محقق: ثمره صفیخانی
محل تحصیل: دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم اجتماعی و علوم ارتباطات، گروه پژوهشگری، گرایش جامعهشناسی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد. تاریخ دفاع: ۱۳۸۹
استاد راهنما: دکتر امیر نیکپی، عضو هیت علمی دانشگاه شهید بهشتی
استاد مشاور: دکتر طاهره قادری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده: این تحقیق با هدف بررسی تحول صورت گرفته در تفسیر غالب از آموزه غیبت (غیبت امام دوازدهم شیعیان) در دوران تاریخی معاصر انجام شده است. وجه ممیزه دوران تاریخی معاصر از دوران قبل از آن، گسترش مناسبات مدرن در سطوح گوناگون جامعه و نقطه شروع آن انقلاب سفید در نظر گرفته شد. دوران مورد مطالعه به سه بازه زمانی ۱. از انقلاب سفید تا انقلاب ۵۷، ۲. از انقلاب ۵۷ تا پایان جنگ و ۳. از پایان جنگ تاکنون تقسیم گشت. در این تحقیق تفاسیر صورت گرفته از آموزه غیبت از دریچه جامعهشناسی معرفت مورد مطالعه قرار گرفتند. فرض بر آن بود که رابطهای میان تفسیر غالب از آموزه غیبت در یک بازه زمانی و شرایط اجتماعی خاص آن بازه زمانی وجود دارد و این رابطه با کمک مفهوم «انگاره اجتماعی» توضیح داده شد.
تلاش شد تا در هر بازه زمانی شرایط اجتماعی در سه حوزه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توصیف شود، پیامدهای احتمالی این شرایط بر گروههای اجتماعی مختلف مورد بررسی قرار گرفت و انگاره اجتماعی در آن بازه زمانی با توجه به این شرایط ترسیم گشت، در ادامه به تفاسیری پرداخته شد که در آن دوره از آموزه غیبت شده بود. مولفههای اصلی تفاسیر حسین نوری طبری، علی شریعتی، مرتضی مطهری و آیتالله خمینی از طریق تحلیل محتوای متونی که با محوریت آموزه غبیت منتسب به ایشان منتشر شده بود، تعیین گردید و در ارتباط با تفسیری که در زمان اکنون (سال ۱۳۸۹) از آموزه غیبت میشود، با ۲۲ نفر از حاملان این تفسیر که به زیارت مسجد جمکران میرفتند، مصاحبه عمیق نیمهساختیافته صورت گرفت. با تعیین نسبت موجود میان تفاسیر صورت گرفته در این دوره تاریخی و چگونگی انگاره اجتماعی در سه بازه زمانی پیشگفته، غالب بودن یک تفسیر نشان داده شد.
نشان داده شد که از انقلاب سفید تا انقلاب ۵۷، شرایط اجتماعی به گونهای بوده است که باعث شده تا تفسیری از آموزه غیبت صورت گیرد که آن را تبدیل به یک معرفت اتوپیایی کرده و وارد انگاره اجتماعی آن زمان کند، از انقلاب ۵۷ تا پایان جنگ با عراق، شرایط اجتماعی به گونهای بوده است که تفسیری ایدئولوژیک از آموزه غیبت غالب شده و باعث شده که این معرفت دینی به عنوان یک معرفت ایدئولوژیک همچنان در انگاره اجتماعی باقی بماند و از پایان جنگ تاکنون، شرایط اجتماعی به گونهای بوده است که دو نوع تفسیر از آموزه غیبت به طور همزمان وجود دارد و اکنون نمیتوان از غالب بودن یک تفسیر سخن گفت؛ ۱. تفسیر رسمی و ۲. تفسیر غیررسمی. تفسیری رسمی همچنان به مانند تفسیر غالب در بازه زمانی پیشین است و تفسیر غیررسمی، تفسیری است که آموزه غیبت را تبدیل به یک معرفت غیر ایدئولوژیک و غیر اتوپیایی کرده و از انگاره اجتماعی این زمان خارج میکند.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید