گرچه تاسیس حزب و دستهجات سیاسی در ایران به آستانهی مشروطه بازمیگردد، اما تنها حزب توده که در سدهی جاری شمسی تاسیس شد، نمونهی واقعی یک حزب سیاسی بود. اما رویهی در پیش گرفتهشده توسط این حزب، آسیبی جدی به حافظهی ایرانیان و روحانیت در خصوص حزبگرایی وارد آورد. گرایش حزب توده به کمونیسم و احساس خطر اقشار مذهبی و مراجع از نفوذ کمونیسم در کشور، سبب شد که یکی از جهتگیریهای اصلی آیتالله بروجردی، مبارزه با حزب توده باشد. علاوه بر کارنامهی حزب توده که آسیبی جدی بر تلقی مرجعیت از احزاب وارد آورد، مشی کنارهگیری سیاسی غالب در حوزههای علمیهی شیعه، عامل دیگری بود که مانع برقراری ارتباط موثر علما و مراجع با احزاب سیاسی میشد. مراجع و روحانیانی که رویکرد سیاسی داشتند،شان روحانیت را فراتر از همکاری با احزاب میدانستند؛ از منظر آنها، روحانیت دارای گستره و فراگیریای است که آنها را ورای احزاب قرار میدهد. بدین ترتیب، هم از منظر مرجعیت قائل به کنارهگیری سیاسی و هم از منظر مرجعیت سیاسی، احزاب سیاسی، نیروهای مثبت و موثری در جامعه تلقی نشدهاند. پس از آیتالله بروجردی، در حالی که گرایش به کنارهگیری از سیاست در حوزهی علمیهی نجف به قوت برقرار بود، تاسیس حزبی با نام «نهضت آزادی ایران» توسط چهرههای موجه و دینداری نظیر آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی سبب شد که روابط تیره و سرد مراجع با احزاب، به طور نسبی ترمیم گردد. همراهی نهضت آزادی با مرجعیت در مقابله با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به تحکیم روابط مذکور یاری رساند؛ آنگونه که محاکمهی سران این حزب پس از اعتراض به رفراندوم لوایح ششگانه، سبب اعتراضهای گستردهی مراجعی نظیر آیات شریعتمداری، سید صادق روحانی، مرعشی نجفی، میلانی و خمینی شد. اما در همین دوران شاهد هستیم که تاسیس احزاب حکومتساختهای نظیر رستاخیز و ایران نوین با مقابلهی مراجع تقلید مواجه میشود و اکثر قریب به اتفاق مراجع، هرگونه مشارکت در این احزاب را حرام اعلام میکنند.
با وقوع انقلاب در ایران، بیش از پیش شاهد ارتباط نزدیک و تنگاتنگ بخشی از مرجعیت با احزاب هستیم. گروهی از هواداران آیتالله خمینی حزب «جمهوری اسلامی» را تاسیس میکنند. گروهی از هواداران آیتالله شریعتمداری نیز حزب «خلق مسلمان جمهوری اسلامی» را تشکیل میدهد. بدین ترتیب نزدیکان دو تن از مراجع تقلید خود منشاء تاسیس احزاب سیاسی میشوند. تحرکات حزب خلق مسلمان و رقابت بر سر قدرت، در نهایت با حذف و انحلال این حزب توسط نیروهای حاکم پایان مییابد. پس از آن برخی از دیگر احزاب کشور نیز یک به یک با حذف و انحلال مواجه میشوند. حزب جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست و در نهایت در سال ۱۳۶۶ رسماً اعلام انحلال میکند. اتفاقاتی که در طی این سالها رخ میدهد، مجدداً حزبگرایی را در حاشیه قرار داده و اختلاف و نزاع بر سر قدرت به عنوان تصور رایج از احزاب تسلط مییابد و همان انگارههای رایج در رابطهی مرجعیت با احزاب کهشان روحانیت و مرجعیت را ورای همراهی با احزاب سیاسی تلقی میکند، مجدداً غالب میگردد به گونهای که دبیر کل جامعهی روحانیت مبارز که یک تشکلی با ماهیت حزبی است، با این استدلال کهشان روحانیت فراگیرتر از یک حزب سیاسی است، به وزارت کشور اجازه نمیدهد که این تشکل را به عنوان حزب ثبت نماید. در دوران متاخر، سه گرایش درون مرجعیت ایران نسبت به احزاب حاضر است: مرجعیت بیاعتنا به عرصهی سیاست، ادامهدهندهی همان خطمشی آیتالله بروجردی است و رابطهای با احزاب ندارند. مراجع همسو با سیاستهای حاکم، غالباً با برخی احزاب اصولگرا (نظیر موتلفهی اسلامی) دیدار و تعاملهایی دارند. مراجع منتقد نیز غالباً پذیرای احزاب سیاسی اصلاح طلب هستند. گرایشهای مشابهی نیز در مرجعیت عراق و لبنان قابل مشاهده است در دورهی متاخر، مناسبات مرجعیت با احزاب به نوعی ثبات و تعادل نسبی رسیده است؛ هر یک از احزاب و گروههای سیاسی بنا به خط مشی خاصی که دارند با یکی از دو گرایش سیاسی درون مرجعیت تعامل دارند و این رابطهی متقابل، در نقاط عطف در قالب صدور بیانیههای حمایتآمیز نمایانتر میگردد. به رغم این، با فرازونشیبها و گرایشهای سیاسی متعددی که درون مرجعیت وجود دارد، نمیتوان الگوی واحدی از تعامل مراجع با احزاب سیاسی ترسیم کرد.
منابع:
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید