طرح مسئله
قبل از قرن بیستم و "دوره مدرن" زنان ایرانی، بر خلاف آنچه برخی میپندارند، در عرصههای اجتماعی حضور و مشارکت داشتهاند، اما سطح و نوع این مشارکت در عصر مدرن تغییر میکند و ابعاد تازهای مییابد تا آنجا که به یکی از مسائل مهم جامعه معاصر ایران بدل میشود. پس از پیروزی انقلاب این مساله وجوه تازهتری هم مییابد. گذشته از حضور زنان در انقلاب و دوران جنگ، سیاستهای توسعه و نوسازی اعمال شده در ایران از آغاز دوره موسوم به سازندگی تا امروز مجالی فراهم آورده است تا زنان عرصههای مختلفِ حیات اجتماعی را در نوردند. سیاستهای توسعه و نوسازی پس از انقلاب تا آن حد در وضعیت زنان تغییر ایجاد کرده است که میتوان مدعی شد کمتر بخشی از جامعه از آن برکنار بوده است. به موازات حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی اعم از دانشگاه و اقتصاد و هنر و صنعت و ورزش و حتی مدیریت اجرایی کشور، نگرشها و خواستها و بینشهای تازهای در میان آنان و به طور کلی در جامعه پدیدار شده است. امروز دیگر پناهبردن به کلیشههایی مانند "زن سنتی" و "زن مدرن" یا "خانواده سنتی" و "خانواده مدرن" نمیتواند پاسخگوی پیچیدگی وضعیت موجود باشد.
به این ترتیب ما در ایران معاصر پس از انقلاب و از جمله در دو دهه اخیر با نوعی "مساله زنان" روبرو بودهایم که هم در زندگی روزمره، هم در مباحث فکری و نظری و هم در خواستهای مسئولان ارشد نظام بازتاب آن را میتوان مشاهده کرد. یکی از وجوه مهم این مساله، مواجهه خودِ زنان با این وضعیت است. مساله این است که آنها به عنوان سوژههای اصلی چگونه آنرا تجربه کردهاند؟ طرز تلقی آنان، نقشهای اجتماعی که بر عهده گرفتهاند یا برای خود قائل هستند، خواستها و ایدهآلهایشان، کامیابیها و ناکامیهایشان و نظایر آن سویههای مهم این مساله هستند. اما البته زنان ایرانی تجربه کاملاً یکسان و مشابهی ندارند. طبقه اجتماعی، قومیت، خاستگاه خانوادگی و عوامل دیگر به این تجربه تنوع میبخشند، بنابراین بسیار مهم است که تجارب بخشهای مختلف زنان ایرانی منعکس شود. زنان حوزوی را میتوان یکی از گروههای مهم در این زمینه تلقی کرد.
مساله آمیز بودن جایگاه آنان لزوماً از آن برنمیخیزد که در آن دوگانه ای که برخی میان سنت و مدرنیته ترسیم میکنند، آنها دقیقاً بر لبه این شکاف ایستادهاند، بلکه مهمتر آنست که این زنان نماینده تجارب اجتماعی قشر مهمی از زنان ایرانی هستند. آنها میخواهند در جامعه حضور داشته باشند اما "ضوابط دینی" و معیارهای سنتی را هم ارج بنهند. مساله فقط گسترش نسبی مراکز حوزوی بانوان نیست، بلکه مهمتر از آن مساله این است که آنها نماینده یک طرز تفکر و در واقع حتی پیشنهاد برای "زن ایرانی" هستند؛ پیشنهادی که میتواند برای بخشهایی از جامعه ایران جدی تلقی شود. به عبارت سادهتر ورای تعداد و کمیت این افراد، آنها با گفتمانی پیوند دارند که در جامعه ایران چه در سطوح فوقانی سیاستگذاری و چه در لایههای اجتماعی هوادارانی دارد.
در عین حال، گستردگی نسبی "حوزههای علمیه خواهران" مساله تاثیرپذیری آنها از زمینه اجتماعی را نیز پیش میکشد. طبیعی است که یک حوزه بانوان در شمال تهران با حوزه دیگری در یک شهرستان، در عین مشابهتهایی که وجود دارد، تفاوتهایی نیز داشته باشند. همه اینها زنان حوزوی را در جایگاه یک مساله قابل طرح و بررسی مینشاند، بویژه آنکه در جهان آکادمیک صدای این گروه بازتابی نیافته است و "خواستها و مطالبات زنان" عمدتاً در چارچوبهای دیگری طرح شده است. در فضای آکادمیک و در محافل فکری مختلف تصویر روشنی از این گروه که بههرحال بخشی از زنان ایرانی هستند وجود ندارد. حتی میتوان گفت تصویری مخدوش از این گروه وجود دارد که در برخی موارد رسانههای رسمی نیز در برساختن این تصویر نادرست سهیم هستند. ارائه تصویری حتیالمقدور فاقد هرگونه سوءگیری و توام با بیطرفی ارزشی از نوع مواجهه این زنان با تحولات و مسائل اجتماعی و تصویری که از زندگی اجتماعی دارند و نقشی که برای خود قائلاند و تلقی آنان از قوانین و احکام فقهی مرتبط با زنان و نظایر آن از زاویه دید خود این افراد، گامی است در جهت ثبت و تحلیل تجارب و دیدگاههای بخشی از زنان ایرانی که هم از دیدگاهها و تجربه بخشی از جامعه پرده برمیدارد و هم میتواند در فهم آنچه در لایههای مختلف جامعه میگذرد کارگر افتد و به این ترتیب، به سهم خود در جهت شناخت دقیقتر جامعه ایران و تحولات اجتماعی آن نقشی داشته باشد. البته در مطالعات علوم اجتماعی محقق به واسطه "ربط ارزشی و علاقه علمی" خود به انتخاب و تحلیل یک موضوع مشخص اما مساله تحقیق تنها از تجربه زیسته محقق بر نمی خیزد، بلکه این سئوال که آیا زن حوزوی در وضعیت خاص و ویژه و متمایزی است و اگر نیست چطور می توان آن را تیپ اجتماعی اجتماعی و فرهنگی ایران توضیح داد و اگر هست مشخصات این تیپ اجتماعی چیست یک مساله قابل بحث است که در پژوهش های موجود پاسخی برای آن وجود ندارد و در مطالعات و تحقیقات اولیه نگارنده و در گفتگوهایی که با صاحبنظران انجام شد این وجه مساله آمیز کاملا به چشم می آمد. پس هم در سطح نظری و هم به عنوان بحثی انضمامی می توان از مسالهآمیز بودن موضوع این تحقیق دفاع کرد.
در این تحقیق، حوزۀ علمیۀ خواهران چیذر به عنوان نمونۀ مورد بررسی انتخاب شده است. انتخاب یک نمونۀ خاص با انگیزۀ تمرکز بیشتر بر موضوع تحقیق و بررسی همهجانبه و کاملتر آن انجام شد. طبعاً انتظار میرفت حوزۀ علمیۀ خواهران قم به عنوان نمونۀ اصلی انتخاب شود، اما به دلایلی حوزۀ علمیۀ خواهران چیذر ترجیح داده شد. دلیل اصلی دشواری و تنگناهای نگارنده برای دسترسی به حوزۀ علمیۀ خواهران قم بود که پژوهش گسترده و جامع را با توجه به اهداف تحقیق منتفی یا دشوار میساخت. البته دلایل دیگری نیز وجود دارد، از جمله اینکه تلقی شوند، آنگاه تیپ اجتماعی به عنوان یک گروه اجتماعی ویژه یا یک زنان حوزوی اگر قرار باشد گذشته از حوزۀ اصلی قم در سایر حوزهها نیز باید مشخصات این تیپ اجتماعی را بازیافت. اتفاقاً از برخی بهتر میتوانند جایگاه اجتماعی بانوان حوزوی و خاستگاه و پیوندهای اجتماعی فرعی لحاظ حوزههای علمیۀ آنان را آشکار سازند. از این بابت حوزۀ علمیۀ خواهران چیذر دارای مزیتهایی به عنوان نمونۀ تحقیق است که در در ادامه به آن اشاره خواهد شد. البته این نکته نیز شایستۀ یادآوری است که جهت تکمیل دادهها و آشنایی با فضای کلی حوزههای علمیۀ خواهران و تدقیق مباحث با برخی از بانوانی که در حوزۀ علمیۀ قم مشغول تحصیل هستند نیز مصاحبه شده است.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید