاری خاص و موثرتر خویش را داشته است.
شریعتی در این میان جایگاه برجسته ای دارد و بسط اجتماعی ویژه ای می یابد و بخش مهمی از طلاب به عنوان بدنه پایین تر مخروط جامعه روحانیت را نیز جذب خویش می سازد. امری که در کنار برخی استقبال ها و تیراژهای بالا و هنوز دست نیافتنی، او را دچار «نزدیک بینی» فکری و اجتماعی در رابطه با غلبه نواندیشی دینی بر تفکر سنتی روحانیت می کند. مرگ زودهنگام او و نیز انقلابی که به سرعت به پیروزی می رسد و فرایند اتفاقات پس از آن صورت مسئله روحانیت در ایران را بسی پیچیده تر می سازد.
نیمه دوم کتاب تیتروار اما به صورت گسترده به نظرات شریعتی در رابطه با روحانیت می پردازد. این قسمت با یک فاصله گذاری بین تفکر و نهاد روحانیت و از زاویه ای دیگر بین تحلیل فکری و برخورد راهبردی با روحانیت آغاز می شود. با این تذکر که خلط این دو به نتایج نادرستی در هر دو حوزه منجر خواهد شد.
نظرات شریعتی در حوزه نخست یعنی مباحث نظری شریعتی در باره روحانیت در چهار قسمت کلی (نظرات پایه ای؛ نگاه تاریخی و جامعه شناختی به کارکرد روحانیت؛ رفتارشناسی و یا نگاه روانشناختی به آنان؛ و برجسته تر ازهمه مباحث فکری و دین شناختی در تحلیل انتقادی تفکر روحانیت) آمده است. در حوزه مباحث فکری و دین شناختی مهم ترین نقدهای شریعتی به تفکر روحانیت از جمله نقد جزمیت، فرمالیسم، وابستگی و رویکرد طبقاتی و … بیان شده است. اما جمعبندی کلی از کارکرد متنوع روحانیت در برگیرنده هم کارکردهای مثبت و هم منفی این نهاد است. اما با شاخص ها و از زاویه دیدی که در این کتابچه «منظر نواندیشی دینی آرمان خواه واقع گرا» نامیده شده سویه های منفی کارکرد بر ابعاد مثبتش غلبه داشته است. هر چند روحانیت همواره حافظ همبستگی و کیان اخلاقی جامعه بوده؛ همانگونه که سلطنت دیگر نهاد دیرپای ایرانی کیان ملی را حفظ کرده است. این نهاد (سلطنت) نیز دارای همین کارکرد دوگانه بوده است.
در حوزه دوم یعنی برخوردهای راهبردی شریعتی با روحانیت نیز همین دو لایه دیده شده است. شریعتی از یکسو نزاع خویش با روحانیت را دعوای درون خانوادگی می نامد که استبداد حاکم (که شکاف و تضاد اصلی آن مرحله مبارزاتی بوده) نباید از آن سوء استفاده کند. اما از سوی دیگر بیش و پیش از هر چیز به مسئله تزویر و استحمار بها می دهد و با تفکر روحانیت و کارکردهای منفی این نهاد درگیر میشود. و باز در همین عرصه نیز ضمن اینکه او از نهاد روحانیت و از اینکه اقدامی مثبت و همسو با نوسازی و بهبودی جامعه انجام دهد، ناامید است و چشم امید داشتن به آنهارا نوعی ساده لوحی می داند(و حتی می گوید اگر آبی نمی آورند سبویمان را نشکنند باید سپاسگزارشان بود)، اما باز به طور عکس به طلاب بیشتر از دانشجویان امیدوار است و آنها (طلاب به همراه دانشجویان و رنجدیدگان و آزادگان)، را وارثان خود می داند. گویی در رابطه با نهاد روحانیت نیز ضمن نقد شدید راس و لایه های فوقانی مخروط جامعه روحانیت به لایه های پایینی که خود نیز نفوذ فراوانی در میان آنان یافته بود بسیار امیدوار است. و حتی امیدوار و معتقد است اسلام آینده دیگر اسلام ملا و مفاتیح نخواهد بود و طلاب نیز کورکورانه از نظرات بالایی ها اطاعت نخواهند کرد. امیدی که بی زمینه و مبنا هم نبود اما به شدت اغراق شده و خوش بینانه و نزدیک بینانه می نمود.
بخش جمع بندی پایانی کتابچه اما بیان می کند که تحلیل ها و توقعات شریعتی هم درست بود و هم نادرست و هم به وقوع پیوست و هم چنین نشد. چرا که مرگ او و رخداد انقلاب و حکومت روحانیت برآمده پس از انقلاب همه چیز را پیچیده تر کرد. در اینجا روحانیون بعد از انقلاب به چهار دسته تقسیم میشوند…
اما طلاب و روحانیونی که شریعتی خوش بینانه تصور میکرد آنها ذیل نواندیشی دینی قرار خواهند گرفت با مدتی فاصله و وفقه ای تاریخی دوباره سر بر می آورند و از تک افراد زمان شریعتی به یک جریان هم تبدیل می شوند. اما آنها رفرمیستهایی درون حوزوی هستند که خود را مستقل می دانند و نگاهی انتقادی نیز به نواندیشان دینی زمانه خود (در پس از انقلاب) دارند. نواندیشانی که بررسی کارنامه آنها و استراتژی فرهنگی شان خود موضوعی مستقل است.
هم چنین تحلیل مندرج دراین کتابچه شرح داده است که منظور شریعتی از «اسلام» منهای روحانیت؛ «جامعه» منهای روحانیت نبوده است. این تز بدنبال رفع انحصار و متولی گری روحانیت در ارائه اسلام و به عبارتی نقض قرائت رسمی از دین بوده است. با این تفسیر، شریعتی اینک به گونه دیگری به مقصود خود رسیده است.
نکته پایانی اینکه برخورد انتقادی شریعتی با تفکر روحانیت (ضمن آنکه از هر رفرم و هر روحانی رفرمیستی در زمانه خود به شدت و حتی با مبالغه و افراط حمایت و تجلیل می کرد) می بایست تداوم یابد. همانگونه که رابطه انتقادی- حمایتی راهبردی نیز با روحانیون رفرمیست باید چنین باشد.
در این بخش از کتابچه این نکته مطرح می شود که نزدیک بینی قبل از انقلاب در «کم بینی» روحانیون و تصور نادرست غلبه نواندیشان دینی بر روحانیون اینک نباید به صورت وارونه در جامعه پسا انقلاب و پسا جمهوری اسلامی با «بزرگ بینی» روحانیت و اغراق در نفوذ اجتماعی آنان تکرار شود و جامعه به شدت متکثر کنونی ایران و پویشهای درونی آن تحت تاثیر هیمنه سیاسی روحانیون حاکم و سیاست زدگی های کوتاه مدت نادیده بماند. تحقیقات میدانی نیز همگی بیانگر همین کاهش (و نه البته از بین رفتن) نفوذ روحانیون و تکثر یافتگی گسترده جامعه ایران در همه حوزه های سیاسی و فرهنگی و دینی و سبک زندگی و… است.
براساس مجموعه مطالب بخش های گوناگون؛ در پایان نیزاین مبحث مطرح می شود که پروژه نواندیشی دینی همچنان باید میانداری خود بین دو جهان سنتی و مدرن و اقشار متصل به هر دو را حفظ کند. گفت و گو با هر دو سو و حمایت فکری و راهبردی از هر دو و از جمله روحانیون رفرمیستی که می توانند با نظرات و بعضا فتاوای مثبت و انسانی و مدنی خود به مسیر تحول در ایران یاری رسانند امری ضروری است که از دیرباز نیز، هم به صورت نظری و هم در میدان عمل مورد توجه نواندیشان دینی بوده است. به هر روی نواندیشی دینی نباید با سیاست زدگی های روزمره اصل پروژه خود را فراموش کند و با تعریف خود پشت روحانیون رفرمیست و تقلیل اهداف خود برای نوزایی فرهنگی در حد رفرم های فقهی، در واقع دست به انحلال خود بزند. رویکرد محافظه کارانه ای (به معنای جامعه شناختی اش) در داخل کشور در همین رابطه شکل گرفته است که هم در حوزه تفکر و هم در حوزه راهبرد به نقد نواندیشی دینی (و باصطلاح به نفع اصلاح طلبی حوزوی) می پردازد و گاه به نتایج شگفت و بعضا قابل تامل! سیاسی نیز می انجامد. در حالی که این دو گانه غیر واقعی است و در طول حیات نواندیشی دینی به خصوص قبل از انقلاب ضمن حفظ هویت و استقلال طرفین اما معمولا روابط فکری و راهبردی حسنه ای بین این دو برقرار بوده است.
بعضی نیز در نقد ملی –مذهبی ها (و در واقع نواندیشان دینی) معتقدند آنها راه را بیراهه رفته اند و اصلاح تفکر دینی کار روحانیون است و این امر باید در داخل حوزه ها صورت گیرد. جمعبندی این کتابچه این است که وظیفه نواندیشی دینی و رفرمیسم حوزوی متفاوت است و پروژه نواندیشی دینی نیزاز بیرون بیشترین اثر را بر رفرمیسم حوزوی گذاشته است. نسبت این دو نحله در سه حوزه بینش و منبع و روش و اشتراکات و اختلافات شان نیز به اجمال مورد توجه قرار گرفته است. دو نحله ای که علیرغم روش شناسی نسبتا متفاوت شان اما در مبحث «مقاصد الشریعه و یا «علل الشرایع» حوزوی و نگاه تاریخی و تاریخی – الهامی نواندیشان دینی می توانند نقطه تلاقی و تعامل مشترک بیابند. همانگونه که در عرصه سیاست و اجتماع نیز متحد استراتژیک یکدیگر باشند. اما در کل همانگونه که در سیاست، در عرصه اندیشه نیز نواندیشان دینی تحول خواه اند نه اصلاح طلب!
منبع: سایت شخصی نویسنده