از کودکی، در ده روز آغاز ماه محرم، در مجالس عزاداری مختلفی در محلات گوناگون تهران شرکت کردهام. از مجالس عزاداری محله پیروزی و شکوفه در جنوب شرقی تهران گرفته تا عزاداریهای محله سعادتآباد در شمال غرب تهران. مکان برگزاری این جلسات هم متمایز بوده است: اغلب در چادرهای موقتی هیئتها که در فضاهای باز محلات برپا میشد، برخی در امامزادهها، برخی در منازل و برخی در بناهای ثابت حسینهها. این یادداشت، یک روایت از تجربه شخصی من به عنوان یک زن، از حضور در تکیهها و مراسم عزاداری عاشورا و تجربه متفاوتی است که محرم سال گذشته برایم رخ داد. بسیاری از آن چیزی که وصف میشود ممکن است برای خواننده آشنا باشد. کما اینکه کلیات دو شیوه عزاداری که در ادامه وصف میشود هر کدام به صورت مجزا پیش از این نیز برای من هم آشنا بود، اما آنچه برایم قابل توجه است، تمایزی است که ناگهان میان این دو و در مقایسه با یکدیگر به چشمم آمد.
در مجالس مختلفی که شرکت میکردم میدیدم که با وجود تفاوتهایی در انتخاب سخنرانان، نسبت میان وعظ و مداحی، شیوه پذیرایی و ... دیده میشد، همه در یک چیز نکته اشتراک داشتند: در اغلب موارد, عزاداران زن و مرد توسط یک پرده یا دیوار از یکدیگر جدا میشوند و صدای واعظ و مداح، از بخش مردان توسط بلندگو به زنان میرسد. ما پشت دیوار و پرده مینشستیم و صدای واعظ و مداح، همخوانی مردان عزادار با یکدیگر در همراهی با مداح و صدای برخورد دستان آنها با سینهشان را میشنیدیم. از تک جملات مداح و صداهایی که میشنیدیم میتوانستیم تصور و تخیل کنیم که در بخش مردانه مراسم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است: متوجه میشدیم که تقریبا در تمام طول سینهزنی، مردان ایستادهاند... الان باید یک حلقه بزرگ را تشکیل داده باشند... الان به صورت صف پشت هم ایستادهاند... الان در حال چرخیدن هستند... الان شور سینهزدنها بیشتر شده است... الان صدای عزاداران در همخوانی با مداح بلندتر شده است و ...
ما زنان در این سو همگی در سر جایمان نشسته بودیم و تنها گوش میکردیم. سینه زدن زنان معمولا آنقدر ملایم و بیجان است که بعضا از حد تکان خوردن آرام انگشتان در شعاعی محدود بیشتر نمیشود. گه گاه زنان با صدایی بسیار آرام با مردان همخوانی میکردند که به سختی شنیده میشد. خصوصا وقتی زنان و مردان تنها توسط یک پرده از یکدیگر جدا شده بودند. چیزی که بسیار برایم جلب توجه میکرد این بود که اغلب موارد، در اواسط قسمت سینهزنی مراسم، زنان ارتباط خود را با وقایعی که در بخش مردانه میگذشت به کلی از دست میدادند و در گعدهها و حلقههای کوچک، شروع به حرف زدن میکردند. این تنها «شنونده» بودن، در بخش «سینهزنی» از «روضهخوانی» شدیدتر بود. در میان روضهخوانی، صدای گریه زنان بلند میشد. اما در سینهزنی معمولا کسی گریه نمیکرد و همین مشارکت نیز به حداقل میرسید. مجالسی هم بودهام که پردهای میان زنان و مردان نبوده است؛ زنان در ردیفهای پشت سر مردان مینشستند و میتوانستند واعظ و مداحی که در جلوی جمعیت نشسته بود را ببینند. با این وجود، این مساله تفاوتی در «تماشاچی» بودن ما ایجاد نمیکرد. نمونه مشهور این شکل از مراسم، برخی عزاداریهاییست که در مسجد حظیره یزد برگزار میشود. مراسمی که توسط هیئتهایی مانند شیخداد و بعثت، با زیبایی و هماهنگی متمایزی چه به لحاظ صورت و چه محتوا برگزار میشود. با این وجود، این مراسم نیز در این نکته تفاوتی با آن چه گفته شد ندارند. مردان روی زمین در صفهایی منظم ایستادهاند و در کمال هماهنگی سینه میزنند و اشعار را میخوانند. زنان در یک طبقه بالاتر، در فضایی مانند بالکن تالارهای اجرای نمایش و موسیقی ایستادهاند و عزاداری مردان را تنها تماشا میکنند. این نکته، طبعا شامل مجالس منحصرا زنانه که به صورت خصوصی و مرتب در خانهها برگزار میشود نیست، اما این مراسم از آنجا که به صورت خصوصی در منازل برگزار میشوند، نقض این مشاهده در نسبت فعالیت زنان و مردان در مجالس عزاداری عمومی نیستند.
به هر صورت، این مساله انقدر برایم تکرار شده بود که تصویر زنان به عنوان تماشاچیان و شنوندگانی تقریبا منفعل در مجالس عزاداری برایم به یک تصویر آشنا و بدیهی تبدیل شده بود. تا محرم سال گذشته، که برای نخستین بار در روز عاشورا به منطقه بازار و اطراف آن رفتم و در نزدیکی چهارراه گلوبندک، به دستهای بزرگ از عزاداران و خیمهای بسیار بزرگ برخوردیم که قرار بود در ساعتی مشخص سوزانده شود. این عزاداران، اعضای هیئت کربلاییها بودند و که بدنه اصلی آنها را عراقیهای مقیم ایران تشکیل میدهند. مراسم مانند باقی دستههای عزاداری دو بخش بود: بخشی که در فضای آزاد در خیابان است و ادامه مراسم عزاداری درون حسینیه. آن چیزی که همیشه در دستههای عزاداری خیابان دیده بودم این بود که مردان سینه یا زنجیر میزدند و زنان در کناری مردان را تماشا میکردند. اما چیزی که اینجا دیدم متفاوت بود: به جز زنانی که در کنار خیابان در حجم زیاد حلوا میپختند، برای اولین بار دیدم که پشت سر مردان دسته عزاداران، جمعیت بسیار زیادی زنان با چادرهای مشکی بر سر در حالی که پرچمهای سبزرنگ بزرگی در دست داشتند حرکت میکردند؛ مشابه مردان بر سر میزدند و همزمان با صدای بلند و هماهنگ «حیدر حیدر» و «لبیک یا حسین» میگفتند و ناله و فریاد میزدند. بعد از اتمام مراسم عزاداری در خیابان، دسته هیئت به داخل حسینیه حرکت کرد. ورودی زنان و مردان حسینه کربلاییها از یکدیگر کاملا جداست. من کمی دیرتر وارد مجلس شدم، زمانی که سالن کاملا پر شده بود. به محض ورود، با صحنهای کاملا متفاوت با چیزی که در تمام طول این سالها دیده بودم مواجه شدم: هیچ زنی ننشسته بود. زنان در صفهایی پشت هم ایستاده بودند. صدای مداحی و عزاداری بخش مردان در این سالن شنیده نمیشد و با وجود اینکه هر دو سالن، مجلس عزاداری حسینه کربلاییها و به صورت عمومی بود، دو مجلس به کلی از یکدیگر مستقل بودند. مداح این مجلس یک زن بود. لحظهای که جمعیت هماهنگ و با صدایی ملتهب و حزین شروع به همخوانی با مداح مجلس کردند، ناگهان به نحوی مجذوب نیروی جمع شدم که به سختی قابل وصف است. جمعیت کثیر زنان در صف، با موهایی آشفته که در هوا پراکنده میشد دستهای خود را بالا میبردند و با صدایی بلند و قدرتمند، با چنان حزنی همخوانی میکردند که حس میکردم تقریبا محال است کسی چنین صحنهای را ببیند و از شدت قدرتمندی، اثرگذاری، هماهنگی و شورمندی این عزاداری زنانه بر جا میخکوب نشود. بخشی از مناسکی که میدیدم، مشابه مناسک معمول عزاداری زنان عرب در سوگواریهای عمومی و غیرمذهبی بود که پیش از این با آنها آشنا بودم: در جلوی زنانی که به صف ایستاده بودند، یک دایره بزرگ تشکیل شده بود، زنان در دایره «لطم» میزدند و آرام به سمت راست حرکت میکردند، خم میشدند و موهایشان در هوا و به سمت پایین با شتاب پریشان میشد. زنانی که در صف بودند، به جای سینهزنی بر سر میزدند و مداوما همزمان با سر زدن و تکرار ابیات بالا و پایین میپریدند. با این وجود، آنچه این صحنهها را برایم متمایز میکرد این بود که برای اولین بار در محرم به حسینیهای رفته بودم که زنان در آن نه صرفا تماشاگران و شنوندههای منفعل عزاداری مردانه، که خود کنشگرانی فعال بودند، چه در خیابان و چه در ساختمان یک حسینیه بزرگ در شهر[1]. این مشاهده، برای نخستین بار تصویر من را از نقش زنان در مناسک عزاداری محرم تغییر داد و آنچه این تجربه را به لحاظ شخصی برایم متمایز ساخت، شورمندی یک سوگواری مذهبی کاملا زنانه خارج از منازل شخصی، زیباتر بودن نسبی اشعاری که زنان میخواندند نسبت به اغلب مداحیهای جدید مردان که شنیده بودم و به طور کلی، تجربه حضور و مشاهده از نزدیک مناسکی جمعی بود که بدن و زبان مشارکتکنندگان، هماهنگ و شورمندانه در حرکت فیزیکی است. چیزی که تا به حال یا در قاب تلویزیون از مجالس مردانه دیدم بودم و یا در مجالس زنانه آن را تصور کرده بودم.
[1] در یک گمان اولیه، به نظر میرسد بیشترین نمود انفعال و حاشیهای بودن نسبی زنان در مناسک عزاداری محرم، مربوط به مناطق مرکزی ایران است. علاوه بر وصفی که از عزاداری زنان عرب رفت، میتوان به این نکته اشاره کرد که بوشهر، از معدود مناطقی در ایران است که در تعزیهخوانی، نقش زنان را خود زنان ابفا میکنند. از دیگر مناطقی که زنان نقشی فعال دارند، ایلام است که مراسمی با عنوان «چایینه»، در میدانهای عمومی توسط زنان برگزار میشود. معرفی کوتاهی از این مراسم را میتوانید در اینجا بخوانید: yon.ir/DolA9
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید